با سلام.
من یه راهنمایی خیلی ضروری نیاز دارم.
لطفا کمک کنید.
ببخشید خیلی توضیح میدم ولی میخوام که در جریان باشید.
من 27 ساله هستم و حدود 6 ماهه با آقایی که 5 سال از خودم بزرگتر از طریق سایت همسریابی آشنا شدم .هردو فوق لیسانس
طی چند ملاقات هم دیدیم وقرار شد بعد از شناخت بیشر خانواده ها در جریان قرار بگیرن.(البته خانواده ها از طریقه ی آشنایی مطلع نشن چون خانواده ی هردوی ما روی مسئله اینترنت تعصب دارن)
ایشون از لحاظ مالی کاملا مستقل هستن کارمند اداره ی دولتی و10 سالی هست که تنها زندگی می کنن(خانوادشون شهرستان هستن).
توی این چندماه تقریبا هفته ی یک بار در حد چند ساعت هم دیدیم والبته من خواستم که حتی دست من نگیره و اونم این کار نکرده.یکی دوبار از من خواست که با مادرم صحبت کنم ومقدمات آماده کنم ولی من به زمان بیشتری برتی آشنایی نیاز داشتم.(من اعتقادات مذهبی دارم)
به نظر آدم منطقی میاد رفتارها ونظرات بچه گانه نداره با خواسته های منطقی من موافقت میکنه مثل ادامه تحصیل و کار و...وحتی قول داده کمکم کنه ولی خواسته های غیرمنطقی مثل مثلا 1000 سکه مهر قبول نمیکنه.
چندبار به خاطر بدقولی هاش ودیر رسید سرقرار که با سرکار بودن وخسته بودن توجیهش میکنه(البته سعی کرده که بهتر بشه و انصافا شده)حرفمون شد وحتی می خواستیم کات کنیم البته از طرف من که اون نذاشت و به صورت منطقی رفعش کرد.
ما به صورت تلفنی ارتباط داریم و به من حرفهای محبت آمیز میزنه.اینکه باکسی نیست رو تقریبا مطمئنم چونبا آی دی های دیگه و روش های مختلف امتحانش کردم.(چون خیلی حساسم در انتخاب)
ولی بعد از این جروبحث ها برای صحبت با خانواده ها امروز فردا میکنه وهمش میگه خیالت راحت باشه من تصمیمم جدیه به محبتم شک نکن و درست میشه عجله نکن.
این من مشکوک کرده وچند شب پیش هم اتفاق بدی افتاد که انصافا بیشتر من مقصربودم.(ببخشید که رک صحبت میکنم)من تنها بودم خونه مثلا خواستم تحریکش کنم وامتحانش کنم در مسایل جنسی.(چون چندبارغیرمستقیم اشارات نامحسوسی کرده بود) و با هم تلفنی صحبت کردیم واصلا نفهمیدم چی شد که متاسفانه به یه sex تلفنی تبدیل شدوتقریبا هرچی که خواست تلفنی گفت(البته همش این جمله ی که اگه زنم بودی و کاش زودتر ازدواج کرده بودیم تکرار میکرد)
حتی از من آدرس خواست که بیاد پیشم ولی من مخالفت کردم.
بعد از این ماجرا من خیلی دچار عذاب وجدان شدم وتا صبح از ناراحتی وگریه خوابم نبرد حتی بهش اس دادم که کارمون خیلی اشتباه بود گناه بود رابطه پاکمون خراب شد دیگه نمی تونیم با هم ادامه بدیم و....
ولی اون همش میگه نه چیزی نشده این در امر دوست داشتن یه چیز طبیعیه ما قراره ازدواج کنیم
من خیلی دوست دارم و سخت نگیر و از این حرفها.
من واقعا دچار تردید شدم منطقم میگه باید این رابطه رو کاملا قطع کنم آینده خوشی نداره.
هزارتا فکر ناجور به سرم زده فکر میکنم شاید با دیگران هم اینجوری بوده شاید من رو فقط برای هوس میخواد و.....
من آدم خیلی منطقی بودم ولی الان واقعا نمیدونم چکارکنم.
لطفا من راهنمایی کنید
لطفا جواب بدین.
من نسبت به ادامه ی رابطه سرد شدم.اون همش اس میده و میگه دوستت دارم.
چکار کنم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)