به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 تیر 91 [ 08:03]
    تاریخ عضویت
    1391-4-07
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    505
    سطح
    10
    Points: 505, Level: 10
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    حس میکنم دیگه علاقه ای به همسرم ندارم

    نمیخوامش 1سالو نیمه عقد کردیم قرار عقد 6ماه بود بعدشد یک سال الان هنوز خبری نیست.قرار بود دانشگاهشو بهمن 90تموم کنه هنوز خبری نیست قرار بود سربازیشو بره هنوز هیچی.خیلی باهم خوب بودیم خیلی پسر ارومو منطقیه. تو محبت زبونی رفتاری خوبه خوتوادش خوبن از عید به اینطرف تعداد دلخوریامون بیشتر شد چون من اهل قهر بودم کم کم بیشترشد البته ما دعوا نمیکنیم فقط سکوت اما نمیدونم چرا تازگی حس میکنم دیگه علاقه ای بهش ندارم واصلا نمیتونم ظاهر سازی کنم.خودشم فهمیده امروز میگفت مثل قبل دوسش ندارمو از بودن باهاش خوشحال نمیشم و درستم میگه.بعد یک هفته از سفر اومد حتی حوصله دیدنشو نداشتم.از اینکه باهم تنهاشیم از خوابیدن کنارش متنفرم از اینکه بهم دست بزنه حتی. نمیدونم چرا اینطوری شدم. دیگه باهاش قهر نیستم اما کاملا سردم دلم نمیخواد ببینمش باهاش باشم.و این دیوونه کنندست.چیکار کنم?

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array

    RE: دیگه نمیخوامش

    سلام دوست گرامی
    خوش اومدی به تالار


    عزیزم چند سالته؟ همسرت چند سالشه؟ دلیل به تعویق افتادن عروسی چی بوده؟ چرا همسرت نتونست دانشگاهشو تموم کنه؟ دلخوری هاتون بیشتر راجع به چه مسائلیه؟ چرا فکر می کنی باختی؟(اسم انتخابیت این حس رو به من منتقل کرد. اگه اشتباه کردم عذر می خوام) . سابقه افسردگی داری؟ اگه داشتی، درمان شده؟

    جواب این سوالا می تونه پاسخ شما رو بسیار متفاوت کنه. اما تا اینجا و با همین چند خطی که نوشتی، چند نکته به ذهنم رسید که برات می نویسم:

    1- وقتی دلخوری پیش میاد در قدم اول راهش گذشت کردن و درون ریزی نیست. باید در موردش با همسرت حرف بزنی. مطمئن باش همسرت علم غیب نداره که از چشمای شما همه چیز رو بفمه. باید در مورد تمام مسائل و دلخوری هایی که بینتون پیش میاد یاد بگیرید که گفتگوی مثبت و سازنده داشته باشید. بدون متهم کردن همدیگه دلایل طرف مقابل رو بشنوید. خودتون نارضایتی ها رو بروز بدید و اجازه بدی همسرت کاملا شفاف همه دلنگرانی های شما رو بدونه و فرصت رفعش رو داشته باشه.

    2- یک رابطه عاشقانه برای پایداری، مسلتزم صرف وقت و انرژیه. یه نهال کوچیک رو اگه به یاد خدا رها کنی خشک می شه. باید هر روز بهش سر بزنی، بهش آب بدی، اگه آفت داشت نجاتش بدی. غیر از اینه؟ برای یک رابطه خوب دو طرفه هم باید وقت گذاشت و یاد گرفت و در عمل به کار بست تا قابلیت پایداری و شکوفایی داشته باشه.

    3- اینکه الان به همسرت بگی" دیگه احساسی بهت ندارم" به هیچ وجه کار معقولی نیست. مشکل شما اونقدر حاد نیست که نشه به جالت اول برگردوند. پس فعلا صبور باش و وقتی همسرت با جملاتی مثل" دیگه دوستم نداری" یا " حس می کنم از بودن باهام خوشحال نمی شی" می خواد نوازش بگیره، حتما این کار رو انجام بده تا اون حس منفی بینتون کمتر بشه.

    باقی حرف ها باشه واسه وقتی که پاسخ پرسش های اول پستم رو دادی.

