به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 50
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 30 آبان 88 [ 11:45]
    تاریخ عضویت
    1386-7-10
    نوشته ها
    1,573
    امتیاز
    16,204
    سطح
    81
    Points: 16,204, Level: 81
    Level completed: 71%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    898

    تشکرشده 926 در 486 پست

    Rep Power
    174
    Array

    Talking +بنده و البته *دل بنده* دختری را پسندیده است!؟(و گردآفرید ). . .

    با درود به همه دوستان پیش کسوت و تازه کار و . . .
    بدون مقدمه چینی بگویم که بنده و البته *دل بنده* دختری را پسندیده است!؟و اینکه طرف با تصویر ذهنی من از یک همسر همانندی زیادی دارد . . .
    من تا کنون خصوصی با ایشان سخن نگفته ام . . .ایشان اهل شهری در استان دیگری به جز استان محل اقامت بنده هستند و دانشجوی روانشناسی در شهری که این جانب هستم. . .اندک اندک دارم به ایشان وابسته می شوم.
    او را در کانون پردازش(تحلیل) فیلم دیده ام و چهار ماهی است که هر هفته می بینم.آشکارا برای او خودم را شیک می کنم و به سرو وضعم می رسم . . .اوایل از او خوشم می آمد و سپس یکی از دوستان گفت که احساس می کند او از من خوشش می آید و حتی در زمانی که من به جایگاه جلسه فیلم وارد می شوم،برقی را در چشمانش دیده است!!!و من هم که از او بدم نمی آمد،به برداشت و نظر آن دوست از احساس آن دختر نسبت به خودم چسبیدم.
    یک هفته ای پس از آن دستخوش احساسات بودم و می خواستم با او حرف بزنم!!اما خودم را کنترل کردم.اندیشیدم و سپس پرسشهایی پدید آمدند،که از خود می پرسم:
    1_پیش خودم می گویم او نزدیک به هزار و اندی کیلومتر از من دور است،آیا برای مجالس ازدواج یا پس از ازدواج و اینکه به هر حال من نمی توانم از شهرم بروم،برای او در درجه نخست و من در درجه دوم،مشکلی پیش نمی آِید؟مادرم می گوید خیر؛دوستانم نیز همین را می گویند!!ولی مثلاً برای جلسه خواستگاری باید بنده با فامیل برویم شهرشان دیگر،مگر نه؟رفت و آمد چه؟؟دوری او از خانواده اش؟؟!
    2_همین مورد بالا ترمز من برای ادامه علاقه ام به ایشان گشته است،ولی هر هفته . . . . . .چکار کنم؟
    3_آیا باید با خودش صحبت کنم،خوب آره دیگر؛(با آگاهی و اجازه خانواده اش)اگر پاسخ منفی داد؟؟؟؟؟
    نمی دانم!!دوست دارم شما دوستان پاسخم را بدهید.می ترسم،گیجم!!!در بد هچلی افتاده ام.آیا باید سخن دوستم را که فردی موجه و زرنگ و دارای حسگرهای نیرومندی است،بپذیرم یا اینها همه خیالات اوست؟(هر چند که خودم او را دوست دارم)
    باید با خودش حرف بزنم؟آیا با توجه به بعد مسافت میان محل زندگی ما،اصلاً صلاح است؟؟

  2. 3 کاربر از پست مفید گرد آفرید تشکرکرده اند .

    گرد آفرید (پنجشنبه 17 مرداد 87)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 اسفند 94 [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1387-7-01
    نوشته ها
    1,948
    امتیاز
    22,799
    سطح
    93
    Points: 22,799, Level: 93
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 551
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,205

    تشکرشده 4,459 در 1,179 پست

    Rep Power
    210
    Array

    RE: و گردآفرید . . .

    السلام علیکم یا سیدی. درود بر گرد آفرید جان عزیزم. آقای گرد آفرید وقتی شنیدم به کسی علاقه من شده اید یک دفعه جا خوردم . نمی دونم چرا ولی خیلی تعجب کردم. اما مثل اینکه نتوانستید بهم برسید. امیدوارم در تمام مراحل زندگی موفق باشید. خوش بحال آن دختری که می خواهد همسر شما شود.

  4. #3
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 30 آبان 88 [ 11:45]
    تاریخ عضویت
    1386-7-10
    نوشته ها
    1,573
    امتیاز
    16,204
    سطح
    81
    Points: 16,204, Level: 81
    Level completed: 71%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    898

    تشکرشده 926 در 486 پست

    Rep Power
    174
    Array

    RE: و گردآفرید . . .

