اگر درگير بحثي شوي که برنده‌اي نخواهد داشت، چه مي‌کني؟ بديهي است نه تو مي‌تواني عقيده طرف مقابل را تغيير دهي، نه او قادر است عقيده تو را عوض کند. اگر به جر و بحثي عقيدتي ادامه بدهي، هيچ فايده‌اي ندارد جز اين‌که احساسات يکديگر را جريحه‌دار کنيد و تو حرفي بزني که به گونه‌اي جبران‌ناپذير روابطتتان را خدشه‌دار کند.
ضرب‌المثلي روسي مي‌گويد: وقتي حرفي از دهان آدم در مي‌آيد، پرواز مي‌کند و دستت به آن نمي‌رسد.
هدف اين تاپيك اين است که کمکت کند بفهميم چطور مي‌توانيم قبل از اين‌که حرفي از دهانمان بيرون بپرد، جلوي زبانمان را بگيريم. در اين‌جا چندين راه کشف مي‌کني که مؤدبانه خودت را از جر و بحث کنار بکشي و چيزي نگي که بعداً پشيماني به بار بياورد.
*مخالفت بدون ناسازگار جلوه کردن:بخشي از لذت زندگي اين است که خودت را وارد مجادله نکني، بلکه از آن بپرهيزي.
عقب‌نشيني ماهرانه صرفاً پيروزي است. (نورمن وينسنت پيل)
يک راه مؤثر براي کنار کشيدن از يک بن بست، اظهار اين عبارت است: حق با هر دوي ما است و سپس، بي‌درنگ بايد بحثي بي‌دردسر را پيش کشيد.
تقريباً در بيشتر مجادله‌ها و بحث‌ها، هر کسي منطقي خاص براي خود دارد. موضوع اين نيست که يکي راست مي‌گويد و ديگري دروغ، يا يکي خوب است و ديگري بد. مسأله اين جا است که هر دو طرف نظرياتي متفاوت دارند. عوض اين‌که يکديگر را به چشم دشمن خوني نگاه کنيد، کافي است درک کنيد که در مورد موضوعي احساسي عقيده‌‌اي متفاوت داريد.
يکي از دوستانم گفت: اي کاش هفته پيش متوجه اين مطلب شده بودم. يکشنبه شب، من و زنم براي شام به خانه پدر و مادر او رفته بوديم. سر شام من گفتم که ساختن بزرگراه دوباره متوقف شد. چه غلطي کردم! پدر زنم گفت که خيلي خوشحال است چون از اول هم نمي‌بايست اين بزرگراه درست مي‌شد، چرا که باعث تخريب دره‌اي تاريخي مي‌شود.
من به او گفتن که ساختن اين بزرگراه به شدت لازم است چون پنج روز در هفته که سرکار مي‌روم، هر روز بيش از يک ساعت از وقتم تلف مي‌شود، چون تعداد ماشين‌ها نسبت به ده سال گذشته چهار برابر شده بدون اين‌که تعداد جاده‌ها بيشتر شود. پدر زنم غرولند مي‌کرد که خودخواهي، خصوصيت نسل من است و ما بيشتر نگران رفت و آمد خودمان هستيم تا مکاني تاريخي.
من از کوره در رفتم و گفتم که او حق ندارد مانع پيشرفت شود. و پناه بر خدا! يک دفعه پدر زنم دستمال سفره را روي زمين پرت کرد و بلند شد و رفت و گفت دلش نمي‌خواهد سر ميز شام بنشيند و به اين چرنديات گوش بدهد. آرزو مي‌کردم که کل ماجرا پيش نيامده بود. اي کاش مي‌دانستم اين بحث چقدر او را متغير مي‌کند و با گفتن اين حرف که بياييد در مورد مخالفت‌ها با هم به توافق برسيم، از اين واقعه ناگوار پيشگيري مي‌کردم و بعد هم مؤدبانه موضوع را عوض مي‌کردم.
حق با او است .

جرج برنارد شاو گفته است: هيچ موفقيتي به آساني به دست آوردن ادب و نزاکت و مفيدتر از آن نيست
*حفظ آبروي طرفين:
کردارهاي خوب مستلزم از خودگذشتگي‌هاي جزئي است. (رالف والدو امرسون)
فرض کن که تو و همسرت در مورد تعليم و تربيت نوجوانتان که مرتکب خطائي شده، با هم اختلاف‌نظر داريد. احساس تو اين است که همسرت به تنبيه معتقد است و تصور مي‌کند که تو زيادي آسان‌گير هستي. بحث شما در اين زمينه منجر به نزاعي خانوادگي مي‌شود.
