با سلام اول کمی درباره خودم بگم من 5 ساله ازدواج کردم یک کودک یک ساله دارم کارمند هستم همسرم شغل ازادداره(بادرآمد کم) من از نظر تحصیلی خیلی از اون بالاترم من و همسرم با پولهایی که من جمع کردم و پول طلاهام و وامهایی (که تمام اقساطش رو من پرداخت میکنم)تصمیم گرفتیم یه خونه بخریم ولی حالا همسرم اصلا توجهی به این مساله نداره و حتی به جای قدردانی (به خدابرای خودم هیچی نمیخرم و تمام حقوقم رو پس انداز میکنم تا قسط بدیم) میگه زندگی داریم میکنیم و تو ناشکری و باید بری خونه بابات زندگی کنی تا قدر این زندگی رو بدونی و.... تازگیها هم خیلیییی نسبت به من بی اهمیت شده از دیروز که حرفمون شده صلا نه بامن حرف میزنه نه زنگ میزنه و.... خیلی بی مسولیته یکبار هم که قسط واممون عقب افتاده بود برگشت بهم گفت شوهر خواهر من ضامن وامه زود باش برو قسطتتو بده دیروز هم که میگم ما این همه تلاش میکنیم که یه خونه مستقل داشته باشیم میگه به من چه میخوای تلاش نکن خیلی ناراحتم به خدا تا ساعت چند تو اداره میمونم ولی آخرش خیلی قدرنشناسه خیلی هم بی اهمیت انگار نه انگار ما زن و بچش هستیم از دیروز هم من اومدم خونه مامنم اینا(چون جمعه بود )عصر هم نیومد دنبال ما.
علاقه مندی ها (Bookmarks)