به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 27
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 16 تیر 87 [ 23:20]
    تاریخ عضویت
    1387-3-22
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    3,641
    سطح
    37
    Points: 3,641, Level: 37
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    بشنويد داستان من-كمكم كنيييييييد

    من دختري 22 ساله ام كه 1 سال پيش با پسري آشنا شدم.كه وي 1 سال از من كوچكتر مي باشد.هر دوي ما دانشجوي ليسانس .خانواده وي سيد و خاانواده ما متوسط مذهبي .ازنظر اقتصادي نيز ازقشر متوسط.در ابتدا رابطه ما معمولي بود و هيچ قصد خاصي نداشتيم. ولي بعد از چند ماه ارتباط فهميديم كه شايد نيمه ي پنهان هم مي باشيم از اين سو ما بيشتر با هم آشنا شديم به طور منطقي عيوب خود را گفته و رفع كرديم.اينطور نبود كه عشق چشمم را كور كند و كم كم عاشق هم گشتيم. چون شرايط و اخلاقيات و از همه مهمتر ايمان و پاكي هم را ستوديم براي آاينده ي خودمان برنامه ريزي كرديم. كه بعد از 4 سال كه او درس و سربازيش را تمام كند با من ازدواج كند و من تشويقش ميكردم كه درس هايش را خوب بخواند حتي بعد از ازدواج هر دو مقاطع بالا تر را بخوانيم.براي وي سن اصلا مهم نبود و به رخم نمي كشيد.و از براي هم بودن در آرامش بوديم
    همه ي اين مسائل وقتي بود كه خانواده ي وي و مادر من اطلاع داشتند ولي آرامش از وقتي بهم خورد و ترديد ها ايجاد شد كه آنها فهميدند كه قصد پسرشان جديست و واقعا عاشق شده است.بنابراين او راتحت فشار قرار مي دادند كه به من فكر نكند.هم به خاطر من كه 1 سال بزرگترم هم او كه ميگفتن زود است و بايد تا دكتري بخواني و تازه 8سال به بعد فكر ازدواج باشي.و الا از نظر مالي هيچ كمكي به تو نمي كنيم..... ولي او چندين بار در مقابل آنها ايستاد و مرا بيخيال نشد و ميگفت تو منتظرم بمون من بعد سربازي مي آم....از طرفي فشار هاي من نيز كه مي گفتم تا خانوادت راضي نشوند دور منو نيز خط بكش باعث شد دوباره يا چند باره با خانواده خود حرف زده و آنها را راضي كند.ولي نظرشان عوض نشد كه هيچ بلكه مادرش به من زنگ زد كه از زندگي ما برو بيرون . اگه واقعا دوسش داري بذار درسشو بخونه.اون موقعيت نداره ولي تو الان وقت ازدواجته.بين تو و اون ديگه تموم شده و از اين حرفا. منو خرد كرد .شكست منو. و اشكمو درآورد. منم تصميم گرفتم ديگه اين هدفو بيخيال بشم. كه مريض شدم و مثل مرده ي متحرك.چون عشق خيابوني نبود كه به اين آسونيا تركش كنم. اونم با باباش درگير شده بود و از خونه 2روزي مسافرت رفته بود و مامانش به من ميگفت اگه اتفاقي سرش بيافته از تو مي بينم.حالا من مونده بودم غم جداييو بخورم و نگراني اينكه كجا رفته و يا ترس و دلهره از تهديد مادرش.
    خلاصه پيداش شد .فكر نمي كردم كه زنگ بزنه.ولي بازم بهم زنگ زد .ميگفت ديگه نمي دونم چي كار كنم.ولي تركم نكن.
    ولي من گفتم بهتره همه چيزو فراموش كنيم و توام به حرف خانوادت گوش بدي.و با اينكه اين حرف از ته دلم نبود ولي نمي خواستم كه خانوادش همه چيو از چشم من ببين.مي خواستم ببينن كه وقتي من نيستم بدتر اون نمي تونه درس بخونه ولي نمي خواستن اينو بفهمن.نمي خوان بفهمن كه شتر بخت و آدماي خوب يه بار دم در آدم مي خوابه و آدم تو زندگيش فقط يه بار عاشق مي شه. مي تونن دست پسرشونو بگيرن و حمايت كنن.ميتونن فرش زير پلشونو بفروشن كمك كنن سرو سامون بگيره ولي........
    كاش يه راه حلي بود كه تمام مسيرو بهمون نشون مي داد.نمي دونم اين مسير پوله يا زمانه يا چيه.فقط اميد مي داد كه ما مال هميم و با اين راهكار ها ميشه بهم رسيد.
    الان من از عشقم جدام ولي هنوز دنبال راه چاره ام چون به خودم اميد كاذب دادم كه ميشه.....
    ولي الان سوالم اينه كه آيا منتظرش بمونم؟آيا راه حلي وجود داره.يا بايد عشق فداي اين رسم تلخ روزگار بشه؟
    توروخدا مارو راهنمايي كنيد.
    *شيفتگان پرواز را ميل به خزيدن نيست.....*