    این گفتار را فراموش کرده بودم که با نوشتار نوین نقاب یادش آمدم و جهت آگاهی دوستان بگویم که این خانم از تعطیلات تابستانی که بازگشت،بنده نشانه ای و حرفی را مبنی بر تأهل ایشان دیدم تا اینکه هفته پیش در میان پردازش محتوایی یکی از فیلمها گفت:می خواست ازدواج کند که نشده است.
    بنده هم بی خیال او به طور ویژه به دلیل دوری شهرش از شهر ما و نیز اخلاق پسرانه او شدم.فعلاً هم اصلاً حال و حوصله اندیشه درباره امر خطیر ازدواج را ندارم تا چند سال دیگر . . .

  5. کاربر روبرو از پست مفید گرد آفرید تشکرکرده است .

    گرد آفرید (یکشنبه 04 بهمن 88)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 11 آبان 89 [ 08:24]
    تاریخ عضویت
    1388-1-01
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    2,939
    سطح
    33
    Points: 2,939, Level: 33
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 6 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: و گردآفرید . . .

    سلام
    سال نوی شما هم مبارک باشه
    عدم تمایل شما به ازدواج روحی هست یا مادی؟
    منظورم اینه که شرایط مادیش براتون مهیا نیست یا از نظر روحی تمایلی به دختری ندارید؟

  7. #5
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 30 آبان 88 [ 11:45]
    تاریخ عضویت
    1386-7-10
    نوشته ها
    1,573
    امتیاز
    16,204
    سطح
    81
    Points: 16,204, Level: 81
    Level completed: 71%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    898

    تشکرشده 926 در 486 پست

    Rep Power
    174
    Array

    RE: و گردآفرید . . .

    با درود؛
    چروشن است دوست گرامی که از نظر مادی و البته از نظر روانی نیز اگر کسی باشد که دلگرمی چون اعضای خانواده ام به من بدهد و مدام غر نزده و آزارم ندهد،گاهی دوست دارم با او باشم.
    در ضمن دوست ارجمند هیچ انسان سالمی از نظر روانی نباید نیازمند صرف دیگران باشد و . . . . بماند؛
    بدرود./

  8. #6
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: و گردآفرید . . .

    از واقعیات زندگی فرار نکن . بعضی مسائل در زندگی زناشویی لاجرم است ولی نباید باعث وحشت و ترس شود . چرا همش به نیمه خالی لیوان ازدواج فکر می کنی ؟! چرا نیمه پر که همان لذت بردن و شادی است فکر نمی کنی ؟!

  9. #7
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 30 آبان 88 [ 11:45]
    تاریخ عضویت
    1386-7-10
    نوشته ها
    1,573
    امتیاز
    16,204
    سطح
    81
    Points: 16,204, Level: 81
    Level completed: 71%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    898

    تشکرشده 926 در 486 پست

    Rep Power
    174
    Array

    RE: و گردآفرید . . .

    با درود؛
    سرکار خانم انی،خواهر گرامی شما که باید *واقعیات* یک زندگی زناشویی را بهتر از بنده بدانید . . .خانم ارجمند من خانه،ماشین دارم،اما می بینم چون بیکارم و درآمدی ندارم باید قید ازدواج را بزنم.باید انسان دستکم ماهی هشتصد هزار تومان در بیاورد تا زنده بماند.من در شرایطی بزرگ شده ام که با بسیاری از کمبودها نمی توانم و نمی خواهم بسازم.
    اگر منظور سکس است_چیزی که برای یک مرد جوان در اولویت نخست قرار دارد_که پس از تکرار آن عادی می شود و اگر عشق و هم صحبت داشتن که بسیار بعید است و اگر هم باشد،پس از مدتی روزمرگی جایش را می گیرد.برای مصادیق بدوید و زندگی 90% ملت را ببینید.
    از همه اینها گذشته،هنگامیکه می بینم پسران فامیل و دوستانم یا زنشان را طلاق داده و دومی را دارند می گیرند یا مثل سگ از زنشان ترسیده یا از زندگیشان ناراضی هستند،خوب می ترسم دیگر بالام جان؛تازه مهریه را بگویید . . . بنده به همه جایم می خندم که یک بابایی را بروم بگیرم و به او میلیونها تومان خودم را مدیون نمایم؟؟؟؟؟؟(مهریه).رو چه حسابی؟؟؟؟؟؟؟!!!!چه تضمینی هست که تا تقی به توقی بخورد،برود مهرش را اجرا نگذارد؟!
    خودتان را جای من بگذارید و مجددا به واقعیت زندگی در حال حاضر بیندیشید.مگر من عقل و شعور ندارم؟اتفاقاً بدون غرور خیلی هم دارم و ده ها نفر همه نظراتم را درباره آنچه در بالا بیان کردم؛دربست می پذیرند و پاسخی هم نداشته و حق را به من می دهند.
    این جانب احتراماً به استحضار سرکارعالی می رسانم که نه تنها از زندگی فرار نمی کنم،بلکه با درایت و اندیشه با آن روبرو می شوم.کمتر کسی را دیده ام که چنین مستقیم و مدبرانه با زندگی برخورد کرده و از آن فرار ننماید و چون کبک سرش را در زیر برف بی خیالی،بی عقلی،جسارت خرکی و معتقد به ازدواج کردن و پیشرفت کردن، نکند.
    بدرود./

