به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 31

موضوع: طلاق عاطفي

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 شهریور 91 [ 13:00]
    تاریخ عضویت
    1389-10-07
    نوشته ها
    66
    امتیاز
    2,630
    سطح
    31
    Points: 2,630, Level: 31
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    114

    تشکرشده 118 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array

    طلاق عاطفي

    من و شوهرم الان دو ماهه كه داريم روز به روز باهم سردتر ميشيم( واسه اونايي كه ممكنه من و مسائلمو نشناسن بگم كه ما 4 ساله ازدواج كرديم و يه دختر كوچولو داريم تو اين مدت باهم اختلاف هايي داشتيم و ظاهرا پشت سرشون گذاشتيم )
    ولي مشكل من الان اينه كه از سردي و بي توجهي همسرم خسته شدم و رفتاري مشابه خودش پيش گرفتم كه حاصلش سردي بيشتر و بيشتره
    ما اوايل زندگي باهم خوب بوديم، تا زايمان من كه شوهرمو زير و رو كرد!! ظاهرا اون به جاي من افسردگي پس از زايمان گرفته
    قبلا مفصل نوشتم كه تا ماه ها پشت به من ميخوابيد و از من دوري مي كرد بعدهم اون خيانت نصفه نيمه و بعد لحن نامتعارف و توهين آميزش و بعد ايراد گيري هاي بي حساب و تموم نشدنيش دوست داشتن زيادي دخترمون و رنجوندن هاي پياپي من به خاطر اون وكلي مشكل خورد و ريز ديگه كه ازشون عبور كرديم هرچند هركدوم يه جور روح منو خراشيد و زخمش به جا موند كه الان داره سر باز ميكنه
    تا 2ماه پيش كه به خاطر دخترمون باهم دعواي مفصلي كرديم ومن واسه اولين بار(و مطمئنا آخرين بار)از خونه قهر كردم و ساعت 12 شب با بچه از خونه زدم بيرون تو اون درموندگي و سرگردوني از خواهر شوهرم كمك خواستم (چون دوست ندارم خانواده ي خودم ديد منفي به همسرم پيدا كنن)و تلفني شرح ماوقع رو دادم كه اونم رازداري كرد و به مامان و خواهرو داداش و كلا كل خانواده ي همسرم گفت! شرح دعوا طولانيه ولي تهش من همون شب برگشتم خونه اما چند روز بعد وقتي مهمون مادر شوهرم بوديم و من كنار دخترم تو اتاق دراز كشيده بودم شنيدم كه بحث دعواي اون شب ماست اولش مادر و خواهر شوهرم داشتن نصيحتش ميكردن اما با دفاعيات جانانه ي همسرم كلا ورق برگشت من طاقت نياوردم و رفتم بيپيششون تا همسر گرامي شرم كنه(من كلا از اين جور همايش هاي دادگاه مانند خانوادگي متنفرم)ولي جناب با اينكه ميدونست حق با منه، مسئله رو طوري جلوه داد كه من يه زنه شكاك و غرغرو وناشكرم!! و روي نصيحت ها برگشت به سمت من !منم واسه حفظ حرمت ها يه سري مسائل رو عنوان نكردم و مقصر باقي موندم
    ماجرا گذشت ولي دل من خيلي شكست تا حالا خيانت ، بي مهري،تحقير و... رو تحمل كرده بودم اما با اين خالي كردن پشتم كنار نيومدم دلم بد شكسته حس ميكنم خيلي بي پناهم
    و ديگه هيچ وقت نميتونم بهش تكيه كنم
    متاسفانه هر وقت من بيشتر بهش نياز داشتم كمتر بوده
    ماموريت هاي پي درپي و نبودن هايي كه عين بودنشه ،منو كامل ازش نا اميد كرده 2ماهه دارم تمرين مي كنم كه دوستش نداشته باشم تا شاديو ناراحتيمو باهاش تنظيم نكنم تا واسه ديده شدن و تاييد شدن بال بال نزنم
    به خدا آرزوي خيلي چيزها به دلم مونده
    من زيبام و مدام مراقب هيكل و ظاهرم هستم از آرايش و لباس هم در حد توان مالي كم نمي زارم ولي اون هيچ ميل و اشتياقي به من نداره در عوض با ولع در مورد روابط ديگه حرف ميزنه انگار اون زنداني منه ومن زندان بانش
    تا دو ماه پيش ماهي يه بار رابطه داشتيم كه كلي بعدش منت ميزاشت سرم ((قبل از زايمانم خيلي گرم بود حتي مراعات جا و شرايط رو هم نداشت حتي تا ماه آخر بارداري!!!)) كه الان ديگه همونم نداريم البته من نميخوام و اونم از خداشه!!
    ديگه تو خونه فقط حرف كاري زده ميشه يا حرف دخترمون
    به حدي از محبتش دلسرد شدم كه وقتي هم دورم مياد كنارش ميزنم نميخوام دوباره 2روز محبت كنه و منو بد عادت كنه و بعد بزاره تو له له يه ذره مهر و محبت نمي خوام دوباره دوستش داشته باشم كه با خيانتش بشكنم
    نمي خوامبهش تكيه كنم كه تو بدترين جا جاخالي بده
    ايجوري اعصاب من خيلي راحت تره فقط از دو چيز ميترسم اول اينكه كه اينا رو دخترمون اثر بدي بزاره كه گمونم كم كم داره ميزاره
    و دوم كنترل شرايط به هر دليلي از دستم خارج بشه