  3. 3 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    آویژه (پنجشنبه 08 تیر 91)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 تیر 91 [ 08:03]
    تاریخ عضویت
    1391-4-07
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    505
    سطح
    10
    Points: 505, Level: 10
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: دیگه نمیخوامش

    ممنون اویژه جان
    من 23 سالمه لیسانس و کارمندم و همسرم 24 سالشه دانشجو.
    هنوز کار ثابتی نداره البته پدرم به دلیل جایگاهی که داره ازش استفاده میکنه خیلی حمایتمون میکنه (چیزی که همه عمرم دلم نمیخواست دوست داشتم مستقل از خونواده هامون باشیم)اما خونواده اون هیچ به فکر نیستن و جز تفریح و خواب و بازی به هیچ چیزی فکر نمیکنند و قولهایی که داده بودند....واسه همین هنوز نتونسته عروسی بگیره.
    دانشگاهش شهرستانه قرار بود بهمن تموم کنه اما نمیرفت سر کلاسا میگفت اولویتم کارمه بنابراین نه کاری جور شد(چون سربازی هم نرفته)و نه درسها خود به خود پاس میشن.
    دلخوریای من بیشتر از دیدن بیخیالی اون و خونوادش اینکه انگار گول حرفاشونو خوردم .دیگه اعتمادی بهشون ندارم اصلا کلا نسبت بهشون بری شدم .از خودش که نمیدونست زندگی یعنی چی و اومده خودشو درگیر زن و زندگی کرده.
    خودم احساس میکنم بیشتر مشکل روحیه فعلیم از کمبودهاییه که تو روابط خصوصیمون داریم.چون کم همو میبینیم دیگه جز خودش به هیچی فکر نمیکنه بارها باهاش حرف زدم از خواسته هام گفتم ا اون .....
    اره باختم چون پشیمونم
    سابقه افسردگی؟؟!!!من یه دختر شادو پرهیاهو بودم .اینقدر سربهسرش میذاشتم اینقد بهش روحیه میدادم که خودش همیشه اعتراف میکرد

    نمیدونم

  5. کاربر روبرو از پست مفید bakhte تشکرکرده است .

    bakhte (پنجشنبه 08 تیر 91)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 تیر 91 [ 08:03]
    تاریخ عضویت
    1391-4-07
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    505
    سطح
    10
    Points: 505, Level: 10
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: حس میکنم دیگه علاقه ای به همسرم ندارم

    چرا کسی کمکم نمیکنه

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array

    RE: حس میکنم دیگه علاقه ای به همسرم ندارم

    پس من می تونم سه تا محور اصلی برای مشکلات بین شما و همسرت، قائل بشم:

    1) مشکل شما با خانواده اش
    چون انتظار داری ازش حمایت کنن و یه فکری واسه زندگی شما بکنن.
    از این نظر که انتظار داری سر قول و قرار هاشون باشون، حق با شماست. اما این رو هم در نظر بگیر که شاید اونها تواناییش رو نداشته باشن. شاید همسر شما رو اونقدر صاحب تدبیر می دونن که ترجیح می دن دخالت نکنن و هزار تا شاید دیگه... اگر کمک می کردند و بعدا منت می گذاشتند بهتر بود؟... اشکالی ندارد عزیز دلم. بعدها می توانی سرت را بالا بگیری که همه زندگیتان را خودتان دوتایی با دسترنج خودتان ساخته اید. این افتخار آفرین و شایسته تلاش نیست؟
    پس این انتظار رو کمی تعدیل کن. حتی اگه لازمه به همسرت بگو که دنبال جشن آنچنانی و مخارج سنگین نیستی و ترجیح می دی زندگی مشترکتون رو زودتر و سبک تر شروع کنید.