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 30 آبان 88 [ 11:45]
    تاریخ عضویت
    1386-7-10
    نوشته ها
    1,573
    امتیاز
    16,204
    سطح
    81
    Points: 16,204, Level: 81
    Level completed: 71%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    898

    تشکرشده 926 در 486 پست

    Rep Power
    174
    Array

    RE: بشنويد داستان من-كمكم كنيييييييد

    با درود.
    شما هردویتان دچار احساسات شده اید و با مظلوم نمایی و احساس ستم بر خودتان نمی توانید این بهانه را بیاورید که سخن خانواده و مادر فهمیده و مهربان و دلسوز آن پسر نادرست است.
    رابطه شما دقیقاً از گونه عشقهای خیابانی و ناشی از وابستگی و شیفتگی جوانی است.از بنده دلگیر نشوید که به عنوان یک برادر بزرگتر دارم آنچهاز تجربیاتم و مشاهداتم در جامعه را اندوخته ام به شما می گویم.
    می دانم که به هر حال به هم وابسته شده اید،ولی آیا یک جوان 21 ساله اصلاً توان،صلاحیت و رشد کافی را برای ازدواج دارد.باید دوتایی بنشینید و بسیار آرام و دوستانه از هم جدا شوید.می دانم که اگر پیشنهاد این کار از سوی شما باشد،آن پسر شما را به نامردی و خیانت و بی رحمی متهم خواهد کرد.اما به او بگویید بیاید تا باهم پیش یک مشاو.ر خوب بروید تا همه چیز را دریابد.
    اکنون او سر و پا احساس است و عاری از خرد،پس شما باید به کمک خود و او بشتابید.این گونه روابط مثلاً عشقی،عشق ورزی که نیست یماند،یک بیراهه است که جز اتلاف وقت نتیجه ای ندارد.مگر آنکه برای تفریح باشد،همین.به هر حال تا ایشان درسش را تمام نکرده و سربازی نرفته و شغلی که بتواند زندگی دو سه نفر را تامین کند،نداشته باشد به ازدواج حتی فکر هم نکنید و در ضمن این سخن شما که خانواده او بیایند و فرش زیر پایشان را برای خام اندیشی پسرشان بفروشند،با عرض پوزش برخاسته از احساس شدید و کور شماست.
    شما دو تا هنوز برای ازدواج زود است که فکر کنید و تنها می توانید اگر برای شما بد نیست با هم دوست باشید برای تفریح.ازدواج بسیاری از شرایط و لوازم را می خواهد که شما دو تا ندارید،جانم.
    می دانم که اندکی برآشفته می شوید،اما حقیقت همینی است که بیان نمودم.بله درست است:شما خاطراتی دارید و بسیار هم به هم علاقه،اما این صرفاً احساسات خالی است و نمی تواند پایگاهی مطمئن برای ادامه رابطه شما با او باشد.با او حرف بزنید و مجابش کنید تا پیش یک مشاور مجرب و خوب بروید تا همه مشکلات البته با مرور زمان حل گردد.

  3. کاربر روبرو از پست مفید گرد آفرید تشکرکرده است .

    گرد آفرید (پنجشنبه 30 خرداد 87)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آبان 88 [ 20:12]
    تاریخ عضویت
    1387-3-20
    نوشته ها
    89
    امتیاز
    3,908
    سطح
    39
    Points: 3,908, Level: 39
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    53

    تشکرشده 53 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بشنويد داستان من-كمكم كنيييييييد

    ببین عشق خیلی خوبه اما زمان و موقعیت عاشق شدن میتونه توی شاد بودن یا غمگین بودن یک عشق تاثیر زیادی داشته باشه این عشق و زندگی که هنوز شروع نشده اینهمه استرس و مشکل بهمراه داشته در صورت جلوتر رفتن میتونه مثل یک مرداب شمارو داخل خودش بیشتر فرو ببره . به نظر من خیلی منطقی و از روی عقل این رابطه و عشق باید کم کم قطع بشه