  2. 2 کاربر از پست مفید bahar89 تشکرکرده اند .

    bahar89 (جمعه 05 خرداد 91)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 مهر 91 [ 15:21]
    تاریخ عضویت
    1390-11-01
    نوشته ها
    208
    امتیاز
    1,710
    سطح
    24
    Points: 1,710, Level: 24
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    194

    تشکرشده 194 در 102 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: طلاق عاطفي

    عزیزم واست متاسف شدم
    یه سوال دارم ازت: شما آدم شکاکی هستی؟؟ یعنی گیر بیخودی به شوهرت میدی؟؟
    شاید شوهرت به این دلیل دلسرد شده و احساس میکنه که زندان بانش شدی، چون مردا هرچه بیشتر محدودشون کنی ولع شون بیشتر میشه.
    بخاطر دختر گلت هم که شده توروخدا زندگی رو شاد کن، و با شوهرت مهربون باش، چرا وقتی میاد کنارت تو اونو پس میزنی؟ باید با مهربونی تشویقش کنی که بیاد طرفت نه پسش بزنی.
    حالا هرچی که بینتون بوده گذشته و شماهم گذشت کردی ولی از این به بعد رویه زندگیتو عوض کن.
    انشااله که کارشناسان میان و بهت کمک میکنن
    موفق باشی عزیزم

  4. کاربر روبرو از پست مفید پرستوی مهاجر تشکرکرده است .

    پرستوی مهاجر (سه شنبه 02 خرداد 91)

  5. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array

    RE: طلاق عاطفي

    والا من همیشه گرفتار بودم و کار و بارم به عاشقی درست حسابی و یا ازدواج هیچوقت نرسید. واسه همینم ادم مناسبی واسه نظر دادن در این موارد نیستم. اما در کل اگه یه روزی همدیگه رو دوست داشتین حتما دلایلی و یا سو تعبیرهایی بوده که باعث شده به اینجا برسین. شاید با یک گفتگوی با صداقت و ساده با همسرت بتونین بفهمین واقعا چه اتفاقایی یا خواسته هایی باعث شده به اینجا برسین. با هم قرار بذارین که مثلا از ساعت 5 تا 7 عصر بعد از اینکه غذا خوردین و خستگی در کردین مثلا به مدت 2 ساعت هر حرف مشکل یا خواسته ای که بوده یا هر ناراحتی که بوده بی عصبانیت با صدای اروم و با خیرخواهی (نه برای تخریب، برای اینکه واقعا بفهمین مشکل چیه) به هم بگین و قول بدین به هم که توی این دو ساعت اصلا عصبانی نشین. یعنی سعی کنین یه کمی کنکاش کنین زندگی و خواسته هایی که داشتینو تا بفهمین واقعا چی شده. شاید بتونین به راحتی مشکلاتتونو بعدش حل کنین و دوباره همدیگه رو دوست داشته باشین.
    تا جایی که به نوشته و نظر شما مربوط می شه ظاهرا فقط نمی تونین بهش اعتماد کنین. باید ببینین شوهرتون چه مشکل و نظراتی داره و بفهمین خواسته هاش کلا چی بوده.

