به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 42
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 دی 93 [ 20:11]
    تاریخ عضویت
    1391-2-25
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    2,101
    سطح
    27
    Points: 2,101, Level: 27
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 8 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Talking طلاقی به اسم ازدواج


    اگه ممکن باشه بعدا این تاپیک رو پاک میکنم.

    من الان تک فرزند خانواده هستم.تنها خواهرم 30 سالش بود.سال 87 فارغ التحصیل شدم.من از زمانی که رفتم دانشگاه از طرف پدرم تحت فشار بودم که چرا بیشتر میشینم تو خونهالبته دانشگاه کم کم روابط با رفقا رو کم کرد
    خلاصه دانشگاه تموم شد
    این رو بگم که من از 20 سالگی زیر فشار پدرم بودم که ازدواج کنم.به انحاء مختلف گوشه کنایه می زد.حتی میگفت من اگه جای تو بودم 15 سالگی ازدواج میکردمبعد از درسم دنبال کار بودم ولی متاسفانه شرایط جور نشد...
    تو همین زمانا از طریق یه سایت همسریابی با فردی که نسبتا شرایطش برام جالب بود آشنا شدم،ولی نبود کار نهایتا به جدایی ما منجر شد.
    تا اینکه بهمن 89 خواهرم که سابقه مشکل قلبی داشت به کما رفت و بعد 10 روز فوت کردبا اینکه خواهرم تو کما بود ولی پدرم تو همون روزا میگفت تو بیا ازدواج کن و من خرجیت
    رو فعلا تا زمان کار پیدا کردنت میدم.
    آخه کدوم انسانی وقتی دخترش تو اون شرایط بود پیشنهاد ازدواج میداد؟
    اون هم با شرایط روحی من خلاصه 3 ماه بعد از فوت خواهرم با واسطه پدرم با دختر دوستش آشنا شدم
    و با سه جلسه رفتن و اومدن مادرش و یه سری سوالات من
    بعد دو هفته عقد کردیم
    من فقط میخواستم خلاص شک از همه فشارای پدرم و فوت خواهرم.
    حالا از اینکه نتونستم راحت و بی فشار درسم رو ادامه بدم و با فرد مورد علاقم ازدواج کنم
    یه جورایی افسردگی گرفتم و مجبورم خودم رو تا میتونم خوب نشون بدم
    حتی با طرفم دو جلسه در ماه اخیر رفتیم مشاور و ایشون هم حرف من رو تایید کردن که
    نباید با اون شرایط ازدواج میکردم و البته راهکارهایی دادن
    بنده با اینکه مثبت گرا هستم ولی واقعا دارم زیر این فشارای روحیم له میشم.هیچ انگیزه ای برام نمونده.

    شرایط طرف مقابلم بد نیست و معلم پیش دبستانی هست
    من با دید کلی باهاش آشنا شدم ولی بعدا دیدم فضای فکریش ساده هست و به من نمیخوره.
    ما نامزد نبودیم با اینکه خواستم یک ماه نامزد باشیم.
    هیچ جذابیت روحی و فکری یا ظاهری و بدنی برام نداشته و نداره.
    حتی زناشویی هم برای من با اکراه هست...با اینکه آدم گرمی بودم
    ولی بعد از دواج کم کم سرد شدم تا جایی که الان علاقه ای زیاد ندارم و خوب به هر حال چن روز یه بار هست
    ولی مادرش گفت برادراش نمیذارن نامزد باشید.
    خیلی نه ولی تا حدی تو زندگی سایه سنگین دو تا برادر بزرگش بوده.
    دید برادراش تقریبا بسته بوده تو زندگی با اینکه شاید تو ظاهر اینجوری نباشن.
    مذهبی هم نیستن برادراش که بگیم ...
    بازم میگم مجموع شرایطش خوبه ولی واسه ازدواج با کسی دیگه.
    من از پدرم طلاق گرفتم با این ازدواج
    دلم به حال اون هم میسوزه که بخوام ازش جدا شم.
    لطفا حال خراب من رو تو همه این شرایط در نظر بگیرید.
    ولی تازه حدود 4 ماهه که حالم نسبتا خوب شده و متوجه شرایط شدم.