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 11 مرداد 87 [ 00:35]
    تاریخ عضویت
    1387-1-27
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    3,707
    سطح
    38
    Points: 3,707, Level: 38
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 93
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 11 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بشنويد داستان من-كمكم كنيييييييد

    دوست عزیز بید مجنون
    من احساستو درک می کنم.
    ولی ازدواج چیزی فراتر از روابط احساسیه . برای سر گرفتنش کلی مقدمات لازمه . مثلا همین راضی بودن خانواده ها که یا از اول راضی هستند یا بعد راضی می شوند . که بستگی به درایت شما و هنر طرفتون داره .
    توصیه من به تو اینه که دست از پافشاری کردن برداری و خودتو به دست خدا بسپاری ، اگه این فرد همون نیمه گمشده تو باشه حتما بهت می رسه . اگه این پسر الان نتونه خودش برای زندگی خودش تصمیم بگیره و تحت فرمان مادر و پدرشه ، چه جوری می تونه زندگی موفقی برای شما بسازه .
    خانواده این آقا هم اشتباه می کنند که با این بهانه ها مانع ازدواج فرزندشون می شن . 21 سالگی برای اینکه برای ازدواج بخواد تصمیم بگیره سن کمی نیست .فقط چون شرایط مالی نداره نمی شه گفت باید باید از مسیر درست منحرف بشه . و بزرگتر بودن دختر هم برای خوشبخت نبودن بهانه خوبی نیست چرا که توی خیلی موردها اتفاق افتاده و زندگی خوبی هم دارند .
    تو اگه به ازدواج فکر می کنی کار درستی می کنی ولی اگه این فرد نشد بدون که قسمتت جای دیگه ای بوده که به زودی بهت می رسه .

  6. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 11 مرداد 87 [ 00:35]
    تاریخ عضویت
    1387-1-27
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    3,707
    سطح
    38
    Points: 3,707, Level: 38
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 93
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 11 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بشنويد داستان من-كمكم كنيييييييد

    ببخشید دو بار پست شده بود حذفش کردم .

  7. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 16 تیر 87 [ 23:20]
    تاریخ عضویت
    1387-3-22
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    3,641
    سطح
    37
    Points: 3,641, Level: 37
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بشنويد داستان من-كمكم كنيييييييد

    شما حرف مرا نگرفتيد.من از اول با حرف دلسوزانه آنها موافق بودم.خودمم آدم منطقي هستم خيلي هارو هم نصيحت كردم.ولي رابطه ي ما رو اينطور كه مي بينم هيشكي نمي تونه درك كنه و فقط يه شعار كه اونايي هم كه نصيحت مي كنن همرو به يه چشم مي بينن.................و رابطه ما فراتر از احساسه.در ضمن آدمي انسان است كه احساس داشته باشه ولي به عقلش غلبه نكنه . مي دونستم اين حرفا رو مي شنوم.ولي انتظار داشتم حرف جديد بشنوم وگرنه خود من هزاران بار ازين حرفا به ديگران زدم/. در كل متشكرم.
    *شيفتگان پرواز را ميل به خزيدن نيست.....*

  8. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 مرداد 87 [ 18:44]
    تاریخ عضویت
    1387-3-23
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    3,428
    سطح
    36
    Points: 3,428, Level: 36
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: بشنويد داستان من-كمكم كنيييييييد

    دوست عزیزیم بید مجنون سلام.
    راستش نظریه همه دوستان در مواردی درست است. من از تجربه ای که دارم براتون می گویم.
    نظر بنده اینه که همه چیز دوست داشتن نیست. شاید شما در یکی از مراحل زنگی موفق بشوید ولی مطمئن هستم که در مرحله دیگر با مشکل روبه رو خواهید شد چون خانواده طرف مقابلتان راضی به این مسئله نیستند. اگه شما با عصبانیت و دوا کردن از مشوق خود جدا بشید خاطره بدی از شما در ذهن طرف مقابلتان ایجاد می شود بهتره کسی که هردوی شما آن را قبول دارید با شما صحبت کنه مثلا یک دوست دو طرفه که از هر دوی شما بزرگتر است یا یک مشاور خانواده که هر دوی شما را قانع کند که این راه درستی نیست. مشکل شما برای بنده نیز پیش آمد که آخر به همدیگر رسیدیم .اوایل خوب بودیم.ولی بدها چون خانواده طرف مقابل از من خوشش نمی آمد بنده را به حساب نمی آوردند و این باعث درگیری در خونه می شد و آوقات تلخی را به همراه داشت که زمانی هم به مشکل بر می خوردیم کسی نبود که کمکمان کنه و خانواده منم چون رفتار آنها را با من می دیدند متقابلا با همسر من این رفتارها رو میکردند که باز منجر به اوقات تلخی و چند روز قهر تو خونه را به همراه داشت.که حالا کار دوتا عاشق پیشه که اگه یه لحظه صدای همدیگر رو نمیشنیدیم دل هردوتامون خون می شد به متارکه کشیده شده است.به حرفهای من خوب فکر کن و منطقی با طرفت صحبت کن و راضیش کن که بیخییلاه همدیگر بشید.
    موفق باشید

