به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 66
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 شهریور 91 [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1391-4-07
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    698
    سطح
    13
    Points: 698, Level: 13
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 18 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array

    تنفر شدید از همسرم

    سلام دوستان خوب ، من تازه امروز عضو سایت شدم . خواهش می کنم مطلب من رو بخونید و من رو راهنمایی کنید . من 28 سالمه و شوهرم 37 ساله هر دو لیسانس و کارمند . برای شروع زندگیمون خیلی مشکل داشتیم از روز خواستگاری تا به امروز ، سر مهریه ، جشن عروسی، ماه عسل و.... تمام چیزهایی که می تونه یک خاطره خوب از شروع زندگی باشه اما برای من نشد. با تمام وجودم سعی کردم توی این مدت مشکلات ابتدای زندگیم رو فراموش کنم اما هر بار یک اتفاق بدتر می افته باعث می شه سختی هام از روز اول مثل فیلم جلوی چشمم بیاد. الان بحث هامون به جایی رسیده که شوهرم من رو کتک می زنه و حتی تهمت می زنه. شوهرم معتقده که زن در اختیار مرده و باید صد در صد تابع باشه و زن باید بگه چشم . حتی برای رفت آمد با خانواده ام باید منتش رو بکشم . خیلی کم به خانواده من سر می زنه اما من باید حداقل هفته ای دو بار به مادرش سر بزنم. تمام تفریحات و مسافرت ها باید با خانواده همسرم بریم اما با خانواده من جایی نمیریم . تا حالا چند بار خانوادش رو دعوت کردم اما حتی یک بر هم خانواده من رو دعوت نکرده . خیلی بهم دروغ گفته از وضعیت استخدامیش تا سنش تا اوضاع مالیش وقتی بهش میگی جواب میده "می خواست بیشتر تحقیق کنید ". جدیدا توی دعواها خیلی تهمت می زنه که تو با فلان کس بودی بعد که آروم می شه میگه من نگفتم . ازش متنفرم دو روزه رفتم پیش مادرم زندگی می کنم. البته مادرم چیزی نمی دونه دائم بهم می گه برگزد. در ضمن پیش مشاور هم رفتم اما شوهرم نیومد و بی نتیجه موند.

  2. کاربر روبرو از پست مفید راضیه 63 تشکرکرده است .

    راضیه 63 (دوشنبه 12 تیر 91)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 شهریور 94 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1390-6-12
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,076
    امتیاز
    13,834
    سطح
    76
    Points: 13,834, Level: 76
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,166

    تشکرشده 6,121 در 1,114 پست

    Rep Power
    122
    Array

    RE: تنفر شدید از همسرم

    سلام راضیه جان گفتی از اول زندگی خیلی مشکل داشتید از روز خواستگاری و سر مهریه جشن عروسی ...........
    می خوام بدونم چه چیزی باعث شد با وجود این مشکلات اولیه بهش جواب مثبت بدی؟

  4. 4 کاربر از پست مفید نازنین آریایی تشکرکرده اند .

    نازنین آریایی (چهارشنبه 07 تیر 91)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 شهریور 91 [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1391-4-07
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    698
    سطح
    13
    Points: 698, Level: 13
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 18 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تنفر شدید از همسرم

    سلام نازنین عزیز ، بعد از هر جلسه خودش با من حرف می زد و با وعده های دروغ من رو راضی می کرد. خودم هم به شدت دوست داشتم ازدواج کنم چون توی فامیل همه دخترهایی که از من کوچکتر بودند ازدواج کردند و من خیلی کم آوردم از طرفی فکر می کردم خوشبخت می شم چون توی تحقیقات همه ازش تعریف می کردند.