  6. 4 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    meinoush (سه شنبه 02 خرداد 91)

  7. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 99 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,339
    امتیاز
    22,823
    سطح
    93
    Points: 22,823, Level: 93
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 527
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger First ClassOverdrive
    تشکرها
    3,264

    تشکرشده 3,442 در 1,036 پست

    Rep Power
    148
    Array

    RE: طلاق عاطفي

    سلام بهار عزیز
    دوست ندارم نصیحتت کنم
    ولی داری بزرگترین اشتباه رو می کنی
    تو می خوای زندگی کنی؟
    درسته؟
    پس کینه ها رو از خودت دور کن چرا این کینه های قدیمی رو برداشتی و با خودت همه جا می بری واقعا چه سودی برات داره

    چرا وقتی دورت می اد کنارش می زنی چرا وقتی دورت می اد خودتو نمی ندازی تو بغلشو به گرمی و آغوش باز ازش استقبال نمی کنی وقتی ببینه گرمی دوباره.......
    دختر چرا فکر اینو نمی کنی که مردت واقعا اگه کنار تو محبتشو نگیره پناه می بره به سمت .......
    مسائل جنسی برای مردا خیلی خیلی مهمه حالا همسرتو گرمم هست که دیگه......
    منت چی می ذاره رو سرت مگه لذت بردن هم منت داره!!!!!!

    آتش عشقتو دوباره شعله ور کن
    تو دوباره شروع کن
    بهار جان می دونم دلخوری ولی بخدا داری با این کینه هات حال و آینده ات رو هم از دست می دی

    همه ماها تو زندگیمون هزار بدبختی کشیدیم ولی می گذره و باید ازش گذشت و بهش گیر نداد......

    زندگی مثل فصل های سال
    آیا این درسته که فصل بهار به خاطر کینه ای که از پاییز و زمستان بخاطر زرد کردن برگهای سبزش داره هیچ وقت خودشو نشون نده

    پاییز و زمستون زندگیتو تموم کن و مثل اسمت بهاری زندگی کن
    [align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
    بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]

  8. 6 کاربر از پست مفید eghlima تشکرکرده اند .

    eghlima (سه شنبه 02 خرداد 91)

  9. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 مهر 97 [ 09:20]
    تاریخ عضویت
    1390-5-27
    نوشته ها
    1,398
    امتیاز
    13,057
    سطح
    74
    Points: 13,057, Level: 74
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 193
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Social1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,610

    تشکرشده 8,998 در 1,493 پست

    Rep Power
    155
    Array

    RE: طلاق عاطفي

    سلام بهار عزیز

    کامل همه سرگذشتت رو خوندم! تو همه متنت یک مسئله دائم توی ذهنم چرخ می زد!

    "قضاوت یک طرفه!!!"

    خانومی یک طرفه به قاضی میری و راضی بر می گردی؟

    آیا فقط همسر تو متهمه و تو هیچ نقشی در این سرد شدن نداشتی؟

    همسر شما که با عشق و علاقه با شما زندگی کرده پس چی باعث سردی زندگیتون شد؟

    احتمالا مشکل اشتباهات هر 2 نفر شماست!

    یک سوال دارم!

    با موافقت همسرت باردار شدی یا اون مخالف زود بچه دار شدنتون بود؟

    آیا آدم شکاک یا کنترلگری هستی؟ چقدر با همسرت دوستی و روحیات همسرت رو می شناسی؟

    چند سالتونه؟ هم تو هم همسرت؟

    تا حالا با هم به گفتگو در فضایی آرام بدون اینکه همدیگر رو در اون مکالمه مقصر بدونین پرداختین؟

    قطعا تو نباید دنبال بی تفاوتی باشی چون در اونصورت هم خودت نابود میشی هم زندگیت هم دخترت و نسل

    آینده ات!