  10. #8
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: و گردآفرید . . .

    گرد آفرید عزیز

    بازهم عرض می کنم که شما به نیمه خالی لیوان توجه می کنید . شما هر مثالی که در بالا ذکر کردید از زندگی های ناموفق بود و یا شاید کسانی که خوشی هایشان را نشان من و شما نمی دهند اما ناخوشی ها را خیلی زود انتقال می دهند .
    به یاد دارم در روزگار کودکی به اتفاق دایه ام رختخوابمان را به پشت بام خانه ییلاقی مان برده بودیم تا من بتوانم هنگام شنیدن قصه ی شاه پریان ستاره ها را هم خوب نگاه کنم . چند خانه آن طرف تر خانم و آقای مسنی درست مثل ما رختخوابشان را روی پشت بام پهن کردند و.... تا صبح من و دایه ام نخوابیدیم و به نجوای عاشقانه این زن و مرد گوش سپردیم و گاه گاهی من از دایه ام سئوالهایی می کردم در مورد عشق و عاشقی و ازدواج و......
    دایه ام زن دانایی بود ( خدا رحمتش کند وبیامرزدش ) او آن شب خیلی چیزها به من گفت و به من درسها داد ، او به من گفت : معنای واقعی زندگی این است از خداوند بخواه که همچین عشق و زندگی به تو بدهد و خودت هم برای رسیده به این لحظه باشکوه باید تلاش کنی و....
    من نمونه های زیادی از زنان و مردانی را می شناسم که عاشق هستند و از وجود هم و حتی قهرها و اختلاف نظرهای خود لذت می برند و واقعا خوشبخت هم هستند . خدا بیامرزد پدر بزرگم را که عاشقانه مادر بزرگم را ستایش می کرد و وقتی مادر بزرگم را صدا می کرد گویی عطر کل یاس به سر تا پای مادر بزرگم می پاچید و امروز مادر بزرگم بعداز گذشت بیست و اندی سال هنوز عاشقانه از پدر بزرگم یاد می کند . من به دنبال این زندگی عاشقانه بودم . خودت واقفی که زندگی ام چگونه است ، من هم با هر نگاه همسرم عطر یاس به سرتا پای ام پاشیده می شود ، چه کسی گفته که مسائل جنسی بعداز مدتی عادی می شود ؟!
    برادر عزیزم ما راه و رسم درست زندگی کردن رانمی دانیم و رسم و راه عاشقی را نمی دانیم ازدواج می کنیم که ازدواج هم کرده باشیم . به یادم هست در اولین روزهای شروع زندگی ام با همسرم ، او به من گفت : بیا تا با هم راه بلد راه عشق باشیم . هر گاه در طول راه خسته شدی به من تکیه کن ، دستم را بگیر ، اما اگر روزی این حس خستگی در وجودمن به وجود آمد تنهایم مگذار و تو دستم را بگیر ، راه عاشقی راهی است سنگلاخ و سخت که به یاری هم می توانیم راحت از آن عبور کنیم ، نباید اجازه دهیم درگیرروزمرگی شویم وتمام دغدغه مان بشود روزمرگی تا جایی که یکدیگر را از یاد ببریم . یادت باشد هیچگاه هم دیگر را کمرنگ کنیم و......... و آن روز ما این عهد را با هم بستیم و امروز از همان قانون نانوشته روز اول پیروی می کنیم . بعد از گذشت 6 سال در گیر روزمرگی نشده ایم الرقم اینکه مسائل زندگی مان بسیار خاص است و حتی یک مسئله خصوصی زندگی ام را برایتان بازگو کنم که نیازهای جنسی مان هم درگیر همان روزمرگی نشده که بر حسب عادت کاری را انجام دهیم که رفع تکلیف کرده باشیم . درست مثل غذا خوردن . باور نخواهی کرد اگر برایت بگویم اگر کسی سرزده خانه ما بیاید و ما سر سفره غذا باشیم گمان می کند ما میهمان داریم . نه اینکه بوقلمون سر میز باشد و سفره هفت رنگ . اصلا و به هیچ عنوان ، اما رنگ بندی سر میز غذا به ظریف ترین شکل گویای یک سلیقه و توجه خاص است که اکثر خانم ها تنها برای میهمان به آن توجه می کنند و..............حالا من هر چه به تو برادر ارجمندم بگویم چشمان خود را درست باز کن و انتخاب درستی داشته باش و درست عمل کن تا از شیرینی زندگی و لذتهایش بهره مند شوی ، تو باز هم حرف خودت را می زنی و از ترسها می گویی و ادای دین و قرض و دعوا و مشاجره و روزمرگی و..... تو قادری زندگی ات را مدیریت کنی .
    من هم آدمهای بدبخت و در کار خود مانده زیادی در اطرافم دارم ولی قرار نیست من از آنها الهام بگیرم و مثل آنها زندگی کنم . من و همسرم آرزو داریم مثل آن پیرزن و پیر مرد روی پشت بام باشیم که در روزگار پیری دل می دانند و قلوه می گرفتند . چرا نباید مثل آنها را دید ، مگر آنها چکار می کنند که از عهد ه ی من و تو خارج است ، یا من و همسرم مگر انرژی زیادی صرف می کنیم برای اینکه دوست و آشنا حسرت زندگی پر مسئله ما را داشته باشند .یک کمی به توانایی ها ی خودت توجه کن و برو زندگی های بهتر از خودت و اطرافیانت را ببین و همان را از جهان هستی طلب کن . محال است که به زندگی ایده ال خود نرسی ، حتی اگر یک شکست داشته باشی ، مثل طلاق من و یا نوع خاص زندگی همسرم .به هر حال برای رسیدن به هر چیز خوبی باید بهایش را هم بپردازی .