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array

    RE: تنفر شدید از همسرم

    چه مدته ازدواج کردید؟
    خانواده شوهرت از اختلافتون چیزی میدونند؟
    خانواده اش منطقی هستند؟
    الان که قهر کردی و خونه مادرت هستید خبری از هم دارید/ با هم در تماس هستید؟
    خدایا کمکم کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد

  7. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 اردیبهشت 98 [ 09:11]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    939
    امتیاز
    15,687
    سطح
    80
    Points: 15,687, Level: 80
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,262

    تشکرشده 5,821 در 1,048 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    139
    Array

    RE: تنفر شدید از همسرم

    [b]
    سلام عزیزم..میدونم الان خیلی عصبانی هستیو برآشفته و پر از فریاد و خروشی...آروم باش آروم
    به شدت مورد تو رو درک میکنم چون زندگی سابقم اومد جلو چشمم ولی خوب هرکسی شرایط خاص خودش رو داره و نمیشه قضاوت کرد یا راه حل دقیق داد...فقط زندگیمو برات مینویسم البته خیلی مختصر اونم فقط و فقط به عنوان تجربه شخصیم وگرنه هرگز راه کاری نمیدم و توصیه هم نمیکنم برای تصمیم گیری برای کاری
    بازم میگم تجربه شخصیمه:
    شوهر منم دقیقا همین جور والبته با دوز خیلی خیلی قویتر و اینکه از اولین روز ازدواج منو از تهران برد شهر خودشون و همون اول هم بچه دارم کرد که به خاطر بچه تو اون زندگی بمونم..البته من عاشق بچم هستم و ناراحت به دنیا اودن پسر نازم اصلا نیستم ولی کلا طرز فکرش اینجوری بود که زن باید مطیع بی چون و چرای شوهر باشه و هیچ حق تصمیم گیریو نظر هم نداره حتی در نحوه به دنیا اوردن بچش و اون طرز به دنیا اووردن بچمم برام تعیین کرد حتی با اینکه نباید به اونصورت بچرو به دنیا میوردم ولی گفت حتی اگه پای جونتم درمیون باشه باید همینی که من میگم...

    اعتقاد داشت باید زنو هفته ای 1 بار فلک کنی تا جرات نکنه نفس بکشه..با خانوادم دشمن خونی بود و حتی حق 1 تماس هم نداشتم چه برسه به دیدار...(البته فقط به خاطر اینکه از پدر مادر خودش متنفر بود که چرا واسه من از بچگی کم گذاشتن ولی خانواده تو اینقدر به تو و خواهر برادرات اهمیت قائلن..برای همین ارث نداشته باباشو از من و خانوادم میخواست)به خاطر اینکه همون سالی 1 بارم من نتونم واسه 1 ساعت خانوادمو ببینم و پامو واسه همون 1 ذره رفتن به خونه بابام ببره چنان تهمتی بهم زد که سنگ و آب میکنه چه برسه به آدم...

    از خساستش که دیگه چیزی ننویسم بهتره فقط به 1 نمونه اشاره میکنم و خودت تا تهشو بخون مثلا تو اون 4سال زندگی مشترک فقط2تا مانتو برام خرید اونم یکیشو مجبور بود دیگه چون حامله بودمو شیکمم بزرگ شده بود...1 سالم خونه مادر شوهرم زندگی کردم و حتی واسه مهموناشونم غذا درست میکردم و خونرو تمیز میکردمو.....