    2)مشکل شما با کار همسرت
    آیا همسرت مسئولیت پذیر نیست؟ یا تلاش می کند ولی به نتیجه نمی رسد؟ این دوتا خیلی با هم فرق می کنه.
    این پاسخ آقای مدیر هست به مشکلی شبیه این:

    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
    با سلام و احترام
    مقدمه (مهم)
    همه ما کم و بیش از بچگی در مورد زندگی آرزوهایی داریم که کم کم سعی می کنیم با تلاش و تحصیل و برنامه ریزی به آن برسیم.
    و این مسئله در وقت ازدواج پیچیده تر می شود وقتی که آرزوها و برنامه های ذهنی دو نفر در هم می آمیزد و از آن مهمتر باید در واقعیت بروز کند.

    اینها همه موجب می شود با آغاز زندگی رسمی زوجین ، آنها مرتب واقعیت های زندگی را با آرزوهای خود مقایسه کنند و به زندگی خود نمره دهند.

    مشکل بعدی نوع تصمیم گیری و تقسیم وظایف در خانواده هست. که گاهی منجر به تعارض و برخورد و یا ادراک ناکامی می شود.

    اما راهکار حل اینگونه مسائل صرفا پافشاری بر نظرات شخصی خویشتن یا نگاه احساسی به این مسئله نیست.
    بلکه نیاز به یک چارچوب بندی جدید فارغ از آرزوها و برنامه های گذشته است. یعنی باید بر اساس واقعیت های جدید و تقسیم بندی وظایف و نحوه تصمیم گیری جدید کار شود.
    یکی از معیارهای مهم ازدواج که ما در مشاوره قبل از ازدواج در مورد زوجین به برررسی آن پرداخته و روی آن تاکید می کنیم میزان انعطاف پذیری زوجین هست.
    یعنی بتوانند در شرایط جدید خود را سازگار کنند.



    اما نحوه کاربرد مطالب بالا در زندگی شما:
    یکم : شما برای شروع باید نقش خود را به شدت کاهش دهید.
    هم در بحث پیدا کردن شغل، و در آمد زایی و مهمتر باید نقش خود را در مدیریت اقتصادی خانه نیز کاهش دهید.
    یعنی نه خودتان فعلا برنامه ای و تلاش برای زایا شدن اقتصادی داشته باشی. نه به مدیریت همسرت و کنترل او بپردازی. نه نگران مسائل مالی و اقتصادی منزل باشی. و همه را واگذار کنی به همسرت(هم فکر کردن به مسائل اقتصادی و هم کار کردن )
    لذا باید مدتی کاملا منفعل از نظر اقتصادی و کاری باشی و اجازه دهی همسرت خود را تنها و وسط میدان ببیند.

    دوم: رسیدگی به نقش دلبری و دلدادگی
    در کنار اینها باید نقش تسکین دهندگی خودرا افزایش دهی و با همراهی، همدلی و تائید و اعتماد به همسرت به او بفمانی جدا از مسائل مالی (که چگونه باشد)برای شخصیت او احترام قائلی و او را دوست داری و در کنارش مستحکم ایستاده ای.


    خلاصه و نتیجه گیری:
    1 - کاهش نقش کاری، اقتصادی، مدیریتی ، مشاوره ای و ..،.لذا نقش خود را در مسائل پولی و مالی خانواده به مینمم برسان.
    2 - نقش جذاب ، عشقولانه، تسکین دهنده ، همراهی، همدلی و تائید و تاکید و پذیرش خود را به ماکزیمم برسان
    این 2 کار بسیار مشکل، فرصت خوداتکایی و پرورش و تصمیم گیری را به همسرتان می دهد منوط به اینکه حداقل چندماهی بدون کوتاهی و از صمیم قلب بتوانی او را پذیرش کنی و فارغ از مسائل مالی ، خود همسرت را دریابی


    3)و مشکل در رابطه خصوصی شما که به زعم خودت مهم ترین قسمت دلخوری همسرانه شماست.
    خیلی باهم خوب بودیم خیلی پسر ارومو منطقیه. تو محبت زبونی رفتاری خوبه خوتوادش خوبن
    عزیزم وقتی با هم خوب بودید رابطه تون هم راضی کننده بود؟
    نارضایتی خودت رو چطور بهش نشون می دی؟ با حرف زدن مستقیم یا در لفافه و با رفتار های طرد کننده؟





  8. کاربر روبرو از پست مفید آویژه تشکرکرده است .

    آویژه (پنجشنبه 08 تیر 91)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:48 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.