  2. #2
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: طلاقی به اسم ازدواج

    سلام و به تالار همدردی خوش اومدید
    در ابتدا ذکر این نکته رو لازم می دونم که عرض کنم : طبق قوانین تالار نمی بایست جزئیات زندگی را فاش کنید ، چون امکان حذف پست هایی که ارسال می کنید نیست

    ================

    آقای محترم ،
    لزومی نداره ، حتما خودت را خوب نشان بدهی ، آن هم در حالی که ناراحت و غمگینی ،
    نباید نقش بازی کنی و بریزی توی خودت ، انسانها احساسات متفاوتی رو تجربه می کنند ، و نحوه برخورد هر انسانی با عواطف و احساساتش باعث ساختن زندگی اش می شود
    پس بهتر هست احساساتت را بشناسی ، هرکدوم را ریشه یابی کنی و نحوه برخورد با هریک را نیز پیدا کنی ، تا زیر فشار و اجبار قرار نگیری

    گفته بودی که نتونستی درست رو ادامه بدهی
    چرا و به چه دلیل؟


    از نبود انگیزه صحبت کردی
    انگیزه رو توی هیچ مغازه ای نمی توانی پیدا کنی ، اما خودت می توانی برای خودت انگیزه بسازی ، شاید بگی حرف های کلیشه ای تحویلت می دهم ؛ اما واقعیت در این هست که من و شما ، چه می خواستیم و چه نمی خواستیم در حال حاضر در این دنیا و روی این کره زمین و در همین شرایطی که هستیم داریم زندگی می کنیم ، حال می تونیم یا در همین شرایط بد بمانیم غصه آنچه را که از دست رفته را بخوریم و یا اینکه تلاش کنیم تا شرایط رو بهتر کنیم

    === بهترین چیزی که در این دنیا دارم و بهم انگیزه زندگی می دهد ، زنده بودنم هست ،
    این دنیا خیلی بزرگه و خیلی چیزها هست که دلم می خواهد تجربه اش کنم
    روزی با خودم خلوت کردم و واقعا فکر کردم من به عنوان یک انسان دوست دارم چه چیزهایی رو داشته باشم
    و بعد وقتی خواسته هایم روشن شد ، دیدم اگر سریع نجنبم زمان از دستم میره
    هر روز صبح که بیدار می شوم ، می بینم یک روز دیگه به من داده شده ، اونقدر خوشحال می شوم
    با خودم می گویم ، آخ جون یه روز دیگه فرصت دارم ، تا از خوبی های این دنیا نهایت استفاده رو بکنم
    ( از سر دل سیری هم با شما سخن نمی گویم ، مشکلات هم هست ، اما خودِ زنده بودن و زندگی کردن ، end همه کیف هاست )

    حالا از شما می پرسم ، شما چه چیزهایی دوست داری که در این زندگی داشته باشی و یا دوست داری بدست بیاری؟

    -----------------------------
    در مورد همسرتون صحبتی نکردم ، چرا که الان مجالش نیست
    شما می بایست ابتدا خودت را بشناسی ، خواسته هایت را با جزئیات مشخص بکنی و بعد به نفر دوم فکر کنی
    البته منظورم این نیست که گوشه عزلت بشینی و همسرت را از خودت برانی ها !!
    اصلا و ابدا چنین کاری درست و شایسته نیست







  3. 5 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (سه شنبه 16 خرداد 91)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 23 تیر 91 [ 15:10]
    تاریخ عضویت
    1391-2-03
    نوشته ها
    246
    امتیاز
    1,462
    سطح
    21
    Points: 1,462, Level: 21
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,069

    تشکرشده 1,083 در 257 پست

    Rep Power
    37
    Array

    RE: طلاقی به اسم ازدواج

    سلام
    اينطور كه از نوشته هاتون متوجه شدم يه جور بلاتكليفيد يا شايد بهتره بگم بي هدف

    شما همه رفتارها و تصميماتتونو وابسته به ديگران يا تاثير بذيرفته از اونا دونستيد ,من درست و غلطشو كار ندارم اما قبول كنيد كه اون تصميمات براي شما بود و اينكه مثلا ميگيد بخاطر رهاشدن از دست پدرم ازدواج كردم درست نيست