    4 ماهم منو برد عراق تو اون بمب و کثافتو مریضی و بی فرهنگیو....ای بابا
    ولی صدا از دیوار دراومد از من نه
    راستش زیادی زن زندگیو بساز بودم و این اشتباهه...هر کسی (البته عمومیت نداره ) لیاقت و جنبه اونهمه فداکاری منو نداره ولی خب گفتم شوهرمه دوسش دارم عاشقشم عاشق بچمم و.... و سوختم و ساختم به امید عوض شدنش و آدم شدنش..
    ولی نشد که نشد...فقط فشارا و بی حیاییاش بیشتر شد
    بعد 1ماه طلاقمم بچمو برداشت و برد خارج از کشور و الانم 2 ساله که رفتن...در واقع به قول خودش از ایران فرار کرد چون هیچکس نمیخواستش...الان هم 2 ساله جیگر گوشمو ندیدمو خیلی دلم براش تنگ شده
    نمیدونم چرا یهو بی مقدمه اینارو نوشتم ...شاید بخاطر اینکه زندگیتو خوندمو یاد زندگی خودم افتادم ولی واسه من خیلی بدتر بود..یکمشو نوشتم
    در ضمن 1بارم قهر نکردم و برم خونه پدریم چون حتی فکرشم نمیتونستم بکنم چه برسه اقدامش
    الان 33 سالمه..مهندس و شاغل هستم
    روحیم خوبه و خودمو پیدا کردم و از اینکه با اون روانی ادامه ندادم خوشحالم چون خودمم داشتم کم کم روانی میشدم

    عزیزم رو خودت و زندگیت کار کن .قهر شاید در کوتاه مدت جواب بده ولی در بلند مدت فایده نداره و باید تکلیف زندگیتو روشن کنی..باهاش بشین هرجوری هست صحبت کن تا وضع از این بدتر نشده


  8. 8 کاربر از پست مفید نادیا-7777 تشکرکرده اند .

    نادیا-7777 (چهارشنبه 07 تیر 91)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 شهریور 91 [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1391-4-07
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    698
    سطح
    13
    Points: 698, Level: 13
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 18 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تنفر شدید از همسرم

    سلام نادیا و نازنین عزیز، خانوادش کم و بیش خبر دارن و یک ساله که ازدواج کردیم . خیلی منطقی نیستن کلا زورگو هستن مثلا خواهرشون هم به شوهرش زور میگه . اما نادیا جان به خدا صحبت فایده نداره ما تقریبا هفته ای یک مرتبه با آرامش باهاش صحبت می کنم . اما بی فایده .... اگر طلاق بگیرم به مادرم خیلی فشار میاد و شاید سکته کنه ، در ضمناوایل زندگیم برای اینکه بهش ثابت کنم که دوستش دارم و برای زندگی کردن اومدم حاضر شدم که 700 سکه از مهریه ام رو بهش ببخشم و الن مهریه من فقط 300 سکه است اونم بدون اطلاع خانوادم و مادرم ، فکر می کردم ارزش داره الن اصلا روم نمیشه به مادرم بگم .

  10. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 اردیبهشت 98 [ 09:11]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    939
    امتیاز
    15,687
    سطح
    80
    Points: 15,687, Level: 80
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,262

    تشکرشده 5,821 در 1,048 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    139
    Array

    RE: تنفر شدید از همسرم

    [size=large]
    من که تمام مهریمو بخشیدم و حتی تمام طلاهایی که داشتمو (چه اوناییکه خودش کادو داده بود چه اوناییکه خانوادمو فامیلام داده بودن ) بخشدم یعنی به عنوان باج در قبال طلاق ازم گرفت..حتی جهازمم مصادره کرد
    عزیزم موقع طلاق به همه فشار میاد و ترکشش به همه میخوره

    خوب حالا میخوای چیکار کنی؟ میگی که باهاش صحبتم میکنیو فایده نداره..خانوادشم که تاثیری روش ندارن ضمن اینکه همشون مثل همند گویا

  11. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 شهریور 94 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1390-6-12
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,076
    امتیاز
    13,834
    سطح
    76
    Points: 13,834, Level: 76
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,166

    تشکرشده 6,121 در 1,114 پست

    Rep Power
    122
    Array

    RE: تنفر شدید از همسرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط راضیه 63
    سلام نازنین عزیز ، بعد از هر جلسه خودش با من حرف می زد و با وعده های دروغ من رو راضی می کرد. خودم هم به شدت دوست داشتم ازدواج کنم چون توی فامیل همه دخترهایی که از من کوچکتر بودند ازدواج کردند و من خیلی کم آوردم از طرفی فکر می کردم خوشبخت می شم چون توی تحقیقات همه ازش تعریف می کردند.