  11. #9
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: و گردآفرید . . .

    نقاب عزیز

    عشق یک اتفاق است و نه یک پروژه از قبل تدارک دیده شده . چه کسی گفته که عشق یعنی عادت ؟!چه کسی گفته که شما با برنامه و پروژه از قبل تدارک دیده شده ای که توام با خودخواهی است عاشق می شوید ؟چه کسی گفته که در زمانی که من ازدواج کردم شوهرم کار داشت و امروز هم کار دارد برای اطلاع شما و گرد افرید محترم که قطعا فکر می کنیدبرای ازدواج همه ی زنان و دختران به کار مرد و میزان در آمدش توجه می کنند خدمت تان عرض می کنم روزی که در 35 سالگی با همسرم ازدواج کردم ایشان تازه از زندان آزاد شده بودند و ممنوع الکار و ممنوع القلم بودند و هستند و خواهند بود و امروز هم هر از گاهی به علت مفتوح بودن پرونده شان سری به اوین می زنند . ایشان جانی و دزد نیستند بلکه یکی از فعالین سیاسی اجتماعی مطبوعاتی هستند . و من با آگاهی کامل در این موارد خاص که همسر من اجازه کار ندارد و در آمدی هم ندارد با ایشان ازدواج کردم ( قابل توجه گرد آفرید این مقوله کاملا با صداقت عنوان شده بود و من به تمام جنبه های این مسئله آگاه بودم . امروز هم بسیار خوشبخت هستیم . شاید روزهایی بوده که واقعا به لحاظ معاش به مشکل خورده ایم و روزهای سختی را سپری کرده و یا می کنیم ولی این نمی تواند دلیلی بر این باشد که ما عشق و احساس خود را تحت تاثیر مشکلات و مسائل کم رنگ کنیم .

