نوشته اصلی توسط
ani
نقاشی عزیز
نکته اینکه در بازی روانی دادگاه - قهر - طلاق و حالا یه اردنگی به من بزن و حالا گیرت آوردم پدرسگ و بازی جنسی و...................که الان در زندگی تو جریان داره مسلم است که باید حالت بد باشه و این طبیعی است .
وقتی دست از بازی روانی بکشی حالت هم خوب میشه . مشخصه ی اصلی بازی روانی همین حال بدی است .
و در شرایط فعلی تو خودت آخر بازی روانی هستی و مشخصه که با این تعداد بازی و این حجم از بازی تحت فشار هم هستی .
اني عزيز من همه اينها رو قبول دارم اما خيلي وقته كه من و ايشون اصلا كوچكترين تماسي باهم نداريم,بازي رواني امروز من خودمم و افكارم كه موندم چرا نسخه اين زندگي اينقدر زود پيچيده شد و چرا قبلش نفهميدم يا بهتره بگم خودمو زدم به اون راه
اما یادت باشه
این راه رو انتخاب کردی .
1-پس یا باید تا آخر راه بری و بهای این انتخاب را پرداخت کنی
و یا
2-اینکه دست از بازی بکشی و بهای انتخابی دیگر را بدهی .
معجزه ی شگفت انگیز اینکه وقتی دست از بازی بکشی می بینی که چقدر حالت خوب میشه و رو می آی .
مشكل همينجاست:بايد بهاشو بدم اما حالا كه حالم بهتر شده و ارومتر از قبلم وشايد حالا كه سرك كشيدنهام توي اين تالار بهم نشون داد اون شمري كه من ساخته بودم به قول شما خيلي جاهام رفتار خودم بوده سرگردونم و خسته,اين روزا يه بغض بزرگ توي گلومه و اشكي كه مدام توي چشمم حلقه ميزنه و هر دورو با يه نفس عميق ميكشم تو
اما وجه اشتراک در این است که از بها و تاوان انتتخاب نمی توانی در بروی .
ميدونم و قبول دارم
کار سختی است پاسخ دادن به این سئوال خصوصا برای کسی که دنیای صداقتش چندان که باید شفاف و زلال نیست .
اما اگر توانستی پاسخ بده .
راست راستش اون ته دلت ....چی می خواد ؟!
چرافكر ميكنيددنياي صداقتم جندانكه بايد صاف و زلال نيست؟
چون تو اوج تنش وترس همه چيزو مينوشتم؟؟شايد بگيد يكطرفه نوشتم اما حتا تو اون لحظات هم هر چه كه نوشتم عينا به سرم اومده بود,ميتونيد ترس و اضطراب انساني كه تا حالا حتا داد زدن پدرش رو هم نديده درك كنيد؟؟؟
با همون صداقت زلال ميگم دلم ارامش ميخواد,دلم ميخواد يكبار هم كه شده تو عمرم فرار نكنم,نترسم,اوج زنيتم احساساتم نباشه,من هم مثل خيليا نيومدم كه زندگيم خراب بشه اما اخه اين زندگي؟؟؟؟
پر از تنش؟؟؟؟
ته ته ته دلم يه نقطه كوچيك از دوست داشتن مونده كه خودم هم نميدونم واقعيه يا نه اما هست,شايد بخاطر دلتنگياي اين روزاست,باور كن نميفهممش
و اما
تا چند پست اول تاپیک قبلی را خواندم و از جمله تصویر سازی هایی که کرده بودی تا راهنمایی هایی که شده بودی و من با این سبک نگاه کردن به ماجرا هم از جانب باز کننده تاپیک و هم پاسخ دهنده ها مشکل دارم .
البته یک رد پایی از "پذیرش قبول اشتباه " در تو هست که باز نقص داره چرا که خودت رو زیادی قربانی می بینی و شوهرت را شمر و دیوانه !
اگر می خواهی پذیرشی داشته باشی باید بدانی تو داری نقش قربانی را معرفی می کنی اما واقعا قربانی هم هستی و هم نیستی .چون در کنار قربانی بودن نقش زجر دهنده و حمایتگررا هم بازی می کنی .پس اینقدر خودت رو خواهشا مظلوم نبین .
تو هم مسیر زندگی این آقا رو عوض کردی همان اندازه که او مسیر زندگی تو را عوض کرده .
من كاملا اشتبا هاتمو قبول دارم و تك تكشونو مينويسم,اما مسير زندگي اين اقا با من عوض شد؟؟؟او كه راه گذشته و حالشو رفت؟
اگر این گونه می نوشتی که خودخواه و حسود بودم و گند زدم به زندگیم با حسادت و کنترلگری و انگولک کردن حریم همسرم و..................
و باز رابطه ی جنسی برقرار کردم که نیازهای جنسی خودم رو پاسخ بدهم اما از نگاه و قضاوت و سرزنش ترسیدم و نقش یه آدم عاشق دلخسته را به دروغ بازی کردم و این مرد انتخاب من نبود اما من در اصل بدن او را انتخاب کردم و....................این سبک اعتراف به خود و قبول اشتباه نشان از بلوغ دارد ( البته اینها مثال است .تو خودت درست و حسابی به خودت نگاه کن و دلائل خودت رو در بیار و اعلام و اذعان کن . )
اما جوری که تو تعریف کردی معنی اش این است " ببینین من چقدر خوبم و ببینین همسرم چقدر بده !"
شايد معنيش اينه,اما اين روزها كه به حرفهاي اون روزام نگاه ميكنم بيشتر ترسيده بودم انگار دنبال اين بودم يكي از اسمون بياد و بگه اين يه راهو واسه تو اختراع كردم برو و رها شو
حق بده به اون ترسها,اين روزها ارومترم و براي همين اين تاپيكو زدم,به جملاتي كه منو ريخت به هم نگاه كنيد,دوجمله متضاد
آن وقت می بینی که آنقدرها هم که فکر می کنی مظلوم نیستی .
نه نيستم من به اون هم ظلم كردم, احساس ميكردم خيلي ميتونم
چیزی که در این تالار و البته بیرون تالار عمومیت داره فرار از قبول مسئولیت اعمال و افکار و احساسات خودمون و انتخاب ها و تصمیم گیری ها است و بعد می بینیم عموما وقتی پای درد دل و سرنوشت نویسی ها و نقالی ها که می شینیم که طرف مقابل میشه شمر و کار درست ماجرا هم نویسنده و یا نقال !
در هر حال دیروزت غیر مسئولانه نسبت به خودت و دیگران برخورد کردی امروز هم همانی . دیروز یه مدل و از یه ور بوم ادعا می کردی امروز سمت و سوی ادعا و سمت و سوی بوم تغییر کرده .
چون برای خودت کاراساسی و ریشه ای انجام ندادی . شب و روز به شخم زدن چیزی مشغول نبودی که امروز دچار تحول عظیم شده باشی .
در نتیجه تو جدای از همسر که قبول می کنم یک کودک آزرده و سازگار منفی است ..........خودت هم همینی . تو یک جور و او جوری دیگر . اما نکته اینکه همدیگر را کامل کرده و می کنید . هم دیروز و هم امروز .
لطفا بيشتر تو ضيح بديد
اینها را داشته باش تا بعد ......................( ضمن اینکه یاد آوری می کنم من قضاوتت نمی کنم فقط از جایگاه خودم آنچه خواندم را نقد می کنم . پس حرفهای من را برای خودت سرزنش تعریف و معنا کن )
علاقه مندی ها (Bookmarks)