به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 19
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    121
    Array

    طلاق تنها راه چاره من است ولی می ترسم

    سلام دوستان
    کمابیش با مشکلات من آشنایی دارید و برای اونهایی که ندارن یه کم توضیح میدم. من قبلا یه بار نامزدی عقدی ناموفق داشتم. سه سال پیش با همسرم عقد کردیم و متاسفانه عجله و نداشتن شناخت مهمترین عامل شکست من بود. چرا که من فکر می کردم ایشون که دانشجوی دکترا در خارج هستند و از یک خانواده خوب و سن بالا حتما پختگی و تجربه لازم برای زندگی رو دارند ولی متاسفانه همه اینها بر پایه حدس های شخصی بود و نادرست از آب دراومد. همسر من با وجود سن زیاد ( 34 سال موقع عقد و 37 سال الان ) بسیار خام و بی تجربه و وابسته به خانواده بود. از طرفی مشکل سرد مزاجی و مشکلات روحی روانی مثل افسردگی و به مشکلات ما دامن می زد. ایشون توجه لازم را نسبت به من نداشت و من همیشه در شک بودم که اصلا ایشون منو دوست داره یا نه ( مثلا نسبت به دیدار و تشکیل زندگی مشترک و بچه بی علاقه بود) .
    در این مدت خانواده ایشون خانه ای برای ایشون تدارک دیدن و ایشون درس رو رها کرد و پیش پدرش که دارای شغل آزاد هست به عنوان دستیار در انجام کارهای سطحی سه چهار ماهی هست که مشغول شده. با این وجود ایشون اصرار دارند که ما از ایران بریم با وجود این که دلایل مشخص و هدف معلوم و برنامه ای برای این کار ندارند. فقط منتظر هستند من که دیگه مدارک و همه چیزم آماده هست اقدامی بکنم تا بتونم بورسیه ای بگیرم تا ایشون هم با من بیان. در این مدت به دلایلی که نمی خوام بگم زندگی در خونه ما خیلی سخت شده و من ازشون خواستم تا زمانی که بریم خارج ( دقیقا معلوم نیست کی) یک مقدار وسایل از خونه هامون برداریم و در خونه خودمون ساکن بشیم که ایشون با وجود مهیا بودن شرایط به بهانه این که نمی خواد در ایران ریشه بدوانه رد کرد و همچنان راضی هست که مثل دوتا بچه نامزد بازی کنیم .
    من 29 سالمه و واقعا از سه سال نامزدی و مشکلات فراوان خسته شدم و از طرفی اعتماد به ایشون و موفقیت زندگی مشترک را کاملا از دست دادم و احساس می کنم دیگه وقتشه که جرئت کنم و از این زندگی بیام بیرون. تنها تغییری که ایشون در مدت سه سال درشون حاصل شده اینه که ابراز علاقه بیشتری می کنه و بعید نیست که بخاطر نیازش به من برای بیرون اومدن از ایران باشه. چون ما یک بار تا پای طلاق رفتیم و ایشون فهمیدن من قصد به اجرا گذاشتن مهریه دارم ممکنه بخاطر ترس از مهریه هم بوده باشه چون تا مشاور کفت که من وکیل گرفتم ایشون بعد چهار ماه قهر و دوری فوری زنگ زدن و با نگرانی خواستن که ادامه بدیم .
    الان من علاقه و انگیزه مو نسبت به این زندگی تا حد خیلی زیادی از دست دادم و از طرفی به علت پادرهوا بودن سه ساله خیلی اذیت می شم. از طرف دیگه به علت طلاق قبلی و وابستگی نسبی یه جورهایی تصمیم طلاق رو هی به تعویق می ندازم .
    الان من دوتا سوال دارم : 1- آیا این بی علاقگی و بی احساسی من نسبت به ایشون طبیعی هست؟ با وجود اینکه صد در صد پای کس دیگه ای در میون نیست و بنده به این ازدواج وفادار بوده و هستم.
    2- چطور ترس از طلاق رو از خودم دور کنم؟
    لازمه بگم که از مشاوره حضوری هم بهره می گیریم .

