به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 01 مرداد 87 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1387-3-20
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    3,497
    سطح
    36
    Points: 3,497, Level: 36
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    کمک و راهنمایی

    می خواهم براتون از 1 حس بنویسم از حس دوست داشتن دوست داشتن 1 مرد توسط من توسط دختر سر سختی که در رابطه با مردها همیشه 1 جورایی شبیه اونها بوده برادری نداشته که حس برادرانه رو تجربه کنه تنها نوع دوست داری مردها رو یا پدرانه یا همبازی و دوستانه تجربه کرده و هیچ وقت هیچ حس دیگه ای نداشته ونه تنها نخواسته که داشته باشه دیگر دختر ها رو هم مورد نقد قرار داده که مردها چیزی ندارند که بشه 1 جور دیگه و منحصر به فرد دوستشون داشت از 18 19 سالگی که زنهای بیکار فامیل و آشنا سعی در شوهر دادن این دختر کله شق داشتند همه تعارضات شروع شد بهانه های الکی ایرادهای بنی اسراییلی جر و بحث های طولانی برای رد همه اونها باعث شد تصمیم بگیرم 1 جور دیگه ببینم ولی علاوه بر همه اینها حس بدبینی هم نسبت به مردها اضافه تر شد بالاخره سپردم به زمان و رفتم سراغ قسمتهای دیگه زندگی مثل درس و دانشگاه خود سازی و خود یابی کتاب خوندن موسیقی گوش دادن خلاصه همه چیز بهترین حالت ممکن رو داشت و هیچ جای خالی برای حضور 1 نفر دیگه حس نمی شد و خاله زنکهای فامیل هم این اعتصاب رو قبول کرده بودند 23 سال تموم بودم وکلی آرزو و هدف برای زندگی تو این مدت هم بیکار نبودم کلی مطلب در رابطه با عشق می خوندم از هبوط شریعتی تا اریک فروم و لئو بوسکالیا و عرفان مسیحا برزگر و مراحل عشق رابین و مثلث عشق و...............و کلی سوال و بهت که چه جوری میشه 1 نفر نا شناس رو تا این حد دوست داشت اونم اون طوری که اون هست نه اون طوری که من می خواهم از اونجایی که هر چیزی که خواستم کائنات / خدا / و شاید خودم (مهم نیست) در مسیر زندگیم گذاشته شده این بار هم مستثنی نشد و شد اونی که منو دلتنگ و خسته و بی قرارم کرد و 1 نفری پیدا شد که منو اهلی کرد ولی آخر قصه رو من ننوشته بودم پس اونی نشد که باید میشد و یا خوب بود که بشه ومن دوباره همراه با تردید ها و دلتنگی ها میخوام قصه این آشنایی رو بگم و ازتون برای کنار اومدن با این قضیه کمک بخوام