    اول سهم خودتونو تو تصميماتتون در نظر بگيريد و يه كم منصف باشيد تا بتونيد مشكلات و مسايلتونو بررسي كنيد

    كيه كه مشكل نداشته باشه؟؟؟؟يا با حس شما روبرو نشده باشه؟؟؟

    اكه ميگيد كدوم پدري تو اون شرايط پسرشو وادار به ازدواج ميكنه من ميگم شايد پدري كه ميخواد به بسرش كمك كنه حالا درست يا غلط,نگيد مجبور شديد چون اشتباهه

    اون موقع توي فشار تصميم گرفتيد باشه درست اما الان هم توي فشاريد,فشار افكارتون و سردرگميتون

    شايد اگه تحت فشار هم نبوديد باز امروز ميرسيديد به همينجا

    شما بايد ياد بگيريد خودتون و مشكلاتتون رو مديريت كنين,همين الان هم اگه براي جدايي اقدام كنيد به سرعت بشيمون ميشيد اينو مطمين باشيد

    من حال شمارو درك ميكنم و اينكه لذتي از زندگي نميبريد ولي لطفا اول هدفتونو مشخص كنيد

    بگو از زندگي چي ميخواي,اول اونارو بگو و حل كن

    باور كنيد كه اون دختر رحمت بوده چون تلنگري شده واسه شما كه خودتونو بهتر بشناسيد
    اما پله پله نه عجولانه

  5. 3 کاربر از پست مفید naghashi تشکرکرده اند .

    naghashi (دوشنبه 01 خرداد 91)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 دی 93 [ 20:11]
    تاریخ عضویت
    1391-2-25
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    2,101
    سطح
    27
    Points: 2,101, Level: 27
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 8 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: طلاقی به اسم ازدواج

    به نظرم بالهای صداقت خیلی آرمانی وایده آل فکر میکنه.
    امکان اینکه بگم خوب از الان به بعد نیست چون من به اون خواستم از ازدواج نرسیدم.

    نقاشی عزیز باور کنید من خیلی رو تصمیماتم دقت میکردم
    و هزار بار شاید جلوی حرف ها یا فشارای غیر منطقی پدرم دووم آوردم.
    نذاشتم کسی برام تصمیم بگیره.مشورت کردم و اهل حرکت عجولانه نبودم.
    ولی تو این چند سال که مجرد بودم اینقدر سرکوفت میزد به من به دلایلی شرایط خودش
    رو با رفقاش مقایسه میکرد که داشتم دیوونه میشدم.
    سراغ هر کاری میرفتم سرزنش میکرد.
    دنیا رو فقط از دید خودش درست میبینه.
    هیچ وقت از درس خوندنم حمایت نکرد.
    تنها خواستش این بود که من ازدواج کنم و اون صاحب نوه بشه.اوج زندگی براش اینه.
    پایه استدلالش از اساس دچار مشکله.این خیلیا میگن.
    ضمنا من خودم اهل مطالعه بودم و هستم.
    خیلی کتاب و مقاله درباره روانشناسی و ازدواج خونده بودم و میخونم.
    ولی تو اون شرایط اصلا براتون غیر قابل باوره که من چی شدم.

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 09 دی 91 [ 10:46]
    تاریخ عضویت
    1391-1-11
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    808
    سطح
    15
    Points: 808, Level: 15
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    68

    تشکرشده 64 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: طلاقی به اسم ازدواج