    راضیه جان خوب شاید مثل جالبی نباشه ولی با این حرفی که زدی مشخصه که این خانه از پای بست ویران است....

    عزیزم خوب تو در زمان ازدواجت بررسی های لازم رو نکردی و احتمالا به دلیل اینکه می خواستی ازدواج کنی از یک سری معیارهات گذشتی و از یک سری چیزهای منفی که دیدی چشم پوشی کردی

    به هر حال الان شما زن و شوهرید و تو وارد این زندگی شدی نباید راحت کم بیاری و باید برای ساختن و سر و سامان دادن به زندگیت تلاش کنی..
    می گم تلاش کنی نمی گم تحمل کنی و بسوزی و بسازی...ولی تلاشتو بکن از هر طریقی که می شه که اگر خدایی نکرده روزی به این نتیجه رسیدی که انرژی گذاشتن رو این زندگی بی فایده است و تمومش کردی،پشیمونی به سراغت نیاد.


    اینکه تحقیقات در مورد ایشون مثبت بوده یک نکته خیلی خوب هست هرچند شاید خیلی قابل استناد نباشه...
    ولی نشون می ده همسر شما حداقلش تو اجتماع فرد قابل قبولی هست...پس انقدر ناامید نباش.


    راضیه جان در قدم اول برای حل مشکلت ی پیشنهاد دارم برات،از هیچ کس متنفر نباش.
    می دونم سخته

    کاملا درک می کنم وضعیتت رو.و این حس تنفری که داری....و بهت حق می دم .
    ولی سعی کن متنفر نباشی.نه به خاطر اون شخص،بلکه به خاطر خودت
    این احساس تنفر عذابت می ده،انرژیت رو می گیره،خستت می کنه
    وقتی از کسی متنفری وجودت پر از احساسات منفی میشه.و در واقع اجازه می دی اون فرد با این احساسات منفی که در تو ایجاد می کنه ،بهت صدمه بزنه.


    حالا چیکار کنی که متنفر نباشی...اولا سعی کن نگاهت رو عمیق تر کنی،رفتارشو نبین،دلیل رفتارشو ببین...خوب مثلا اگر می گه زن باید مطیع مرد و در اختیار مرد باشه
    تو به دلیل این طرز فکرش،فکر کن

    خوب یا اون اعتماد به نفسش پایینه و می خواد این جوری ترس و اعتماد به نفسش رو پنهان کنه.
    یا فرهنگ خانوادش و تربیتش چنین چیزی رو بهش القا کرده....یا هر دلیلی که حدس می زنی
    اون جوری بهتر درکش می کنی و کمتر متنفر می شی
    و ...
    راههایی زیادی وجود داره که احساس تنفر رو در خودمون از بین ببریم که می دونم خودت هم بلدی....

  12. 5 کاربر از پست مفید نازنین آریایی تشکرکرده اند .

    نازنین آریایی (جمعه 09 تیر 91)

  13. #9
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array

    RE: تنفر شدید از همسرم

    سلام راضیه جان

    خانومی..یه هشدار و توصیه خیلی جدی بهت میکنم !!

    در اولین فرصت برگرد سر خونه و زندگیت.به خدا دودش همش تو چشم خودت میره.از لحاظ قانونی نفقه بهت تعلق نمیگیره و اگر هم کارتون به دادگاه برسه باید برای ترک منزل دلیل محکمه پسند داشته باشی.

    شما الان ناشزه محسوب میشی و به راحتی در دادگاه محکوم میشی.پس برگرد خونه.

    راضیه جان

    گذشته رو بریز دور.انقدر قبر کهنه نشکاف.بیا تو حال زندگی کن.

    با شکافتن گذشته به چه جایی میرسی؟به خداوندی خدا دوست من همین هفته پیش فقط و فقط به خاطر عادتی که داشت و سر هرچیزی گذشته رو میکشید وسط بدون گرفتن یک قرون مهریه طلاقش رو شوهره داد و تموم شد و رفت !

