من با آقای به مدت 2سال آشنا شدم،آشنای ما اصلا برای ازدواج یا دوست پسر دوست دختری نبود،سر یکسری مسائل اجتماعی با ایشون آشنا شدم،بعد گذشت یک سال برای من خواستگاری امد که در شروف اوکی شدن بود،ایشون اون زمان به من نشون داد که به بنده علاقه داره و منم نسبت به خواستگارم تردید کردم و در آخر جواب منفی دادم تا بیشتر با این آقا که یکسال بود میشناختمش آشنا بشم،از اونجایی که نه من نه ایشون اهل دوستی نبودیم بحث ازدواج پیش امد و ایشون با خانواده مطرح کردن و امدن خواستگاری، البته نه خانواده من نه خانواده ایشون در جریان نیستن که ما همدیگرو تقریبا میشناسیم ،چون به قول معروف آش نخورده و دهن سوخته میشد....
حالا مسئله بنده این شده که ایشون در مدت این چند ماه که درگیر امدن ایشون بودیم ، خیلی کلمات عاطفی زیادی بیان میکردن،ولی بعد خواستگاری خیلی خیلی گفتن این کلامت کم شده ،قبلا "عزیزم" از جمله هاشون کم نمیشد ولی الان خیلی کم به زبون میارن.
جدا از این حرفا بنده بسیار بسیار احساساتی هستم،ایشون هم بیان کردن که خودشونم احساساتی هستن ولی مشکل اینجاست که قبل از اینکه ایشون بیان سمت من،من همیشه محبتم رو نشون دادم و نتونستم صبر کنم تا ایشون به قولی نازم رو بکشن! این مسئله خیلی اذیتم میکنه که خیلی کم پیش امده که ایشون محبت من رو طلب بکنه...
یه مسئله دیگه هم داریم اینه که وقتی بنده سر یه مسئله ای از ایشون ناراحت یا دل شکسته میشم،ایشون بجای اینکه ناز من رو بکشن،سکوت میکنن،این سکوتشون خیلی اذیتم میکرد ولی تازگیا صبر میکنم تا سکوتش تموم بشه،ولی بعد اینکه سکوتشون تموم میشه میبینن من هنوز ناراحتم شاکی میشن که "چرا کش میدم!" دلم بیشتر شکسته میشه،چون هم باید دل شکسته خودم رو آروم بکنم هم باید سرد بودن ایشون رو تحمل کنم تو اون شرایط.. خیلی هم به زبون اوردم که اینکارش اذیتم میکنه ولی میگه وقتی دلم رو میشکنه خودش رو میبازه نمیتونه کاری انجام بده !!
میترسم این مشکلات برای زندگیم مسئله آفرین باشه.مخصوصا که میبینم ایشون قبلا خیلی من رو میخواست ولی الان خیلی کمتر شده،به خودش یکبار گفتم قبول نکرد و گفت من اشتباه میکنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)