شاید خیلی از ما ها اولین خاطره اشناییمونو یادمون نباشه یا یه جا ته ته افکارمون جاش دادیم
اولین خاطره رمانتیک با همسرمون
اولین روزی که حسه مادرانه را حس کردیم
اولین های زیادی هست
اولین صحنه رمانتیک ما وقتی بود که قرار بود بره مسابقه کلی کار داشت و 1 هفته ندیده بودمش و قرار بود اون روز ببینمش و ادرس دادم بریم ببینیم همو .اماده شده بودم که برم که اس ام اس ازش اومد که فرزانه جان الان زنگ زدن گفتن باید 5 اونجا باشم
منم کلی ناراحت .راه افتادم اومدم خونه گف یه سر بیا بالا(ما همسایه هستیم اخه)گفتم من خجالت میکشم
رفتم بالا
داشت با تلفنش حرف میزد منم کادو تولدشو گذاشتم رو میز گف این چیه؟
باز کرد همرو.یه کیف پول خریده بودم عکس خودمو خودشم گداشتم توش وقتی دید تعجب کرد
15 دیقه نشستیم حرف زدیم.بعد بلند شدم که برم گفتم یه چیزی میخوام بگم چشاتو ببند
نمیدونم چجوری اما بغلش کردم و گفتم دلم وااست تنگ شده بود
گف منم
حالا من میخواستم ول کنم اون منو چسبیده بود اخره سر دیدم قلبم داره میاد تو دهنم الان میفهمه گفتم بسه دیگه حالا
سریع بدونه اینکه نگاهش کنم اومدم بیرون
تو راهرو هم بابامو دیدم
مردم از ترس
علاقه مندی ها (Bookmarks)