    سلام navay ham عزیز
    بابت فوت خواهرتون تسلیت میگم چند وقته خواهرتون فوت کردن؟
    اینو مطمئن باشین که به خاطر شرایط کنونی کشور ادامه تحصیل هیچ تاثیری توی سر کاررفتن نداره متاسفانه با وضعیت افتضاح شغلی کشور خیلیها خیلیها مشکلات مثل شما را دارن چون فرصت شغلی اصلا وجودنداره که بخواین کاری پیدا کنین مگر توی شرکتهای خصوصی دست چندم که شرایطشون..... برای کار متاسفانه هیچ راه حلی به ذهن من نمیرسه ولی قاطعانه بهتون میگم چون از نزدیک خیلیا رو دیدم که با مقطع فوق یا دکتری دانشگاه تهران اونم رشته های فنی مهندسی بیکارن پس اصلا فکر نکنید که اگه ادامه تحصیل میدادید کار گیرتون می اومد متاسفانه مگر اینکه پارتی خوب داشته باشین که در اون صورت چه با مدرک چه بی مدرک سر کارید و حالا راجع به ازدواج قبول دارم که به دلخواهتون نبوده و باری به هر جهت شده ولی همیشه هم اینطور نیست که هرچی اینطور پیش اومد واقعا بد باشه منظورم اینه که شاید اتفاقی یه دختر خیلی خوب نصیبت شده برای اینکه بدونی باید به خودت واون فرصت بدی بهش نزدیک تر شو تا از مکنونات قلبیش خبر دار بشی حتی اگه واقعا به این نتیجه رسیدی که خیلی سادست نظرات و دیدگاههای خودتو براش بگو نظرشو بپرس ببین چه جوری فکر میکنه نترس و ادامه بده همه ما یه روزی فضای فکری ساده ای داشتیم بعدا با مطالعه و دوست و... اینی شدیم که الانیم شما هم مثه یه دوست با کمالات به دوستت تو رشد فکریش کمک کن این فرصتو به خودتون بدین از خواسته هات با مهربونی براش بگو بهش بگو دوست داری سورپرایزت کنه اگرهم زنونگی بلد نیست با مهربونیبگو بره یاد بگیره
    به نظر من کافیه زن و شوهر افق دیدگاهشون به هم نزدیک باشه و با گذشت باشن به خودتون و همسرتون فرصت بدین تا دلخواه هم بشین مطمئنا اونم ویژگیها و خصوصیات منحصر به فرد خودشو داره یه کم فکر کن پیداشون می کنی و اما فاصله سنی برادراش با شما چقدر هست؟ اگه نزدیک هم هستین به نظرم یه موقعیت تاپ هستش تا 2 تادوست خوب داشته باشی 2 تا پشتیبان اگه حدود حریم شما و خانومت محفوظ باشه اونا همیشه باعث دلگرمیتون هستند آها راجع به پدرتون فقط اینو بگم باید پدر باشی تا دغدغه سر و سامون گرفتن داشتن فرزند را احساس کنی اون با تموم وجودش تو تمام لحظات خواسته از شما حمایت کنه هرچند نمیشه منکر این هم شدکه دوست داشته به آرزوی قلبی پدر بزرگ شدنش هم برسه ولی واقعا نمیشه بابت این قضیه طلاقش داد پدرتون با تمام وجود دوستون داره مواظبش باشین









  8. 3 کاربر از پست مفید ستاره غم تشکرکرده اند .

