سلام شوهرم خیلی به مادرش وابسته هست اصلا نمی خواد بدون اون جایی بره همیشه هرکاری بخواد انجام بده از مادرش اجازه می پرسه اصلا هم به حرف من اهمیت نمی ده یعنی دلش می خواد ولی از مادرش حساب می بره لطفا منو راهنمایی کنید
تشکرشده 0 در 0 پست
سلام شوهرم خیلی به مادرش وابسته هست اصلا نمی خواد بدون اون جایی بره همیشه هرکاری بخواد انجام بده از مادرش اجازه می پرسه اصلا هم به حرف من اهمیت نمی ده یعنی دلش می خواد ولی از مادرش حساب می بره لطفا منو راهنمایی کنید
تشکرشده 211 در 131 پست
سلام فرناز جون
خيلي خوش اومدي
عزيزم بخشهاي ديگه سايت رو مطالعه كن موارد مشابه تو زياد هست كه مي توني خيلي ازش كمك بگيري
چند ساله ازدواج كردين؟
تو و همسرت چند سالتونه؟
مادر شوهرت با همه مثل شوهر تو رفتار مي كنه؟
اگه بيشتر از خودتع همسرت و شرايطت بگي بهتر مي تونم بهت كمك كنم
نگران نباش
تشکرشده 0 در 0 پست
8 ماهه ازدواج کردم هنوز عقدی هستیم ما همسنیم 26 سال
مادر شوهرم دو تا بچه داره که با دوتائیشون همینجوری رفتار می کنه البته با شوهر من بیشتر . شوهر من بیشتر از اون یکی به مادرش وابسته است و بیشتر تحت تاثیر حرفهای مادرش هست
سلام
به نظر من بهترین کار اینه که زمانی که پیش شوهرتی و مادر شوهرت هم اونجاست خیلی بیشتر به شوهرت توجه کنی مثلا بهش بگی بیا پیش من بشین من اگه پیشم نشینی چه جوری غذا میلم ببره همش بهش بگی عزیزم ، نذار لحظه ای با مادر شوهرت تنها باشه همش به حرف بگیرش همش بهش توجه کن همونطوری که دوست داره بذار با خودش فکر کنه که بهترین کسش تویی اونوقته که تو مشته تو
تشکرشده 0 در 0 پست
سلام ممنون از راهنماییتون سعی می کنم اینکار را بکنم و بیشتر پیش شوهرم باشم ولی مادر شوهرم همین که می بینه من و شوهرم پیش هم هستیم یا به بهانه ای منو بلند می کنه یا اونو پی کاری می فرسته و نمی ذاره پیشم باشه منم اعصابم خرد میشه مثلا وقتی بعد شام می ریم آشپزخونه شروع به حرف زدن می کنه حتی وقتی کارمون هم تموم میشه حرف می زنه و نه خودش و نه من می تونم برم پیش شوهرم نمی دونم چرا ولی اصلا نمی ذاره باهم تنها باشیم وقتی شوهرم میاد خونه ما اگه 2 ساعت بیشتر می شه زنگ می زنه و الکی می گه براش کاری بکنه اونم مجبور میشه بره نمی ذاره تنهایی به مسافرت بریم یا حتی به مهمونی همش میخواد با ما باشه
تشکرشده 0 در 0 پست
چرا جواب منو نمی دهید ؟ خسته شدم
سلام فرنازخانم.
مادرشوهر منم همین رفتارا رو داشت بعد از گذشت هفت سال هنوزم داره فقط جنسش تغییر کرده . دلیل رفتارش هم این بود که رابطه اش با شوهرش خیلی خراب بود و محبتهای ما را نمیتونست ببینه .همسر من تک پسر بود . به نظر من این کاراش بعد از ازدواج شما کم میشه ولی رفتارهای شما باید خیلی حساب شده باشه مهمترین کار شما اینه که هیچوقت در مورد همه مسائل و کارهایی که قراره انجام بدید با ایشان صحبت نکنید . طرف شما شوهرشماست باهم برنامه ریزی کنید و اونو تو کارانجام شده قرار بدید . هیچوقت بدگویی مادرش را نکنید و یا با کنایه و حالت عصبی ضعفشو بهش یادآوری نکنید. جوری برنامه ریزی کنید که بیشتر برای ناهار برید اونجا معمولا بعد از ناهار همه میخوابند و کسی هم کسی را دنبال کاری نمیفرسته و عصر هم به خونه خودتون برگردید و برنامه های عصر به بعد را بگذارید برای خرید و پیاده روی و شام بیرون.
به مادرشوهرتون فقط احترام بگذارید احترام محض . و مخصوصا درمورد مسائل خانه پدریتان با ایشان صحبت نکنید و هیچ نقطه ضعفی به ایشان ندهید. من در ابتدای ازدواجم از هر برنامه ای که مادرشوهرم اطلاع پیدا میکردند یا اون برنامه بهم میخورد و یا یک شکل عمومی به خودش می گرفت. بیشتر ترس این مادرشوهرا اینه که فکر می کنند دارند تنها میشن و نمیخوان پسرشون را از دست بدن. شما با احترام گذاشتن زیاد و احوالپرسیهای تلفنی وقت و بیوقت و خرید یک شاخه گل وقتی به دیدنش میری اونو از خودت مطمئن کن ولی اصلا باهاش قاطی نشو..
تشکرشده 0 در 0 پست
سلام ممنونم از جوابت
من الان عقدی هستم خیلی نگرانم آخه شوهرم همش می خواد پیش مادرش باشه میگه خونه سه طبقه بگیرن که باهم زندگی کنیم می ترسم تا آخر همینجوری باشه در ضمن من به مادرشوهرم در مورد برنامه ریزی هامون صحبت نمی کنم فقط به شوهرم می گم ولی نمی دونم چرا اون همه چیزو به مادرش می گه اوایل نمی دونستم اما حالا مامانش اینقدر ضایع هست که من می فهمم هرچی هم به شوهرم می گم نگو قسم می خوره می گه نمی گم ولی نمی تونه بازم میگه حتی خصوصی ترین حرفهامونو خیلی داغونم اصلا از شوهر بچه ننه خوشم نمیاد چیکار کنم شوهرمو .
تشکرشده 0 در 0 پست
دوست دارم خونه جدا داشته باشیم دوست دارم واس خودم زندگی کنم چرا نمی ذارن من بهترین جهازو گرفتم که اونم خونه بگیره اوایل می گفتن می گیریم ولی حالا که من جهازم کامل شده می خوان خونه سه طبقه بگیرن اونوقته که هرجایی بریم با اونها مهمونی مسافرت خرید دیگه خسته شدم نمی خوام از مامانش دستور بگیرم مگه من بچه ام خسته شدم خیلی .
تشکرشده 0 در 0 پست
من به شوهرم گفتم می خوام مستقل بشم عصبانی شد و گفت تو نباید نظر بدی هرجایی من خواستم خونه می گیرم بعد هم که پیشم نبود براش اس ام اس زدم و دلیلش را گفتم طوری گفتم که ناراحت نشه ولی فکر نکنم بتونه از مادرش دل بکنه من چیکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)