    روزی سنگینی نگاهی رو رو خودم حس کردم وقتی برگشتم پسر کت و شلوار پوشی رو دیدم که رنگش هم خیلی تو ذوق میزد و با نگاه کنجکاوی منو نگاه میکرد سالن شلوغ بود وپسرها و دخترهای زیادی بودند اما من اون نگاه رو دیدم و حس گر گرفتگی شدید تپش سر سام آور باعث شد در عرض کمتر از 30 ثانیه سالن رو ترک کنم ولی نه این حس ول کن بود و نه تصادفات الکی و مسخره هر طوری بود اون روز گذشت و 1 هفته بعد سر کلاس (کارگاه عملی) که پشت به همه بچه ها بودم دوباره همون حس لعنتی و کنجکاوی مسخره من که باعث شد به هر بهونه ای که بود برگردم و عقب کلاس رو نگاه کنم و ته کلاس همان پسر با همان نگاه کنجکاو سریع برگشتم و علاوه بر همه هبجان و استرس و کوفت و زهر مار دیگه 1 علامت سوال گنده که هنوز هم بعد از2سال بی جواب مونده ترم 3 بودم و اون هم ترم 3 ترم 1/2 رو هم در درسها مشترک بودیم ولی من تو 2 ترم گذشته به هیچ وجه ندیده بودمش در حالی که به گفته دوستهام سر همه کلاسهام اومده بود خوشبختانه اینبار فقط تو این درس مشترک بودیم و هر هفته نگاهای کنجکاو و فرار من از نگاها چون واحد عملی بود 2 گروه بودیم و گروه بعدی رو انتخاب کردم که نبینمش ولی نمیشد هیچ حسی نداشتم نه دوست داشتن نه نفرت فقط هیجان و کنجکاوی و اهمییتی فوق العاده کم کم دوستم هم متوجه نگاهش شد و از اونجایی که سر سختی منو می دونست ازم خواست 1خورده دقیق باشم اما من جز فیلم های هندی داستانهای عاشقانه بچه مدرسه ای ها و اگه خیلی دیگه تلاش می کردم سطح فیژیولوژیکی عشق چیزی نمیدیدم حتی اسمش رو هم نمیدونستم نگاه ها کم کم عادی شده بود نمیدونم بازی روزگار چی بود که هر کی از بچه ها هر چیزی در رابطه با اون بود (بدون اینکه چیزی بدونن) بهم می گفتن (صمیمی ترین دوستم هم گاهی می گفت دارم دروغ میگم وبیرون از دانشگاه با هاش ارتباط دارم و گرنه چرا بدون هیچ صحبتی خبر کاراش به من میرسه ) ولی هیچ کدوم از اینها حس دوست داشتن رو ایجاد نمی کرد و فقط حس کنجکاوی و اهمییت و کم کم داشت شیطنت من هم گل می کردم که از نگاهاش فرار نکنم ولی چون نگاه آلوده رو گناه میدونم واز گناه می ترسم نگاهم رو به جز چند بار پاسبان بودم کم کم به حضورش عادت کرده بودم و اگه نبود 1طوری بودم و هیجانها به شور و شوق تبدیل میشد ولی نذاشتم و نخواستم که متوجه بشه وفقط در خلوت خودم و با خدای خودم بودم و داشتم می فهمیدم که چرا مردی که بدور از ظاهر/ شغل/ سن /حتی اسم وخیلی چیزهایی که میدونستم و نمی دونستم برام مهم شده و متاسفانه به جایی رسید که دیگه میشه گفت دوستش داشتم اما اون چیزی از شب گریه هم دعاهام قول قرارهام شور و شوق دیدارها نمیدونست چون من ارتباطی محدود تر از سایر همکلاسی ها باهاش داشتم چون می ترسیدم وفکرمیکردم 1 تصادف الکی 1 نگاهای شیطنت بار بیشتر نیست همیشه اجتناب و فرار رو ترجیح میدادم و هم اینکه در نگاه اون من فقط کنجکاوی و توجه و هر از گاهی شیطنت میدیدم و چون تو سن ازدواج بود (30) فکر می کردم شاید بیشتر ارزیابانه است تا... و هم اینکه پسر معاشری بود و می تونست اگه حرفی داره بیاد و بگه و چون این طور نبودنمی تونستم طور دیگهای برداشت کنم این حس لعنتی که رفته رفته پاک تر و بدور از هیجانها و تپش های روزهای اول بود تو خلوت و تنهایی من ریشه انداخت و همه فکر و ذهنم رو مشغول کرد بعد از اون ترم همه شبهای من همه عبادتها همه دعاهای من حضور مردی بود که در مقابلش خونسرد و بی تفاوت بودم و در نبودنش پر تلاطم و دلتنگ به این نتیجه رسیده بودم که دوستش دارم به خاطر چی نمیدونم اما مهم بود برام خیلی مهم چون 1 کار رسمی پیدا کرده بود خیلی کم می اومد ولی تصادفات لعنتی روزگار باعث شد محل کارش هم تو مسیر من باشه ومن دورا دور بدون اینکه بدونه می دیدمش و .... کم کم نمی دونستم اونو دوست دارم یا کسی رو که با مشخصات اون تو ذهن و رویام ساخته بودم همه اینا گذشت با همه دوست داشتن ها و دعاها هیچ وقت نتونستم اونو از خدا برای خودم بخواهم و همیشه خوبی ها و موفقیتهاشو خواستم و اما حالا چند ماهی میشه که ازدواج کرده و ناراحتی من برای خاطر اون نیست که ازدواج کرده چون من جز نگاه کنجکاو چیزی ندیده بودم و همیشه براش آرزوی خیر داشتم اما بدی قصه اینجاست که من نمیتونم و نمی خواهم هم فراموشش کنم هنوز هم میبینمش دوستش دارم هنوز هم خبرهای راجع به اون بهم میرسه درسته دلتنگش میشم و ناراحت میشم اما میدونم که همون قدر که من حق انتخاب داشتم اون هم داشت و انتخابش رو طور دیگه ای کرد و میدونم دلتنگی ها شاید با گذر زمان حل بشه اما مشکل من حس گناهی که دارم اینکه دوست داشتنش رو چیکار کنم این دوست داشتن در تصمیم های آینده من چه نقشی خواهد داشت 25 ساله شدم بهانه ها هم تموم شده و چیزی از مدت اعتصابم نمونده و نمی تونم خانواده ام رو برای ازدواج نکردن قانع کنم و خودم هم هیچ آمادگی برای این کار ندارم چون منی که به این سختی 1 نفر رو دوست داشتم و آخرش این شد علاوه بر همه تردیدهام درباره دوست داشتن مطمئنم اگه تصمیمی بگیرم فقط برای پر کردن جای خالی اون خواهد بود نه حسی جدید و نه همراهی و همسری بلکه 1 بازی مسخره دیگه همه نوشته های بالا رو با من بالغم نوشتم ولی به یاد داشته باشین من کودکم دلشکستست و داره دنبال مقصر می گرده و قبول نداره اشتباه بوده و هی می خواد بدونه اون نگاه ها چی بودن ؟ چرا 2 ترم قبل تر من اونو با اینکه بود ندیدم و این حس لعنتی چی بود و چرا خدایی که همیشه همراهبود ابنبار گذاشت تا همه پاک ترین و ناب ترین حسم رو اینطوری به تاراج ببرم و من والدم داره سرزنشم میکنه به خاطر گناه دوست داری مردی متاهل به خاطرهمه حرمت شکستنهایی که بین من و دلم و خدای من بود وکسی خبری نداشت و خیلی هاش شکستند ومن بعد از نوشتن 2 صفحه هنوز هم نمی دونم تونستم همه چی رو که بود بگم اما با توجه به این حرفها من با دلتنگی ها تردیدها و تصمیم هام چه کنم ممنون از حوصله تون ومنتظرم

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 01 مرداد 87 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1387-3-20
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    3,497
    سطح
    36
    Points: 3,497, Level: 36
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کمک و راهنمایی

    کسی نظری نداره؟


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 اردیبهشت 96, 00:33
  2. درخواست راهنمایی در خصوصی شدت بالای حساسیت بین فردیی (راه حل پرسشنامه کمالگرایی هیل)
    توسط آقای ام در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 خرداد 95, 19:05
  3. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: جمعه 04 مهر 93, 23:28
  4. تنهایی - 24 سالمه، نمی خواهم با کسی دوست بشم، تنهایی اذیتم می کنه
    توسط sara19 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 آذر 91, 01:10

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.