    ستاره غم (دوشنبه 01 خرداد 91)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 دی 93 [ 20:11]
    تاریخ عضویت
    1391-2-25
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    2,101
    سطح
    27
    Points: 2,101, Level: 27
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 8 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: طلاقی به اسم ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط ستاره غم
    سلام navay ham عزیز
    بابت فوت خواهرتون تسلیت میگم چند وقته خواهرتون فوت کردن؟
    اینو مطمئن باشین که به خاطر شرایط کنونی کشور ادامه تحصیل هیچ تاثیری توی سر کاررفتن نداره متاسفانه با وضعیت افتضاح شغلی کشور خیلیها خیلیها مشکلات مثل شما را دارن چون فرصت شغلی اصلا وجودنداره که بخواین کاری پیدا کنین مگر توی شرکتهای خصوصی دست چندم که شرایطشون..... برای کار متاسفانه هیچ راه حلی به ذهن من نمیرسه ولی قاطعانه بهتون میگم چون از نزدیک خیلیا رو دیدم که با مقطع فوق یا دکتری دانشگاه تهران اونم رشته های فنی مهندسی بیکارن پس اصلا فکر نکنید که اگه ادامه تحصیل میدادید کار گیرتون می اومد متاسفانه مگر اینکه پارتی خوب داشته باشین که در اون صورت چه با مدرک چه بی مدرک سر کارید و حالا راجع به ازدواج قبول دارم که به دلخواهتون نبوده و باری به هر جهت شده ولی همیشه هم اینطور نیست که هرچی اینطور پیش اومد واقعا بد باشه منظورم اینه که شاید اتفاقی یه دختر خیلی خوب نصیبت شده برای اینکه بدونی باید به خودت واون فرصت بدی بهش نزدیک تر شو تا از مکنونات قلبیش خبر دار بشی حتی اگه واقعا به این نتیجه رسیدی که خیلی سادست نظرات و دیدگاههای خودتو براش بگو نظرشو بپرس ببین چه جوری فکر میکنه نترس و ادامه بده همه ما یه روزی فضای فکری ساده ای داشتیم بعدا با مطالعه و دوست و... اینی شدیم که الانیم شما هم مثه یه دوست با کمالات به دوستت تو رشد فکریش کمک کن این فرصتو به خودتون بدین از خواسته هات با مهربونی براش بگو بهش بگو دوست داری سورپرایزت کنه اگرهم زنونگی بلد نیست با مهربونیبگو بره یاد بگیره
    به نظر من کافیه زن و شوهر افق دیدگاهشون به هم نزدیک باشه و با گذشت باشن به خودتون و همسرتون فرصت بدین تا دلخواه هم بشین مطمئنا اونم ویژگیها و خصوصیات منحصر به فرد خودشو داره یه کم فکر کن پیداشون می کنی و اما فاصله سنی برادراش با شما چقدر هست؟ اگه نزدیک هم هستین به نظرم یه موقعیت تاپ هستش تا 2 تادوست خوب داشته باشی 2 تا پشتیبان اگه حدود حریم شما و خانومت محفوظ باشه اونا همیشه باعث دلگرمیتون هستند آها راجع به پدرتون فقط اینو بگم باید پدر باشی تا دغدغه سر و سامون گرفتن داشتن فرزند را احساس کنی اون با تموم وجودش تو تمام لحظات خواسته از شما حمایت کنه هرچند نمیشه منکر این هم شدکه دوست داشته به آرزوی قلبی پدر بزرگ شدنش هم برسه ولی واقعا نمیشه بابت این قضیه طلاقش داد پدرتون با تمام وجود دوستون داره مواظبش باشین
    من اول میتونم ازتون تشکر کنم به خاطر مطلب امیدوار کنندتون ولی من اگه 20 سالگی و دوران دانشجویی
    ازدواج میکردم قطعا شرایط خیلی بهتر بود
    من الان 26 سالمه و بهمن 89 خواهرم رو از دست دادم
    برادراش یکی سه سال و اون یکی 8 سال از من بزرگتره.برادراش هم به خودش شباهت زیادی دارن ولی من با داداشاش راحتم و جورم.
    اگه وایسادم نه به خاطر میل جنسی و این حرفا بود.
    بلکه دنبال یه آدم با شخصیت تثبیت شده و دارای تز و نظریه بودم که تو پر باشه
    نه اینکه بخوام با فرد ساده ای ازدواج کنم که اصلا تو این وادی ها نیست.
    نمیتونم کسی رو به شکل فکر خودم تربیت کنم.مگه با بچه ازدواج کردم؟
    کسی که تو زندگیش بدون هیچ علاقه خاص یا شکل فکری بزرگ شده
    توی دنیای دیگه ایه.
    تصور نکنید من خیلی به این تزهای فکری و اینها وابسته هستم
    نه،من آدم ساده رو زیبا میبینم ولی سادگی که از تو پری باشه
    و گرنه بچه 10 ساله هم ساده هست.
    مساله کارم رو برطرف کردم...حتی اگه مجرد بودم یه موقعیت بهتر چند وقت پیش هم گیرم اومد
    که به خاطر اینکه شهر دیگه ای بود نتونستم برم
    چون باید شریک تصادفی زندگیم رو با خودم میبردم و دیگه نمیصرفید از هیچ نظر.
    از همه لحاظ امتحان کردم.من نه مشابهتی با این طرفم دارم نه علاقه ای بهش دارم.حتی نشد که علاقه ای
    بهش پیدا کنم.شاید ندونید وقتی آدم حتی حرفاش و خنده هاش دروغ و از روی اکراه باشه چه حالتیه
    بعضی روزا یه دفعه روحیم از سنگینی شرایط میریزه به هم و وا میرم و رو تخت دراز میکشم تا یه کم فراموش کنم
    هی تو فکرم میرسه که کی جدا شم و کی بتونم با کسی که میخوام ازدواج کنم.
    فقط اگه یک سال این اتفاق عقب افتاده بود الان من میتونستم درست ازدواج کنم.
    آدمای خوب زیادن از نظر من ولی همه اینا نمیتونن با هم زندگی کنن.هر کسی باید با هم سنخ
    خودش جفت بشه.