    پس دنبال راه حل باش برای نجات زندگیت! برای اینکه دخترت رو با مهر و عشق با همسرت بزرگ کنین!

    همسرت چرا زیاد میره ماموریت؟ به خاطر کارشه یا فرار از محیط خونه؟

    چرا مسائلت رو بردی پیش خانواده همسرت؟ اینطوری خودت رو کوچک کردی!

    شما که معتقدی باید احترام همسرت جلوی خانوادت حفظ شه و مسائل بیرون خونه نره چرا احترام خودت و زندگیت

    رو حفظ نکردی و مسائل رو بردی پیش خانواده شوهرت؟ فکر کردی اونها پسرشون رو رها می کنن و میان از تو جانب

    داری می کنن؟ کاش از یک مشاور بدون دخالت خانواده ها کمک می گرفتی برای حل مسائلت!

    اما میخوام بهت بگم میدون زندگیت رو راحت خالی نکن! تو برای این زندگی بهای زیادی دادی! دخترت و زندگیت و

    همسرت به تو احتیاج دارن پس با شجاعت بایست و عشق رو به زندگیت برگردون! چون این زندگی حق توئه و نباید

    میدون رو خالی کنی تا خدایی نا کرده کسی دیگه جای تو رو برای همسر و دخترت پر کنه! تا شرمنده خودت نشی

    بعدها که ای کاش میدون رو خالی نمی کردم!

    بهار بیدار شو لطفا! مرثیه سرایی احساسی کافیه! تو باید مسائل زندگیت رو حل کنی! قطعا تو هم در این مسائل

    بی تقصیر نبودی و هر زندگی ای تلاطم هایی داری و دست اندازهایی اما مهم اینه که تو با تدبیر اون مسائل رو حل

    کنی! حتما زندگیت رو دوست داشتی که 4 سال کنار همسرت موندی! پس توی ذهنت حتی اسم طلاق رو نیار!

    اگر امکان داره به سوالاتم پاسخ بده تا بیشتر بتونیم بهت کمک کنیم!








  10. 9 کاربر از پست مفید bahar.shadi تشکرکرده اند .

    bahar.shadi (پنجشنبه 04 خرداد 91)

  11. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    351
    Array

    RE: طلاق عاطفي

    من فکر نمی کنم ادم لازم باشه زیاد خودشو توبیخ کنه. وقتی یه گره با دست باز می شه چرا با دندون؟ وقتی می شه موقعی که هردوتون اروم و موافقین با هم صحبت کنین و ببینین خواسته هاتون چی بوده که نشده خوب اینکارو بکنین. به نظر من هردوتون می خواین با همدیگه زندگی رو ادامه بدین پس با هم در بیارین سوتفاهم و سوتعبیرها رو بعدم با خوشحالی کنار هم باشین. من اصلا دلیلی نمی بینم که شما بخواین خودتونو توبیخ کنین یا حتی همسرتونو. ادما چون تجربه کافی ندارن رفتارای اشتباهی ممکنه بکنن. بعدش بازخورد رفتارای اشتباهشونو از طرف مقابل می بینن و بازخورد نامناسب دوباره یه بازخورد نامناسب دیگه از شخص اول می گیره و هی این سیکل ادامه پیدا می کنه. خیلی هم طبیعی و منطقیه. بعدش هم اگه باعث بشه به جدایی برسه همش می شه اه کشیدن و دست گزیدن واسه هر دو نفر. چون خودشون نمی خواستن به اینجا برسن ولی هی توی رفتارای کوچیک نامربوط پافشاری کردن و هی هی ....
    از همسرتون بخواین که با توافق هم یه وقتی رو تعیین کنین که حداقل 2 ساعت باشه هردو غذا خورده خواب کرده دوش گرفته سریال دیده و خلاصه راحت باشین و واقعا حرف بزنین. وقتی می شه با دو ساعت حرف زدن ادم زندگیشو شیرین کنه چرا بیاد همه چی رو به هم بریزه؟
    طلاق هم به جای خودش خوبه اما وقتی که واقعا جاش باشه. وقتی که دو نفر به این نتیجه برسن که واقعا نمی شه کنار هم باشن. سوتعبیرها رو باهم پیدا کنین و برطرف کنین. مطمنم شوهرتون هم به اندازه ی شما دوست داره که زندگیتون با خوشی ادامه داشته باشه.
    موفق باشید.

