سلام
بازم تاپیک من بسته شد، من مبهوت سرعت بالا رفتن پستها تو تاپیکم هستم والبته مبهوت مهربونی دوستانی که هیچوقت تنهام نمیزارن
آقا کیوان، مرسی از توضیحتون ولی من رفتم مشاوره حضوری گفت طلاق بگیر، البته شاید واقعا راه حل درست و عقلانیشم همین باشه، نمیدونم این چیه که داره منو به ادامه زندگی میکشونه، واقعا نمیفهمم
از دوستانم میخوام با توجه به نوشته های اخیرم اگه چیزی به نظرشون میرسه خیلی روشن و واضح برام بنویسن
ببینین، من تمام سعیمو میکنم که کمتر حساس باشم، تا حدی هم موفق شدم، ولی همچنان از لحاظ عاطفی ازش ضربه میخورم، همچنان توقع توجه ازش دارم و وقتی بی جواب میمونه اونم در حالیکه تو همون شرایط برای دیگران همون توجه رو قائل میشه خیلی برام سخته،
من تصمیم گرفته بودم هرجا نیومد خودم تنها برم، و از حمایتم در مقابلش کم کنم، ولی بازم اینجا منم که بازندم چون من و خانوادم و فامیل و آشناهامون برامون مهمه که زن و شوهر کنار هم باشن، ولی شوهرم، خانوادش و اطرافیانش براشون مهم نیست و اصلا ناراحت نمیشن
جالبه بدونین فکر میکرد من این تعطیلات میرم باغ و تنهاش میزارم (تو اس ام اس براش نوشته بودم) به خدا برا خودش برنامه ریزی کرده بود که باباش که هست خواهرش رو هم دعوت کنه، هی به من میگفت میخوای برات ماشین بگیرم بری باغ
میبینین، یعنی وقتی من خونه نیستم به راحتی خواهرش میاد و اصلا احترام نگه نمیداره که خانمت نیست من نمیام
منم دلم نمیخواست زندگیم زیر دستشون بیفته، همینطوری هم که من خونه هستم با بی ادبی سر همه چی میرن و اصلا بد نمیدونن
به قول معروف
اگر دردم یکی بودی چه بودی، اگر غم اندکی بودی چه بودی
علاقه مندی ها (Bookmarks)