  10. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 مرداد 94 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1387-6-12
    محل سکونت
    همدردی
    نوشته ها
    2,295
    امتیاز
    31,060
    سطح
    100
    Points: 31,060, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    11,614

    تشکرشده 12,542 در 2,269 پست

    Rep Power
    256
    Array

    RE: طلاقی به اسم ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط navaye ham
    چون باید شریک تصادفی زندگیم رو با خودم میبردم و دیگه نمیصرفید از هیچ نظر.
    از همه لحاظ امتحان کردم.من نه مشابهتی با این طرفم دارم نه علاقه ای بهش دارم.حتی نشد که علاقه ای
    بهش پیدا کنم.شاید ندونید وقتی آدم حتی حرفاش و خنده هاش دروغ و از روی اکراه باشه چه حالتیه
    بعضی روزا یه دفعه روحیم از سنگینی شرایط میریزه به هم و وا میرم و رو تخت دراز میکشم تا یه کم فراموش کنم
    هی تو فکرم میرسه که کی جدا شم و کی بتونم با کسی که میخوام ازدواج کنم.
    فقط اگه یک سال این اتفاق عقب افتاده بود الان من میتونستم درست ازدواج کنم.
    یه سوال ساده
    آیا کسی شما رو مجبور کرده بود که حتما حتما با این خانم ازدواج کنید و در غیر اینصورت مثلا جونتون رو از دست میدید؟!
    درک می کنم که تحت فشار بودید و شاید بخاطر لجبازی دست به این انتخاب زده اید
    به هرحال در حال حاضر مسئولیت انتخاب خود را بپذیرید و از این هاله (مشکل رو به گردن دیگری انداختن) بیرون بیائید.
    شریک تصادفی زندگی یعنی چی ؟؟!! هیچ پدیده ای در این دنیا تصادفی نیست چه برسه به فعل انسان مختار ، همه ماها آزادیم چون اختیار داریم. انتخاب می کنیم. با همین انتخابهاست که روحمان ورزیده شده و رشد می کند.

    "شاید ندونید وقتی آدم حتی حرفاش و خنده هاش دروغ و از روی اکراه باشه چه حالتیه"
    برای شما یا برای همسرتون !! که این حس و حالت رو متوجه میشه ، اما شاید دلیلش رو ندونه و یا نخواد که بدونه

    وقتی پیمان مقدس زناشوئی رو بستید دیگه به طلاق فکر نکن، می دونم که گاهی فشارهای مختلف ذهن انسان رو به سمت جدائی و ... می کشونه و در عالم خیال (و نه واقعیت) مدینه فاضله ای رو ترسیم می کنه اما اینا همش خیالاته واقعیت همین زندگیه ، باید تلاش کنی (و تلاش کنید) برای آبادانیش و فقط و فقط خودتون می تونید نهال عشق رو بارور کنید.

    "فقط اگه یک سال این اتفاق عقب افتاده بود الان من میتونستم درست ازدواج کنم."
    از کجا معلوم ؟؟!!

  11. 5 کاربر از پست مفید baby تشکرکرده اند .

    baby (دوشنبه 01 خرداد 91)

  12. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 08 خرداد 91 [ 23:57]
    تاریخ عضویت
    1390-11-27
    نوشته ها
    80
    امتیاز
    1,214
    سطح
    19
    Points: 1,214, Level: 19
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    128

    تشکرشده 134 در 57 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: طلاقی به اسم ازدواج

    سلام برادر گرامی
    گفتنی ها رو دوستان گفتند
    فقط میخواستم بگم چه حس انزجاری از این جملتون بهم دست داد:

    چون باید شریک تصادفی زندگیم رو با خودم میبردم و دیگه نمیصرفید از هیچ نظر.