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 شهریور 00 [ 00:15]
    تاریخ عضویت
    1390-2-04
    نوشته ها
    909
    امتیاز
    16,852
    سطح
    83
    Points: 16,852, Level: 83
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 498
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,315

    تشکرشده 3,200 در 813 پست

    Rep Power
    115
    Array

    RE: طلاق تنها راه چاره من است ولی می ترسم

    سابینا عزیز

    خیلی خوشحال شدم که اسمت رو دیدم فعال شدی ولی دلم گرفت که همچنان آن مشکلات قبلی را داری.

    نظراتم را میگم می دونم کارشناسی نیست ولی امیدوارم بکارت بیاد و همچنین کمک کنه برای بالا آمدن تاپیکت تا حضور کارشناسان.

    به نظر من یکی از مشکلات اساسی شما با خودتت و شهامت روبرو شدن با سابینا درونیت هست.

    واقعاً از زندگی چه میخواهی و چه هدفی داری اگه با خودتت خلوت کردی و فهمیدی واقعا توقعت از خودتت و زندگیت

    چی هست یک مرحله اساسی را پشت سر گذاشته ای. بعد می روی سراغ امور مربوط به همسرت.

    آیا واقعاً او را مرد زندگی خود می دانی ؟ آیا دوست داری بقیه سالهای زندگی را با او بگذرانی؟

    اگر جوابت مثبت است پس با نیرو و تلاش فراوان و کمک مشاور و صد البته حمایت همسر از این چرخه بیمار گونه فکری عروسی یا طلاق بیرون بیا و برو سر زندگیت.

    اگر نه صادقانه و با شهامت برو به استقبال طلاق. من فکر می کنم طلاق و پیامدهای آن خیلی راحتتر و با آرامش

    بیشتری هست نسبت به این بلا تکلیفی که شما ماهها در آن گرفتاری و خودتت را داری عذاب می دهی ؟! ( بعبارتی: یا رومی روم شو یا زنگی زنگ)

    درمورد خارج رفتن هم نظرمن اینست که زندگی های بدون مشکل با چنین دگرگونی دستخوش طوفان و

    ناراحتیهای شدیدی می شوند چه رسد به این رابطه که همین جا کلی جای کار دارد و ریشه سستی دارد.

    اگر می بینی میخواهد شما را ابزاری برای رفتن قرار دهد محکم و استوار به ایشان بگو من با شما هستم اگر در ایران بخواهی زندگی کنی.

    هم عکس العمل او را ببین و هم زندگی مشترکتان را آغاز کنید و از این بلاتکلیفی فعلی رهاشوی.

    بعد درمورد خارج از کشور رفتن با هم به توافق برسید. فعلا اگر خواهان ادامه این رابطه هستی مشکلی به مشکلاتت اضافه نکن.

    واگر هم خواهان جدایی هستی صمیمانه و صادقانه اول با خودتت و دوم با همسرت در مورد مشکلات ادامه این رابطه و عدم تمایلت صحبت کن و از یک کارشناس زبده راهنمایی بگیر.

    موفق باشی.



  3. 4 کاربر از پست مفید sanjab تشکرکرده اند .

    sanjab (چهارشنبه 15 شهریور 91)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 خرداد 91 [ 17:06]
    تاریخ عضویت
    1391-3-22
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    512
    سطح
    10
    Points: 512, Level: 10
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: طلاق تنها راه چاره من است ولی می ترسم

    سلام روزگار2"من23 سالمه اقدام کردم برای طلاق اخه 3ماه بعد عقد معلوم شدهمسرم قبلا سرطان بد خیمه بیضه داشته جراحی کرده والان عقیم شده البته شاید با احتمال کم به روش مصنوعی وهزینه بالابعدا بچه دارشه ولی احتمال برگشت مجدد سرطان هست منی واسپرم وقدرت بر انزال نداره "متاسفانه عروسی کردیم و من دوشیزه نیستم نمیدونم چیکار کنم هردوما از قشر متوسطیم "همسرم مشروبم میخوره از طرفی سیکل من لیسانس دارم"ازدواجم احمقانه بود یکساله دارم میرم دادگاه هنوزنتیجه نگرفتم"کلافم 1-از بعد طلاق می ترسم چیکار کنم؟2-مهریم ببخشم و طلاق بگیرم یا با همین ادم ادامه بدم؟ کدو راه ضررش کمتره؟