همسرت مي‌گويد: اگر از حالا به اين بچه نفهمانيم چه کسي حاکم خانه است، ديگر هرگز به ما احترام نمي‌گذارد.
تو مي‌گوئي: اگر او را به عنوان تنبيه در خانه نگه داريم، به مراتب سرکش‌تر مي‌شود.
همسرت بحث مي‌کند که: اين‌جا خانه ما است. اگر او بخواهد اين‌جا زندگي کند، بايد از قوانين خانه اطاعت کند. تو با او مخالفت مي‌کني و مي‌گوئي: او هفده سال دارد. تقريباً بزرگسال است، نمي‌شود مثل بچه‌ها با او رفتار کرد.
و به همين ترتيب بحث کش پيدا مي‌کند. مي‌توانيد از اين عبارت استفاده کنيد: جبهه هر دوي ما يکي است.
اين عبارت باعث مي‌شود قبل از اين‌که مخالفت قد علم کند، چشم‌اندازي پيدا کنيد. همين عبارت در يک جبهه بودن، به جاي مخالف بودن، کلي کمکت خواهد کرد.
سام لونسون گفته است:
ممکن است هميشه با هم موافق نباشيم، اما مي‌توانيم سعي کنيم يکدل باشيم. به عبارت ديگر، صرفاً اين‌که با کسي موافق نيستي، به اين معنا نيست که بايد دشمن يکديگر باشيد. گفتن اين حرف که: هي، ما هر دو يک چيز را مي‌خواهيم، ممکن است کمک کند که به خاطر داشته باشيد هر دوي شما مقصدي يکسان داريد و صرفاً مي‌خواهيد از را‌ه‌هاي متفاوت به آن برسيد. اين عبارت به شما کمک مي‌کند از حال و هواي خصمانه خارج شويد و نگراني مشترک خودتان را با همکاري يکديگر حل و فصل کنيد.
خانمي صبورانه مي‌گفت: اين روش‌ها خوب است، اما در مورد شوهرم کارآئي ندارد. او بايد در هر جر و بحثي برنده باشد.
اگر توهم همين گرفتاري را داري، نگران نباش به طور مفصل شرح مي‌دهيم که چطور مدبرانه گفت‌وگوئي يک طرفه را تمام کني.
* موقرانه خودت را از جر و بحث‌هاي بيهوده کنار بکش:
من حتي يک بحث‌کننده را نديده‌ام که از طريق جر و بحث طرف مقابل را متقاعد کند. (توماس جفرسون)
چه مي‌شود اگر در مورد يک قرارداد مذاکره کني و به بن بست برسي؟ تو رضايت نمي‌دهي، طرف مقابل هم همين‌طور. در اين مرحله، اگر پافشاري کني، تمام آن‌چه را تحميل کرده‌اي، از دست مي‌دهي.
بگو: بيا سر اين يکي برگرديم، و بعد به سراغ جنبه‌اي توافقي برو که کمتر مجادله دارد. اين عبارت، راهي اساسي براي تغيير دادن موضوع است بي‌آن‌که تغيير عقيده داده باشي، بعد که جوي مصالحه‌آميز به وجود آمد، به مبحث قبلي برگرد و در شرايطي مطلوب، از پس آن بربيا.
با چند تا از همکارانم ناهار مي‌خوردم که موضوع به مبارزه انتخاباتي فرمانداران کشيده شد. مبارزه انتخاباتي به جاهاي ناجور کشيده شده بود و هر حزبي ديگري را به سوء استفاده و کردارهاي نادرست متهم مي‌کرد. بازار بحث داغ شده بود. يکي از همکاران رو به من کرد و پرسيد که به نظر من چه کسي بايد فرماندار شود؟ اصلاً دلم نمي‌خواست خودم را وارد بحثي کنم که برنده‌اي نداشت. دستانم را به علامت تسليم بالا بردم و گفتم: من يکي از اين مورد معذور بدار

*تغيير عقيده به‌جاي قبول موقعيت:
هدف نهائي ارتباط بيشتر بايد بر اساس تلفيق و آشتي باشد. (ام. اسکات پک)
کلارنس دارو مي‌گويد: فکر کردن يعني اختلاف نظر داشتن. با اين حال، افرادي که متفاوت فکر مي‌کنند، اغلب به موضع خود چسبيده‌اند و نمي‌خواهند تغيير عقيده دهند. آنان پاشنه به زمين مي‌کوبند و در مخالفت خود سماجت مي‌کنند. عباراتي مانند: کاميابي‌هاي متفاوت براي افراد متفاوت و شش تا همان يک جين است، همگي روش‌هائي مؤدبانه است که موجب مي‌شود حرمت شرکت‌کننده در بحث حفظ شود و بتواند خود را از بگو و مگو حفظ کند.