  9. کاربر روبرو از پست مفید ایران تشکرکرده است .

    ایران (جمعه 24 خرداد 87)

  10. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 16 تیر 87 [ 23:20]
    تاریخ عضویت
    1387-3-22
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    3,641
    سطح
    37
    Points: 3,641, Level: 37
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بشنويد داستان من-كمكم كنيييييييد

    در ابتدا به استحضارتمام خوانندگان اين بخش برسونم كه مشكل ما حل شد الحمد لله. در ثاني عرضي به شخص گرد آفريد داشتم كه آقا تو اگه مشگل داري مشگل خودتو حل كن و بيخودي به افراد عاشقي كه بسيااااااار حساسند هرچي از دهنتون در مي آد مثلا راهنمايي نكنيد.خيليييي ممنون ميشم كه روحيه افراد مثل مرا نيز سرويس نكنيد. بزاريد براي افرادي كه مشكل بغرنجي كه هركسي قادر به دركش نيست(چون 5 انگشت دست يكي نيستند) افراد متخصص همدردي كنند.
    برايتان دعا مي كنم كه بلاخره عاشق شويد ودردش را حس كنيد.
    ولي به نظر من عشق راستين تو اين زمونه خيلي قابل ستايشه كه متاسفانه افرادي كه ادعاي همدردي مي كنن فقط يه شعارايي مي دن كه من خودم به خيليا كه واقعا واجد اين شعارا بودند داده ام.
    خداي عزيزمو شكر مي كنم كه مرا از اين مسئله نجات داد. اميدوارم مشكل همه عزيزان نيز حل شود.

    منم كه شهره ي شهرم به عشق ورزيدن ////منم كه ديده نيالوده ام به بد ديدن
    وفا كنيم و ملامت كشيم و خوش باشيم ///كه در طريقت ما كافريست رنجيدن
    *شيفتگان پرواز را ميل به خزيدن نيست.....*

  11. 3 کاربر از پست مفید bide_majn0on تشکرکرده اند .

    bide_majn0on (یکشنبه 02 تیر 87)

  12. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 20 مهر 87 [ 10:04]
    تاریخ عضویت
    1386-11-01
    نوشته ها
    642
    امتیاز
    5,809
    سطح
    49
    Points: 5,809, Level: 49
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 141
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    470

    تشکرشده 496 در 278 پست

    Rep Power
    81
    Array

    RE: بشنويد داستان من-كمكم كنيييييييد

    خب خدارو شكر كه حل شد حالا به كجا رسيد ؟ خوشحال مي شيم بدونيم

  13. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 13 بهمن 91 [ 23:57]
    تاریخ عضویت
    1387-2-21
    نوشته ها
    582
    امتیاز
    6,583
    سطح
    53
    Points: 6,583, Level: 53
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 167
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    564

    تشکرشده 574 در 212 پست

    Rep Power
    74
    Array

    RE: بشنويد داستان من-كمكم كنيييييييد

    عزیزم خیلی خوشحالم که میگی مشکلتون حل شد.بالاخره یکی تو این تالار پیدا شد بگه مشکلم حله !ما منتظریم راه حل مشکلتو بشنویم .در ضمن شیرینی ما هم فراموش نشه(لبته یه شیرینی مجازی!)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. در جنگ عقل و وجدان وجودم ويرانه شده
    توسط anoosh در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: جمعه 21 تیر 92, 22:39
  2. اراده کنيد تا متحول شويد...
    توسط ویدا@ در انجمن علمی و آموزشی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 09 تیر 92, 11:11
  3. اميالتان را رها كنيد تا خوشبخت شويد
    توسط پريوش در انجمن موفقیت و شادی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 16 تیر 89, 08:15
  4. به شوهر من نزديک نشويد!!
    توسط m.mouod در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: چهارشنبه 02 تیر 89, 09:26
  5. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 اسفند 87, 01:54

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:34 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.