  12. 2 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    meinoush (دوشنبه 22 خرداد 91)

  13. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 شهریور 91 [ 13:00]
    تاریخ عضویت
    1389-10-07
    نوشته ها
    66
    امتیاز
    2,630
    سطح
    31
    Points: 2,630, Level: 31
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    114

    تشکرشده 118 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: طلاق عاطفي

    از توجه و مهربونيه تك تكتون ممنونم رو حرفاتون فكر كردم و با اينكه سعي ميكنم ذهنمو باز بزارم و پذيرش داشته باشم نميتونم بپذيرم تو وضعيت موجود مقصرم
    چون بي اعتمادي من به همسرم حاصل عملكردشه من به جرم مادر شدن ناگهان پس زده شدم تا 6 ماه سمتم نيومد! و بعدتر فهميدم تو اون مدت بهم خيانت كرده ميگه در حد چندتا قرار ساده و اس ام اس و تلفن بوده و منم به خاطر خودم پذيرفتم
    شماها ميگيد فراموش كن ولي من تا لحضه ي مرگ نميتونم از ياد ببرم كه بعد از زايمانم چي كشيدم . بي توجهي ها و تحقيرها و از همه بدتر خيانتشو نميتونم فراموش كنم
    در حالي كه همون موقع هم من كوتاهي نمي كردم به خودم ميرسيدم و حتي به اون بيشتر از بچه محبت ميكردم
    يادم نميره چقددددددددر نياز داشتم بهم بگه دوستم داره ،چقدر محتاج نوازشش بودم ،نياز داشتم كه بگه هنوز زيبام، پير نشدم ،هيكلم بهم نخورده ولي بعدها ديدم تو اون قحطيه مهرو محبت قربون صدقه ي اندام زيباي يه... رفته باور كنيد محاله با ياد آوريش اشك نريزم
    ولي صبوري كردم و بخشيدمش
    ولي باز با همون شكل تكرار شد
    تو محيط كار همسرم نداشتن روابط متعدد واسه مردها ننگه!! و حرف زدن از رشادت هاشون تو اين زمينه يه گپ معمولي و رايجه كه متاهل و غيره هم نداره حتي چندين بار كه با همسرم تو محيط كارش بودم از نگاه هاي هرزه شون كلافه شدم كافيه يه ذره بهشون رو بدي تا...

    من با كارش كنار اومدم و بي انصافي نكنم براي جلب اعتماد من ، هر وقت بخوام ميتونم باهاش برم. ولي اين رفتارش يه جور تناقضه حاضره واسه جلب اعتماد من هر كاري بكنه حتي ميگه جواب تماس ها و اس ام اس هام رو هم تو بده ولي از اون ور كافيه يكم وا بدم تا باز روز از نو؟!!
    همسرم به معناي واقعي عاشق كارشه و متاسفانه جز حرف كار چيزي تو گوشش نميره
    گفتم بريم مشاور گفت اگه مشكلي داري من خودم بهترين مشاورم مشاورها چيزي حاليشون نيست.ولي بعدش واسه يه ماه بديگه از يه متخصص مغز و اعصاب واسه هر سه مون وقت گرفت يعني من اون و بچه!!!!متخصص مغز و اعصاب؟؟!!