    اگه کسی تجربه داره راهنماییم کنه

    نقل قول نوشته اصلی توسط روزگار2
    سلام
    من23 سالمه اقدام کردم برای طلاق اخه 3ماه بعد عقد معلوم شدهمسرم قبلا سرطان بد خیمه بیضه داشته جراحی کرده والان عقیم شده البته شاید با احتمال کم به روش مصنوعی وهزینه بالابعدا بچه دارشه ولی احتمال برگشت مجدد سرطان هست منی واسپرم وقدرت بر انزال نداره "متاسفانه عروسی کردیم و من دوشیزه نیستم نمیدونم چیکار کنم هردوما از قشر متوسطیم "همسرم مشروبم میخوره از طرفی سیکل من لیسانس دارم"ازدواجم احمقانه بود یکساله دارم میرم دادگاه هنوزنتیجه نگرفتم"کلافم 1-از بعد طلاق می ترسم چیکار کنم؟2-مهریم ببخشم و طلاق بگیرم یا با همین ادم ادامه بدم؟ کدو راه ضررش کمتره؟

    اگه کسی تجربه داره راهنماییم کنه

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 تیر 95 [ 16:53]
    تاریخ عضویت
    1390-8-28
    نوشته ها
    744
    امتیاز
    8,604
    سطح
    62
    Points: 8,604, Level: 62
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,594

    تشکرشده 1,946 در 612 پست

    Rep Power
    88
    Array

    RE: طلاق تنها راه چاره من است ولی می ترسم

    روزگار 2 باید تو یه تاپیک جداگانه و با یه عنوان مناسب مشکلتو بیان کنی
    بهتر راهنمایی میشی

  6. کاربر روبرو از پست مفید جوانه؟؟؟ تشکرکرده است .

    جوانه؟؟؟ (سه شنبه 23 خرداد 91)

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 آبان 93 [ 06:33]
    تاریخ عضویت
    1390-10-21
    نوشته ها
    214
    امتیاز
    3,214
    سطح
    35
    Points: 3,214, Level: 35
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    422

    تشکرشده 448 در 154 پست

    Rep Power
    34
    Array

    RE: طلاق تنها راه چاره من است ولی می ترسم

    سابینای عزیزم
    نه فقط تو، بلکه همه ما آدما محتاج محبتیم. هیچ علاقه ای بی دلیل شکل نمیگیره یا حداقل بی دلیل ادامه پیدا نمیکنه.
    اگر احساس میکنی دوسش نداری علتش اینه که اون جایی واسه دوست داشته شدن باقی نذاشته. مردی که از با تو زیر یک سقف رفتن فرار میکنه عشق و علاقه رو در وجود تو کشته. مردی که به جذابیت زنانه تو کششی نشون نمیده، مردی که این حس رو به تو انتقال نمیده که واسش جاذبه داری، مردی که بدون هیچ دلیل موجهی نمیخواد لحظه های زندگیشو در کنار تو و با تو بگذرونه جایی برای علاقه و احساس تو باقی نذاشته...

    عزیزم سابینا...
    به خودت شک نکن...تو بی تقصیری...شاید هرکس دیگری هم که جای تو بود چنین حسی پیدا میکرد. تو یک زنی...سرشار از نیاز به دیده شدن و مورد توجه بودن از طرف مرد زندگیت... مثل همه زنای روی کره زمین.

    کمی بیشتر تحمل کن.
    خودت میدونی که این وضعیت همیشه این طوری نخواهد موند.
    نذار از پا در بیای..
    نذار اشتباهات و بیماریه یه نفر دیگه روح و روان و جسم تو رو تحلیل ببره.

    یه چیزو همیشه بهت گفتم باز هم میگم.
    هرگز هرگز هرگز، حتی یه ابسیلون از تصمیمات مهم یا غیر مهم زندگیتو بر اساس حرف مردم نگیر.
    این مردم عجیب بی وفان...
    این مردم عجیب از یادت خواهند برد...
    این مردم عجیب در روزگاری که بهشون نیاز داری ترکت میکنن...
    چه میمونی چه ازش جدا میشی، تنها خواهشم ازت اینه که حرف این مردم رو از فاکتور های تصمیم گیریت حذف کن..