    واقعا واسه شریک تصادفی( البته به قول خودتون ) متاسفم....شما چطور تونستین اینجور روح و عشق یه زن رو به بازی بگیرین
    نگین فشار خانواده که نمیتونه این باشه.....
    من خودم سنتی ازدواج نکردم و با کلی عشق و علاقه شروع کردیم اما اونایی روهم که سنتی شروع کردن زندگی های پرشور وحرارتی دارن...بعد از یکی دو بار دیدن تو مجلس خواستگاری اگه احساس کنن همدیگه رو نمیتونن دوس داشته باشن منصرف میشن
    همسر شما از کجا باید میفهمید که شما قدرت تصمیم گیری ندارین و به خاطر پدرتون.....؟

    حتما از حرفام ناراحت میشین اما من 1000 برابرشو از فقط یه جملتون دلم شکست...
    هی تکرار کردین که همسرتون ساده هست و پر نیست و....شما احساس یه زن رو نمیتونین بفهمین وببینین
    اون زن ساده نیست....پر از عشق و احساس و یه عالمه حس قشنگه که شما از دیدنش عاجزید و با هر کی غیر ایشون هم ازدواج کنید اوضاع همینه


  13. 3 کاربر از پست مفید دلینا تشکرکرده اند .

    دلینا (چهارشنبه 11 بهمن 91)

  14. #9
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: طلاقی به اسم ازدواج



    نقل قول نوشته اصلی توسط navaye ham

    من خیلی رو تصمیماتم دقت میکردم
    و هزار بار شاید جلوی حرف ها یا فشارای غیر منطقی پدرم دووم آوردم.
    نذاشتم کسی برام تصمیم بگیره.
    با این شرح حال و توصیفی که از خودتون کردید( در خصوص ازدواج و زمان آن ) تن به خواسته پدرت دادی و تسلیم شدی

    این جاست که نشون میده هدفت ( خواست شما از زندگی ، انگیزه شما از زندگی ، دلیل شما از زندگی) برایت نامفهوم شده بوده ، وگرنه عنان انتخاب را خودت بر عهده می گرفتی و تاوانش (مسئولیت انتخابتون) رو نیز پرداخت می کردی




    دقیقا هم پیش بینی می کردم که پست اولم به نظرتون ایده ال گرایی بیاید به همین خاطر در پست قبلی ام برای برطرف شدن ابهامات نیز نوشتم :


    نقل قول نوشته اصلی توسط بالهای صداقت

    ، شاید بگی حرف های کلیشه ای تحویلت می دهم ؛ اما واقعیت در این هست که من و شما ، چه می خواستیم و چه نمی خواستیم در حال حاضر در این دنیا و روی این کره زمین و در همین شرایطی که هستیم داریم زندگی می کنیم ، حال می تونیم یا در همین شرایط بد بمانیم غصه آنچه را که از دست رفته را بخوریم و یا اینکه تلاش کنیم تا شرایط رو بهتر کنیم


    ( از سر دل سیری هم با شما سخن نمی گویم ، مشکلات هم هست ، )





    ===========================
    شما به خودی خود الان تحت فشار هستید
    فوت خواهرتون
    رفتارهای پدرتون
    و خصوصا نداشتن اون آینده ای رو که در ذهنتون تجسم می کردید
    اون شغل دلخواه
    اون ادامه تحصیل
    اون همسر دلخواه
    اون...
    اون...

    اما نکته اینجاست که فوکوس کردن روی این نداشتن ها ، آیا دردی از شما درمان می کند؟
    خصوصا بحث همسرتون ، و مقایسه کردن ایشون با معیارهایی که شما داشتید و بنابر دلایلی ، انتخابتون دست خوش تغییراتی شده و به ناچار مجبور شدید ، فشار مضاعفی رو به شما تحمیل خواهد کرد

    .
    نقل قول نوشته اصلی توسط navaye ham

    ولی تو این چند سال که مجرد بودم اینقدر سرکوفت میزد به من به دلایلی شرایط خودش
    رو با رفقاش مقایسه میکرد که داشتم دیوونه میشدم.
    سراغ هر کاری میرفتم سرزنش میکرد.
    دنیا رو فقط از دید خودش درست میبینه.
    هیچ وقت از درس خوندنم حمایت نکرد.
    ......
    ولی تو اون شرایط اصلا براتون غیر قابل باوره که من چی شدم.