من و يکي از دوستانم اين امتياز نصيبمان شد که در همايشي مربوط به مديري دورانديش که آن موقع بيش از هشتاد سال داشت، شرکت کنيم. همچنان‌که برنامه ادامه داشت، معلوم شد که او گه‌گاه از اصل مطلب منحرف مي‌شود و موضوع از ذهنش مي‌رود. او در يک لحظه واضح و منطقي حرف مي‌زد و لحظه‌اي بعد چرت و پرت مي‌گفت.
در يک مورد، او قاطعانه موضعي گرفت درست مخالف موضعي که قبلاً داشت. يکي از حضار اين مسأله را به رخ او کشيد. سخنگوي ما با لحني پر حرارت به کلي منکر موضوع اول خود شد و عصباني از اين‌که آن شرکت‌کننده چقدر گستاخ است که با او مجادله مي‌کند، اما شرکت کننده هم سماجت مي‌کرد که حق با او است.
دوست من که خودش در زمينه مذاکره خبره بود، متوجه شد که اين بحث هيچ‌کس را به جائي نمي‌رساند. هيچ‌يک از آن دو قصد نداشتند کوتاه بيايند و تضاد بين آنان هم در نهايت هيچ سودي در برنداشت. بنابراين، دوستم از جا برخاست و با لحني جدي ولي مؤدبانه گفت: هر دوي شما حق داريد. سپس با مثال‌هائي از نظرات هر دو جانبداري کرد و دست آخر، در مورد مرحله بعدي سخنراني پرسيد. او با اين ترفند و در کمال متانت، سخنراني را به موضوع اصلي برگرداند.


و اما در مورد اختلافات بين همسران
*روش‌هاي مردانه در قبال روش‌هاي زنانه:
ما به اشتباه باور داريم که اگر شريک زندگي‌مان ما را دوست داشته باشد، به همان روشي عمل و رفتار مي‌کند که وقتي ما خودمان کسي را دوست داريم، آن‌طور رفتار مي‌کنيم. (جان‌گري)
در کتاب مردان مريخي، زنان ونوسي نوشته جان گري، خيلي جالب توضيح داده شده است که چطور زن و شوهر به جر و بحث خاتمه مي‌دهند. از آن‌جا که زنان و مردان روش‌هاي گفت‌وشنودي متفاوتي دارند، معمولاً حرف‌هاي يکديگر را بد تعبير مي‌کنند. مرد ممکن است اين‌طور برداشت کند که همسرش فردي غمگين است و درک نکند که او صرفاً دارد انرژي فيزيکي خود را تخليه مي‌کند. زن ممکن است از تلاش خيرخواهانه شوهرش براي اندرز دادن به او دلخور شود، در حالي‌که زن فقط به همدلي و گوش شنوا احتياج داشته است. علي‌رغم نيات عاشقانه، اين اختلافات گفت‌و‌شنودي، به تضادي آسيب‌رسان منجر مي‌شود.
خبر خوش اين است که اگرچه زنان و مردان روي فرکانس‌هاي مختلف عمل مي‌کنند، مي‌توانند روي طول موج‌هائي مشابه با هم ارتباط داشته باشند. زن مي‌تواند ياد بگيرد که نق زدن خوب است (از نظر گري، به اين معنا است که مرد تقاضاي زن را در قبال نيازهاي خودش در نظر مي‌گيرد)، و مرد مي‌تواند ياد بگيرد که وقي زني در مورد مشکلاتش حرف‌ مي‌زند، لزوماً نمي‌خواهد مردش آنها را حل کند.


با تشكر از دوست خوبم محسن