    این مردم خودشون پرن از هزار مشکل و بدبختی.
    این تالار یه سمبل از همین مردمه.
    این تالار یه تیکه کوچیک از همین جامعه ست.
    به زندگی هاشون ، به مشکلاتشون، نگاه کن...
    اینها همون مردمی هستند که تو در زندگی روزمره ت ازشون میترسی و فکر میکنی که همشون چه خوشبختن و تو چه بدبخت.
    توی این دنیای مجازی نقاب از چهره همه اون آدمایی که توی دنیای واقعیت صبح تا شب دورو برمون میبینیم و حسرت زندگی هاشونو میخوریم، برداشته میشه...
    خوب نگاه کن.. خوب ببین..
    تو بر اساس حرف و قضاوت "این مردم" داری سرنوشتت رو رقم میزنی.
    مردمی که شناورن در هزاران مشکل عجیب و غریب و بعضا باور نکردنی ، ولی شاید جز خوانندگان این تالار احدالناسی در دنیای واقعیت از رازهای سرپوشیده زندگیشون خبر نداره..

    ترس تو از حرف "همین مردمه" سابینا.
    فکر کن... مشاوره بگیر... کوچیکترین راه های نرفته رو هم برای نجات زندگی مشترکت امتحان کن... تمام تلاشت رو بکن تا درست ترین تصمیم رو بگیری.
    ولی قضاوت مردم رو از میون فاکتور های تصمیم گیریت خط بزن.


  8. 7 کاربر از پست مفید عسل. تشکرکرده اند .


  9. #6
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    121
    Array

    RE: طلاق تنها راه چاره من است ولی می ترسم

    دوستان ممنون از حرفهای خوبتون
    بعله من باید اولا با خودم روبرو بشم که تا حدودی هم اینو انجام دادم، نتیجه ای که گرفتم اینه: سابینا زنی هست که تشکیل خانواده سالم و داشتن فرزند در یک محیط سالم اولویت اول زندگیش هست و پیشرفت فردی و تحصیل و شغل خوب اولویت دوم . یعنی متاسفانه من نمی تونم خودمو فریب بدم و بگم می تونم یک عمر تنها زندگی کنم و یا برم خارج و از رابطه ای به رابطه ی دیگه بپرم . اگر از ایشون هم طلاق بگیرم باز اولویت اول من مطمئنا تشکیل خانواده خواهد بود قبل از این که دیر بشه ( ازلحاظ سنی )
    درمورد همسرم ، یک احساس وابستگی نسبت به ایشون دارم و منکر نیستم، در عین حال با ایشون احساس شادی و خوشحالی نمی کنم و اخیرا شش ماهی هست که یک دنیای کوچیک گوشه اتاقم برای خودم ساختم و دارم برای خودم اونجا زندگی می کنم. در واقع حتی وقتی چند ساعتی مداوم با همسرم در یک محیط هستیم دوست دارم هر چه زودتر این چند ساعت تموم بشه و برگردم توی دنیای خودم. نمی تونم بگم دنیای خودم دنیای شادی هست ولی یک آرامش کاذبی رو اونجا دارم . با این وصف می دونم که مدت زیادی هم نمی تونم توی این دنیا زندگی کنم و مثل یک کلبه موقتی هست توی یک جنگل طوفانی.
    درمورد ادامه زندگی با ایشون اگر با این شرایط باشه عقلم حکم می کنه که خیر، توی دور باطل نیافتم و از این زندگی بیام بیرون. البته اتفاق می افته که بعضی وقتها میگم شاید من کم طاقتم و مشکلم به اون بزرگی که فکر میکنم نیست . ولی بعد به این نتیجه می رسم که من دارم یک طرفه زندگی می کنم و طرف مقابلم فردی کاملا خنثی و منفعل هست. لحظه ای که من از این زندگی دست بکشم این زندگی میتونه سالها در همین حالت نامزدی و سکون باقی بمونه تا شاید مادرشوهر و یا فرد دیگری باز یه تکونی بهش بده. اینها رو که میگم همه رو تجربه کردم و با حدسیات صحبت نمی کنم.
    سنجاب عزیز دقیقا من هم اخیرا به این نتیجه رسیدم ( البته با کمک های مشاورم ) که بهتره این مشکل رو همین جا حل کنم و بعدا برای مهاجرت و ... تصمیم بگیرم. از طرفی طرف مقابل من فردی ضعیف و بیمار هست و ممکنه اگه ما اونور به مشکل بر بخوریم و من طلاق بخوام دوباره بیماریش عود کنه و ضربه محکم تری بهش بخوره که وجدانم راضی نمیشه به این کار. بنابراین بهتره با این که برام خیلی سخته و دردناک همینجا تکلیفم رو یکسره کنم.
    من درمورد همه این موارد یک ساعت امروز با آرامش باهاش حرف زدم ولی جواب اون فقط سکوت بود. اونقدر منفعل هست که حتی نمی تونه موافق یا مخالف باشه با من . از طرفی بارها این حرف ها تکرار شده و نتیجه ای در بر نداشته. دقیقا این تاپیک را بعد از مدت ها زدم که قوت قلب بگیرم و یا رومی روم شوم یا زندگی زنگ.
    وایلت گلم ، خوبی؟
    درست است عزیزم من قبلا حرف مردم خیلی برام حیاتی بود ( یعنی مهمتر از مهم ) ولی الان این کارد به استخوان رسیده، یعنی به قدری از تضاد و دوگانگی و پادرهوا بودن رنج می برم که حرف مردم برایم در درجه دوم اهمیت قرار گرفته. درمورد اینکه من حق دارم بی علاقه شوم هم درست می گی، قبول دارم. ولی فشار مشکلات انقدر زیاده که گاهی آدم به خودش هم شک میکنه که شاید این منم که آنورمال هستم و اگر زن دیگه ای بود تحمل می کرد و به گونه ای دیگر رفتار می کرد.... به هر حال نوشته های شما بهم قوت قلب میده. فردا قراره زنگ بزنم مشاور و وقت بگیرم تا مراحل تصمیم نهایی را طی کنم .