    باهاتون بابت اون احساس فشارهایی که تجربه کردید ، همدردی می کنیم
    ولی همدردی تا چه زمان؟



    شما باید دنبال راهکار باشید

    به همین خاطر پیشنهاد دادم فعلا به همسرتون و چگونگی انتخابتون فکر نکنید ، (چون خیلی اذیت می شی )....
    این فکر نکردن بدین معنی نیست که از همسرتون فاصله بگیرید
    بلکه یعنی با همسرت باش و با خودت قرار بگذار در این چندساعتی که با همسرم هستم ، اصلا به احساسات منفی ام در مورد تفاوت ایشون با ایده الم ،که به خاطر عدم انتخاب خودم بوده بها نمی دهم


    =========
    سعی کن از مشکلات کمی فاصله بگیری ، و به ذهنت اجازه بدهی با خلاقیت یک بار دیگه مشکل را از نو تعریف کنه و راهکارهای مناسب رو بررسی کنه

    بازهم می گویم
    navaye ham از زندگی اش چه چیزهایی می خواد ؟
    آرمانهای navaye ham در زندگی چه چیزهایی هست؟
    در نهایت navaye ham دوست داره چه زندگی را داشته باشه؟


    ازدواج مقوله بسیار بزرگی برای زندگی آدم ها و سرنوشتشون هست ، اما همه زندگی نیست!

    ابتدا به خودت و خواسته های خودت ( فعلا صرفنظر از شریک زندگی) فکر کن و برنامه ریزی کن ، اجازه بده کمی ذهنت و روحت نفس بکشه و از زیر فشار بیاد بیرون
    خودت باش ، همون جوری که هستی و مطئن هستی که درست هست
    تظاهر نکن
    احساساتت رو در جودت تلنبار نکن
    از خودت مراقبت کن
    ===
    شما می توانی یک زندگی خوب و عالی داشته باشی ، چرا که حق شماست ، این حق شماست که از زندگی ات لذت ببری ، به شرط اینکه خودت بخواهی


    .

  15. 3 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (سه شنبه 02 خرداد 91)

  16. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آبان 91 [ 13:04]
    تاریخ عضویت
    1390-7-27
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    1,266
    سطح
    19
    Points: 1,266, Level: 19
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    22

    تشکرشده 22 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: طلاقی به اسم ازدواج

    شما با یک انتظار دیگه وارد ازدواج شدی بنایراین شوکه شدی. ولی کم کم برات عادی میشه. یاد میگیری با این شرایط کنار بیای. انتظار داری خانمت مث خودت اهل مطالعه باشه اما نیس. فک میکنی چند درصد از آدما اون جورین که تو میخای. تازه اون کیسایی که از بیرون میبینی میگی اینا کیس خوبین کاش باشون ازدواج میکردم باور کن فقط از بیرون خوبن. تازه با کس دیگه ازدواج میکردی. شاید پر باشه اما مشکلات و عیبای دیگه ای داره. هیچ کس ایده ال آدم نمیشه. هیچ وقت آدم تو ازدواج به اون ایده ال خودش نمیرسه. و تو تنها نیسی همه همینجورن. خداوند تو قران گفته با زنان خود با انصاف و خوش رفتار باشید حتی اگر آن زن دلپسند شما نباشد حال آنکه در آن خیری برای شما مقدر فرموده است. فکر میکنی با عوض کردن همسرت زندگیت بهتر میشه. با تغییر دیدگاهت که زندگیت بهتر میشه. اون زن مگه چه گناهی کرده که باید تاوان اشتباه تو رو پس بده. سعی کن خواسته ها تو خیلی سربسته بهش بگی و اونو با خودت همراه کنی. اگه قرار باشه زن و شوهر مث هم باشند. که دیگه نمیگن زن و شوهر مکمل هم هستند. اصن اصل ازدواج که این نیس. اصل ازدواج عشق و محبت. از تنهایی بیرون اومدن. تو که میگی برا همه چی جلو بابات ایستادی برا اینم جلوش می ایستادی. تو هم تا حدی تو این اشتباه نقش داشتی. پس بهتر خودتو مبرا نکنی.

  17. کاربر روبرو از پست مفید baharr تشکرکرده است .

    baharr (سه شنبه 09 خرداد 91)


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:48 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.