با درود به همه دوستان پیش کسوت و تازه کار و . . .
بدون مقدمه چینی بگویم که بنده و البته *دل بنده* دختری را پسندیده است!؟و اینکه طرف با تصویر ذهنی من از یک همسر همانندی زیادی دارد . . .
من تا کنون خصوصی با ایشان سخن نگفته ام . . .ایشان اهل شهری در استان دیگری به جز استان محل اقامت بنده هستند و دانشجوی روانشناسی در شهری که این جانب هستم. . .اندک اندک دارم به ایشان وابسته می شوم.
او را در کانون پردازش(تحلیل) فیلم دیده ام و چهار ماهی است که هر هفته می بینم.آشکارا برای او خودم را شیک می کنم و به سرو وضعم می رسم . . .اوایل از او خوشم می آمد و سپس یکی از دوستان گفت که احساس می کند او از من خوشش می آید و حتی در زمانی که من به جایگاه جلسه فیلم وارد می شوم،برقی را در چشمانش دیده است!!!و من هم که از او بدم نمی آمد،به برداشت و نظر آن دوست از احساس آن دختر نسبت به خودم چسبیدم.
یک هفته ای پس از آن دستخوش احساسات بودم و می خواستم با او حرف بزنم!!اما خودم را کنترل کردم.اندیشیدم و سپس پرسشهایی پدید آمدند،که از خود می پرسم:
1_پیش خودم می گویم او نزدیک به هزار و اندی کیلومتر از من دور است،آیا برای مجالس ازدواج یا پس از ازدواج و اینکه به هر حال من نمی توانم از شهرم بروم،برای او در درجه نخست و من در درجه دوم،مشکلی پیش نمی آِید؟مادرم می گوید خیر؛دوستانم نیز همین را می گویند!!ولی مثلاً برای جلسه خواستگاری باید بنده با فامیل برویم شهرشان دیگر،مگر نه؟رفت و آمد چه؟؟دوری او از خانواده اش؟؟!
2_همین مورد بالا ترمز من برای ادامه علاقه ام به ایشان گشته است،ولی هر هفته . . . . . .چکار کنم؟
3_آیا باید با خودش صحبت کنم،خوب آره دیگر؛(با آگاهی و اجازه خانواده اش)اگر پاسخ منفی داد؟؟؟؟؟
نمی دانم!!دوست دارم شما دوستان پاسخم را بدهید.می ترسم،گیجم!!!در بد هچلی افتاده ام.آیا باید سخن دوستم را که فردی موجه و زرنگ و دارای حسگرهای نیرومندی است،بپذیرم یا اینها همه خیالات اوست؟(هر چند که خودم او را دوست دارم)
باید با خودش حرف بزنم؟آیا با توجه به بعد مسافت میان محل زندگی ما،اصلاً صلاح است؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)