  10. 2 کاربر از پست مفید نیلا تشکرکرده اند .

    نیلا (چهارشنبه 15 شهریور 91)

  11. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 23 تیر 91 [ 15:10]
    تاریخ عضویت
    1391-2-03
    نوشته ها
    246
    امتیاز
    1,462
    سطح
    21
    Points: 1,462, Level: 21
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,069

    تشکرشده 1,083 در 257 پست

    Rep Power
    36
    Array

    RE: طلاق تنها راه چاره من است ولی می ترسم

    سلام سابينا جان

    تقريبا در جريان مشكل شما هستم اما يه سوال الان دارم, شما تصميمت چيه ؟ سه سال فرصت كمي نيست كه انسان بفهمه اين زندگي تداوم داره و ميتونه توش بمونه يا نه

    تو اين سه سال شما حتما به نتيجه اي كه ميخواستي رسيدي

    دوتا سوالت متناقضه. اول ميپرسي ايا اين بي علاقگي طبيعيه و بعد ترس از طلاق رو سوال ميكنيد البته عنوان تاپيكتون كمي اشكاره ولي باز يك كلام دوست دارم بدونم تصميم شما چيه؟

  12. #8
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    121
    Array

    RE: طلاق تنها راه چاره من است ولی می ترسم

    قبل از هر چیز از مدیران محترم تالار ممنونم که به گزارش من توجه کردند.
    نقاشی جان سلام
    من 80 درصد فکر می کنم که این زندگی درست بشو نیست و تصمیمم طلاق هست. ولی در اون 1 درصد همیشه شک دارم که نکنه این منم که دارم اشتباه می کنم. از طرفی یک نوع وابستگی به طرف مقابلم پیدا کردم بعد سه سال، به خصوص این که رفتارهاش اواخر بنابه هر دلیلی بهتر شده بود ( البته به شرط سکوت من در مقابل همه چیز ) ، این وابستگی و ترس نمی ذاره که تصمیممو عملی کنم . مشکلی که تقریبا بیشتر افرادی که زندگی های درب و داغونی مثل مال من دارن درگیرش هستند. یعنی درست وقتی تصمیم جدی میگیرم که طلاق بگیرم قیافه ش میاد جلوی چشمم و احساس دلتنگی و ناراحتی شدیدی می کنم. ولی وقتی به ظاهر با هم خوبیم باز هم ناراحتم و دوست ندارم زیاد نزدیکش باشم و با هم باشیم. البته رفتن به مشاور کمک زیادی خواهد کرد به تصمیم گیریم.