    [color=#006400]در جواب بهار شادي عزيز بگم
    من روحيات همسرم رو از هر كسي تو دنيا بهتر ميشناسم حتي گاهي چيزي كه ميخواد به زبون بياره يا تو ذهنشه رو حس ميكنم و بهش ميگم. تا حدي كه گاهي ميگه تو حس ششم غير عادي و ماورائي داري
    سنمون رو ترجيح ميدم نگم ولي هردو بالاي 25 ايم واون 7 سال از من بزرگتره
    كنترلگر نيستم ولي ميدونه بهش بي اعتمادم گاهي موقع ماموريت ميگه بيا با هم بريم تا خيالت راحت باشه ولي من ميگم خودت بايد مراقب زندگيمون باشي من نميتونم تا آخر عمر مراقبت باشم
    گفتگوي آرام و بي تنش برابره با خواب شيرين همسر گرامي انگار دارم لالايي ميخونم يا اوهوم اوهم الكي كه يعني دارم گوش ميدم و تو فكر كارشه
    كلا حرفاي من از نظرش الكيه و نوني ازش در نمياد
    مشاور هم به 3 دليل نميتونم برم 1- اون نمياد 2 -كسي رو ندارم كه بچه رو پيشش بزارم كه تنها برم و مهدهم نميره 3-واز همه مهمتر الان مدت كوتاهيه كه تو يه بحران مالي هستيم و قيمت مشاورهاي خوب هم بالاست و با يكي دو جلسه هم نميشه
    در مورد خالي كردن ميدون هم بايد بگم ميدون همسر گرامي در هر حالت خالي نميمونه !!!
    منم به خدا خسته م ، انگيزه ندارم،از مبارزه و علاقه ي يه طرفه خسته م از جدي گرفته نشدنم خسته م
    نتيجه صحبت هاي ما اينه كه ميگه تو تربيتت !غلطه زندگي رو رويايي ميبيني! زندگي همينه !همه ي مرداي دنيا از من بدترن يا فلاني اله چناني بله و...يا كلا خودشو راحت ميكنه ميگه بروبابا چي داري ميگي تو بايد بري دكتر
    من اگه مثه قبل بخوام دوستش داشته باشم و بهش اعتماد و تكيه كنم با يه جا خالي ديگه با سر ميخورم زمين
    ديگه طاقت تكرار كوچيك شدنمو ندارم[/color]

  14. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 مهر 97 [ 09:20]
    تاریخ عضویت
    1390-5-27
    نوشته ها
    1,398
    امتیاز
    13,057
    سطح
    74
    Points: 13,057, Level: 74
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 193
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Social1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,610

    تشکرشده 8,998 در 1,493 پست

    Rep Power
    155
    Array

    RE: طلاق عاطفي

    یک سوال اساسی

    شما که شغل همسرت و جو نا مناسبش رو میدونستی چرا زنش شدی؟

    شما مگه با شناخت روحیات همسرت باهاش ازدواج نکردی؟ خوب این چیزی که تو داری تعریف می کنی یعنی 2 دنیای

    متفاوت! واقعا فکر می کنی دوستت نداره؟ واقعا شاید نمیدونه چرا باید بره مشاوره...یا مشاور وظیفش چیه...

    خوب بهش بگو مشاور مترجمه بین من و تو که زبون هم رو نمی فهمیم!

    بعد هم اگر دنیاهاتون متفاوت باشه واقعا باید وارد پذیرش بشی یعنی همونطوری که هست بپذیریش!

    اگر امکان داره بیشتر از نحوه آشنایی و ازدواجتون بگو! از بی اعتمادی بگو...از اول هم بهش بی اعتماد بودی؟

    به سوالم جواب ندادی...با رضایت همسرت باردار شدی؟


  15. 2 کاربر از پست مفید bahar.shadi تشکرکرده اند .

    bahar.shadi (پنجشنبه 04 خرداد 91)

  16. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 27 مهر 91 [ 13:47]
    تاریخ عضویت
    1391-1-27
    نوشته ها
    86
    امتیاز
    1,188
    سطح
    18
    Points: 1,188, Level: 18
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    71

