سلام....من اسمم ساراست.....یک دختر...سال سوم تجربی که امسال به سلامتی تمام کردم......وامید...پشت کنکوری....رشته ی انسانی....
خب...مابه دورازهم هستیم...یعنی حتی یکبارهم همدیگرراندیدیم...ولی خیلی عاشق هم هستیم...هم اون منودوست داره وهم من خیلی اونودوست دارم....
من برای شک وتردید درعشقمون مزاحمتون نشدم..اگرهم سوال خاصی هست که به وسیله ی اون جوابموبتونم بگیرم...اشکالی نداره..جواب میدم....
خب..عاشق ومعشوق برای هم مهم هستند...هم من برای اومهمم..وهم امیدبرای من مهمه....تقریبا یک سال ازعشقمون میگذره....تاچندوقت پیش یک چیزی رابهم گفت که خیلی منقلب شدم...
خب...اوبهم گفت که من توی دوراهی سختی قرارگرفتم...گفت قراره تاچندوقته دیگه که کارش درست شد...بره آمریکابرای ادامه ی تحصیل...خودش میگه..من اگربرم پس توچی؟؟؟؟ نمیتونم تنهات بذارم...ولی هنوزبین دوراهی هست....
من بهش گفتم به خانواده ات بگو نه نمیرم.....گفت که اگرمن بگم نمیرم بهم شک میکنند...چون چندوقت پیش وقتی بهم گفتند که برای تحصیل به آمریکامیفرستنم...خیلی خوشحال شده بودم....که حدنداشت.....حالا هم توی بددوراهی گیرکردم.....
خلاصه....نمیدونم....هم برای من دوریش سخته...حتی یک لحظه هم برای اون....شماچطورکمکمون میکنید؟؟؟؟؟؟؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)