    وقتی در یک خونه مدام پشت سر هم بحث و دعو.ا و درگیری باشه صبر هر دو طرف تموم میشه.از روز اول که کتک نمیزد...الان میزنه.
    پس بگرد ببین چی باعث میشه روت دست بلند کنه.

    ببین راضیه جان

    همسر منم از روز اول زندگی میگفت زن باید مطیع باشه.حتی یک بار که خواب بود و من ازش اجازه نگرفتم و رفتم دکتر قشقرغی به پا کرد که بیا و ببین !(چون از ماموریت اومده بود و خسته بود من دیگه بیدارش نکردم)

    بعد از مدتی فهمیدم همسرم نیاز داره که خیلی وقتا بهش بگم چشم !

    منم این رویه رو پیش گرفتم.اما نه با سر کج و گردن کج بهش بگم چشم.نه.خیلی وقتا با شوخی و خنده ....میگفتم چشم.اونم کلی کیف میکرد و میگفت چشمت بی بلا !

    کم کم تونیستم اعتمادش رو بدست بیارم.

    نمیدونی راضیه جان ای واژه چشم برای مردها مثل بمب انرژی میمونه.استفاده کن ازش.به موقع و به اندازه.

    همسر منم کم به خانوادم سر میزنه.اوایل بابت این موضوع ناراحت بودم.اما بعدا که ویژِگها و امتیازهای این کار رو دیدم از وضعیت پیش امده راضی تر شدم.

    چون الان ما رفت و امدمون با خانواده اون زیاد و با خانواده من کمه.از طرفی وقتی میبینه که خانوادش چقدر منو ازار میدن کلی بهم نزدیک تر میشه.محبتش رو به من زیاد میکنه.

    از اون طرف دیگه نمیتونه از خانواده من آتو بگیره.

    همیشه بدیها رو نبین.هر چیز بدی دورنش هم یه چیز خوب داره.

    در مورد دروغهایی که گفته..راستش مقصر فقط خودت بودی و باید واقعا بیشتر تحقیق میکردی.

    اما راضیه جان بازم میگم..گذشته رو بریز دور.

    با طلاق هیچی درست نمیشه.فقط صورت مسئله پاک میشه.ضمنا مشکل تو مشکل حادی نیست.قابل حله.

    همه چیز به خاطر عدم سیاست تو هستش دوست خوبم.


    بزرگترین اشتباه رو کردی که منزل رو ترک کردی....حتی این ترک منزل در روند گرفتن مهریه ات هم از سمت قاضی تاثیر میذاره.

    خواهش میکنم برگرد خونه.چه طلاق میخوای..چه نمیخوای....


  14. 6 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    maryam123 (پنجشنبه 08 تیر 91)

  15. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 شهریور 91 [ 12:41]
    تاریخ عضویت
    1391-4-07
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    698
    سطح
    13
    Points: 698, Level: 13
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 18 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تنفر شدید از همسرم

    سلام مریم جان و نازنین و نادیای عزیز ، ممنون از راهنمایی هاتون واقعا دلگرمم کردین . چون لباس نداشتم دیروز رفتم خونه و تا امروز صبحم خونه بودم . غذا آماده کردم وقتی اومد برای اینکه حرص منو بیاره بالا رفته از خونه مادرش غذا آورده و خورد . ببین خیلی باید نامرد باشی تهمت بزنی ، کتک بزنی بعدم انتظار داشته باشی طرف ازت معذرت خواهی بکنه . دیروز تا مرز سکته رفتم بیش از سه ساعت توی اتق خواب نشستم و گریه کردم . واقعا کم آوردم، دوستان عزیز سوال من اینه : این وضعیت رو چطوری تمومش کنم؟ از این قهر خستم از طرفی به هیچ وجه نمی تونم اون کتک کاری یادم بره ؟


 
صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:31 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.