    تشکرشده 70 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: طلاق عاطفي

    سلام بهار عزيز.
    مي دونم خيلي سخته كه از شوهرت خيانت ببيني ، سخته كه از شوهرت بي توجهي ببني، سخته جاي تو بودن.
    هركسي تو زندگيش داره يه نوع ضربه مي خوره، يكي داره از بي توجهي ضربه مي خوره، يكي از خيانت ، يكي از لحاظ مالي ، يكي از لحاظ ....
    بهار عزيز، من شايد تو شرايط تو نيستم، ولي منم خيانت ديدم، نه از نوع خيانت تو، ولي به هر حال به نظرم زير پا گذاشتن قول يعني خيانت. نمي خوام از دردهاي خودم بهت بگم.
    فقط يه چيزي رو يادآوري مي كنم: عزيزم شده تا حالا مادرت چيزي بهت بگه ولي بعد از يه مدت يادت بره؟ پدرت چي؟ حتي خودت؟ ولي آيا از اينا كينه به دل مي گيري؟
    نمي دونم چرا ولي خداوند يه حسي بين زن و شوهر گذاشته، كه با يه شب مهربوني همه درداي بينشون از بين مي ره ،عزيزم سعي كنن ببخشي. با بخشش نه فراموش كردن، دل خودت آروم مي گيره.
    عزيزم زندگي با بخشش خيلي شيرين تر مي شه.
    من مي گم ببخش خيانتش رو، نه اينكه فراموش كني.
    به خودت قول بده كه كاراش رو بخشيدي ، وقتي اينو با تمام وجودت بگي، هروقت ذهنت به سوي خيانتش پر بكشه، خدا بهت نيرويي ميده كه آرامش مي گيري و زود از يادت مي ره.
    تو گناهش رو ببخش، خدا بقيه چيزا رو حل مي كنه.

  17. کاربر روبرو از پست مفید darya.f تشکرکرده است .

    darya.f (دوشنبه 22 خرداد 91)

  18. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 شهریور 91 [ 13:00]
    تاریخ عضویت
    1389-10-07
    نوشته ها
    66
    امتیاز
    2,630
    سطح
    31
    Points: 2,630, Level: 31
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    114

    تشکرشده 118 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: طلاق عاطفي

    ما كاملا سنتي ازدواج كرديم 3 ماه نامزدي داشتيم قبل از عقد و من همه ي اين روحيات رو متوجه شدم اما بزرگترها گفتن اين حرفا ايراد بني اسرائيليه و هيچ كس كامل نيست
    شغلش خيلي دهن پر كنه ولي من از اول نگرانش بودم و از مشاور پرسيدم گفت شغلش برات مشكلي ايجاد نخواهد كرد من قبل از ازدواجم هم با مشاور صحبت كرده بودم اما كاملا توصيه به اين ازدواج كرد و گفت تو اشتباه ميكني
    ولي اينا به كنار چرا تو اين تالار همه عادت دارن به هر نحو ممكن بگن اشكال از خود آدمه؟؟؟من همه ي زورمو زدم الانم لگد به زندگيم نميزنم قهرم نميكنم برم خونه ي بابام همون يه بارم كه از خونه زدم بيرون اشتباه بچه گانه اي بود اما نميتونم تقصير كار نكرده رو بپذيرم
    ولي ما عملا در جدايي عاطفي هستيم
    من اگه باز مثل قبل دورش بچرخم و دوستش داشته باشم باز با اون رفتارهاش غرور و احساساتم لطمه ميبينه اينجوري منم مثه اونم و پيش غرور و احساس خودم شرمنده نيستم

    بهار شادي عزيز به نظرت اين رفتار من به نوعي وارد پذيرش شدن نيست؟
    فقط ميمونه آرزوها و انتظارات من كه بايد به گور ببرم!!

    ضمنا من از بچه خوشم نمي اومد(البته الان جونم براش ميره) و با سهل انگاري همسرم كه نمي خوام توضيحش بدم باردار شدم اما اون با بچه مشكلي نداشت

  19. 4 کاربر از پست مفید bahar89 تشکرکرده اند .

    bahar89 (سه شنبه 02 خرداد 91)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:14 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.