  13. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 23 تیر 91 [ 15:10]
    تاریخ عضویت
    1391-2-03
    نوشته ها
    246
    امتیاز
    1,462
    سطح
    21
    Points: 1,462, Level: 21
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,069

    تشکرشده 1,083 در 257 پست

    Rep Power
    36
    Array

    RE: طلاق تنها راه چاره من است ولی می ترسم

    سابينا جان من تجربه خودمو ميگم 80درصد شايد درصد بالايي باشه اما تا نشده صد درصد نه تصميمي عملي ميشه و نه اگه عملي شد نتيجه اش خوشاينده, مطمينن بعد جدايي اون 20درصد واست ميشه رنج مداوم

    رنج رو نبايد امتداد داد , چه تو زندگي چه تو جدايي

    بايد به يقين برسي و مشاور هم نميتونه كمكي كنه چون اون 20 درصد تو كاملا احساساتت توش نقش داره

    صبر كن تا به يقين برسي

    همه حسهات طبيعيه و من تك تكشونو ميفهمم ولي صادقانه بگم منتظر نباش كسي حتا در عنوان مشاور اون 20 درصدو واست كامل كنه

    اينجا ديگه تويي و تنهايي

    خيلي تلخه اما تنهايي

    سابينا به خودت بگو من تنهام و تنها تصميم ميگيرم, اينقدر بگو و با احساساتت بجنگ و زير و روش كن تا بفهمي حقيقين يا واقعي

    از تنهايي نترس, همه مون تنهاييم اما اينم بگم سه سال موندن توي برزخ و ادامه دادن برزخ شكنجه ايه كه تحمل كردي و تا تصميمت قطعي نشه باز هم تحمل ميكني و شايد ماهها بعد.....

    اما يه جايي بايد تموم بشه

    هنوزم صبركن كه به يقين برسي

    كمي هم براي زندگيت ارزش قايل شو

    تو زنده اي ياد بگير با اون يا بي اون بايد شاد باشي

  14. 5 کاربر از پست مفید naghashi تشکرکرده اند .

    naghashi (چهارشنبه 15 شهریور 91)

  15. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    141
    Array

    RE: طلاق تنها راه چاره من است ولی می ترسم

    سابینا جان! عزیزم؛ درست همین امروز بود که داشتم بهت فکر میکردم، میدونی به چی فکر میکردم؟ به اینکه من و همسرم که عاشقانه همدیگر رو دوست داریم، الان که فقط چند هفته ای هست که افسرده شده و کاملا از لحاظ روحی خودش رو باخته؛ من یه کم؛ کم آوردم و احساس میکنم دیگه نمی تونم اجازه بدم که بهم بی توجه باشه؛ در صورتی که ایشون هنوز هم که هنوزه با این وضعیت وخیمشون در مقابل سوالهای من؛ عشق رو بهم هدیه میده!
    سابینا جان! این روزها بیشترین کسی که فکرم رو مشغول کرده بود زندگی شما و شرایط همسرتون بود!
    واقعا! هم به شما حق میدم که خسته شده باشی و احساس نارضایتی و ناراحتی داشته باشی، هم به همسرت که واقعا دست خودش نیست؛ این بیماری روحی، روانی بد جوری یه مرد رو به ورطه ی شکست می بره؛ اما فکر نمی کنم شما بتونی به خودت حق بدی که فکر کنی ایشون شما رو دوست نداشته باشه؛ مطمئنم که اگر هم دوست داشته باشه؛ اون قدر افسردگی مساله ی پیچیده ای هست که به مردت اجازه ی عرض اندام رو نمیده!

  16. کاربر روبرو از پست مفید del تشکرکرده است .

    del (سه شنبه 23 خرداد 91)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 14 تیر 96, 19:57
  2. استفاده از سایت همسریابی برای آشنایی و ازدواج درست هست
    توسط شمیم بهار در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 فروردین 93, 17:30
  3. پاسخ ها: 37
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 فروردین 93, 16:14
  4. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  5. پسری که دنبال تصاویر جنسی تو نت هست ممکنه مشکل درست کنه برای اطرافیانش؟
    توسط بهار.زندگی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 12 اسفند 90, 15:20

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.