    می دانی نقاب جان

    متاسفانه ما در جامعه ای زندگی می کنیم که اگر فردی را خوشبخت و یا عاشق ببینیم می خواهیم برایش تفاسیر غلط بتراشیم . می دانی اکثریت مردم چرا زندگی های موفقی ندارند ؟!زیاده خواهی . من اشکالی نمی بینم که سفره ام را با سبزی خوردن و ماست و ماست و خیار و ماست بورانی و تخم مرغ و فلفل و سبزیجات و ترشی رنگین کنم و با احترامی که به خود و فرزندانم و همسرم می گذارم فضای درستی ایجاد کنم . ما از پایه دچار زیاده خواهی و چشم و همچشمی هستیم . این را می فهمم که زندگی کردن کار راحتی نیست ولی آنچنان که شما و گرد آفرید و سورنا و سایر دوستان سخت می گیرید هم سخت نیست .

    ودرزندگی قبلی ام از 18سال زندگی ام 16 سال اش را در یک اتاق 6 متری به اتفاق شوهر معتاد و دو بچه ام و در خانه مادر شوهر و پدرشوهرم زندگی میکردم .و اصلا هم دغدغه ام مال و منال نبوده و فکر هم نکن که از خانواده سطح پائینی بوده ام که شان من و خانواده ام این زندگی بوده . من در خانواده ای بزرگ شده ام که نوکر و کلفت و راننده داشته ام

  12. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 اسفند 94 [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1387-7-01
    نوشته ها
    1,948
    امتیاز
    22,799
    سطح
    93
    Points: 22,799, Level: 93
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 551
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,205

    تشکرشده 4,459 در 1,179 پست

    Rep Power
    210
    Array

    RE: و گردآفرید . . .

    به قول گردآفرید با درود....
    دوست گرامی ""انی""....شما کاملا برداشت اشتباه و دور از منطقی از نوشته های من انجام دادید...نمونه های را اشاره می کنم..
    بنده نگفتم ""عشق""یک اتفاق است و حتی یک عادت...من هیچ گاه به کار و زندگی شوهر شما اشاره ای نکرده ام ..در ضمن شما نباید هم کله ای از زندگی داشته باشید زیرا خود همسرتان را انتخاب کرده اید....و این که ""خوشبختی"" را با فداکاری اشتباه می گیرید.
    نه بنده و نه هیچ کسی این تصور را ندارد که ....فردی را که احساس خوشبختی می کند ....به احساس او غطبه خورده و در تلاش باشد تا خوشبختی او را زیر سوال ببرد..ما دچار زیاده خواهی نیستیم اما دچار عقب ماندگی هم نخواهیم شد...
    کسی به شما نگفت که در چه سطحی هستید و توهینی به شما نشد...
    ما اگر بحثی می کنیم عموم را در نظر گرفته و همواره تلاش داریم در راستای حل مشکلات همگان سخن بگوییم...تنها زندگی شما ملاکی برای قضاوت نیست و تنها این حال و هوای عاشقانه ای که در آن غرق هستید شامل همگان نیست....در خانه ماندن و تلاش برای راحتی همسر و فرزندان قابل ستایش است اما در جریان وقایع و مشکلات افراد و جوانان جامعه قرار گرفتن هم ارزشمند است....
    چرا فکر می کنید ما "خوشبختی" دیگران را نمی توانیم بپذیریم...ما به این خوشبختی می نازیم اما هرگز نخواهیم گذاشت این حس و حال زیبا ما را از وقایع اصلی زندگانی دور کند...
    شما از دید یک ""زن"" به این مشکل می نگرید و از بابت این دید زنانه قطعا اصل ها و موانع رودروی مردان را متوجه نخواهید شد....کافیست از دید یک انسان به موضوع بنگریم...
    ما در این تاپیک قصد نداریم کسی را مجازات کنیم یا درباره ""زنان""جامعه دچار ابهام شویم...این جا بحث بر سر مشکلات است نه بر سر زندگی یک نفر...
    به هر حال خوشحال هستم که این بحث را ادامه دهیم ....زیرا می دانم هم بنده و هم شما(آنی گرامی) هرگز حاضر نیستید واقعیت ها را منکر شوید.....درسته که باید نیمه پر لیوان را دید اما باید تلاش کرد نیمه خالی آن را نیز پر کرد....
    موفق باشید


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 04 فروردین 94, 19:00
  2. پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: سه شنبه 22 اسفند 91, 16:21
  3. آنچه برای خود می پسندی !
    توسط baby در انجمن کارگاههای آموزشی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: سه شنبه 16 آذر 89, 17:42
  4. ژنــرال و پسـربـچه
    توسط baran.68 در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 22 آبان 88, 18:04
  5. عشق من بمون ...دلواپسم نزار
    توسط آرمان 26 در انجمن موسیقی و آرامش، دانلود موسیقی و...
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 04 بهمن 87, 14:54

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:57 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.