چه جوری شوهرم رو به طلاق راضی کنم

[alale]

با سلام به تمام دوستای عزیز
من 31 دارم و حدود 5/5 ساله ازدواج کردم سبک ازدواجم سنتی و با یکی از همکارام بود!! مشکل من الان اینه که اصلا دوسش ندارم و هیچ احساسی نسبت بهش ندارم اوایل فکر میکردم با گذشت زمان میشه علاقه مند شد ولی هر چی گذشت فاصلمون و سردی بینمون بیشتر شد. شوهرم آدم خوب و صبور و بامحبته ولی الان اونم سرد شده ولی هر چی باهاش صحبت میکنم که راضی بشه طلاق بکیر یم گوش میده و میگه باشه ولی مثل بقیه مشکلات زندگی که قبول داره ولی واسه حلشون تو این چند سال کاری نکرده اینو هم پشت گوش میندازه. شما راهنمائیم کنید چطور قانعش کنم تا بیاد واسه طلاق اقدام کنیم

[کبوتر]

سلام دوست عزیز

دلیل جدایتون چی هست .بیشتر توضیح بدید با چند خط که نمیشه نتیجه گرفت.

همسرتون چندسالشه.

چطوری باهم آشنا شدید.

چرا اول بهش علاقه داشتی که قبول کردی برای ازدواج.

چرا وچطور شد که نسبت بهش بی علاقه شدی .

چیزی ازش دیدی .چرا بعداز 5سال زندگی مشترک دل زده شدی.

دلیل قانع کننده ای بیارید.

[alale]

سلام مرسی کبوتر عزیزم
شوهرم 34 سالشه و ما همکار بودیم. من علاقه خواصی بهش نداشتم فقط منطقی چون دیدم آدم خوب و سالمیه باهاش ازدواج کردم! شوهرم آدمیه که هیچ برنامه ای واسه زندگیش نداره تو این چند سال و اسه بهبود شرایط کاریش و زندگی مشترکمون هیچ اقدامی نکرده.
حقیقتش روزی که تصمیم به ازدواج گرفتیم من تنها چیزی که ازش خواستم این بود که درسشو ادامه بده قول داد ولی تا حالا هیچ حرکتی نکرده. اون دیپلم داشت و من فوق دیپلم بودم ولی من الان لیسانسم ولی اون هنوز متاسفانه دیپلم!!!
خانوادش دورن از ما ولی از همون ابتدا تو شرایطی که باهاشون بودیم همیشه منو فراموش کرده من حساسم ولی بی منطق نیستم نمیخوام از خانوادش جداش کنم ولی تو شرایطی که با اوناست و من تو جمع خانوادشون نزدیک ترین کسم اونه ولی منو کاملا فراموش میکنه و دائم در خدمت اوناست!
ما شدیدا مشکل س ک س داریم و خیلی این قضیه منو بیشتر نسبت بهش سرد کرده طوری که الان وقتی بهم نزدیک میشه احساس می کنم داره بهم تجاوز میکنه حتی اگه بخواد منو ببوسه! احساس افسردگی میکنم. من هیچ چیز بد و غیر اخلاقی بهش ندیدم خیلی پاکه ذاتا اینجوریه فکر کنم اگه تا آخر عمر ازدواج نمیکرد هم واسش مهم نبود که بخواهد دنبال رابطه با جنس مخالف بره.

[کبوتر]

من تجربه خودم رو میگم .

منم بعداز 7سال زندگی مشترک جداشدم.ولی بخدا هیچ زندگی به زندگیه اول نمیرسه.

سعی کن با کوچکترین مشکل جا نزنی واسم این طلاق رو به راحتی به زبون نیاری.

این مشکلاتی گفتی رو میشه به راحتی و رفتن به مشاوره حل کردش.

خداروشکر همسر شما .اخلاق وخصوصیات خوبی داره.

تحصیلات هم اندازه کافی داره .مرد معمولا وارد زندگی میشه بخاطره مشغله کاری وامورات زندگی فرست برای ادامه

تحصیل نداره.

از کی وچطور شد رابطه جنسی تون ضعیف شده.

آخه چرا میبوسه شما رو احساس بدی بهتون دست میده مگه دوستش نداری؟؟؟

درمسایل سکس مرد اگر فکرش مشغول کاری باشه ویا استرس داشته باشه میلش به هم خوابی کمترمیشه.

کمی بخودتون برسید لباسهای مرطب باز پیش شوهرتون بپوشید .آرایش کنید عطر شیرین به خودتون بزنید.

حالا که مقداری از حرف دلت رو زدی .من دلیلی بر جدایی نمیبینم .شما فقط کمی دلگیر ودلخورید.

خواهشی از شما دوست عزیز دارم دیگه اسم طلاق رو به زبون نیارید.حتی به شوخی .

این طلاق خانوادهایی رو ازهم پاچونده.جوانانی رو چی بگم...

من خودم زخم طلاق رو خوردم. با اینکه یک هفته ای میشه اردواج کردم .همسر جدیدمو دوست میدارم .

ولی زندگی اولم باهمه بدی هاش بهتراز زندگی دومم هست.


زندگی که 5سال زحمتشو کشیدی از جون ودل مایه گذاشتی با این مشکلات کوچیک وپیش پا افتاد خراب نکن.

[kherse soorati]

الاله جان شوهر منم عیبای شوهرت رو داره ولی فقط با گشت زدن تو همین تالار با شوهرای بقیه و مشکلاتشون مقایسه کن می بینی که اصلا قابل قیاس نیست قدر زندگی و شوهر خوبت رو بدون

کبوتر جان چرا با وجودی که شوهر دومت رو دوست داری می گی زندگی اولت چیز دیگه بود مگه هنوز تو فکر همسر اولت هستی؟؟؟

[کبوتر]

دوست عزیز کبوتر مرد هست

خوب من سال 81 ازدواج کردم وخیلی سال باهاش زندگی کردم وروزهای خوب وبدی هم داشتیم.

عشق وزندگیه اول یه چیزه دیگه هست. ازدواج دوم اونجور راحتی رو نداره خیلی زمان میبره تا بشه مثل اول .

البته این نظر من هست.

دارم از فکرش میام بیرون هرچی بوده گذشته بوده منم دیگه متحل شدم یه دختری با آرزوهای در دل وارده زندگیم شده باید همه فکرم پیش ازدواج دومم باشه.

[alale]

مرسی کبوتر عزیز
نه اصلا دوسش ندارم! اول رو منطق انتخابش کردم بعد ازدواج که رابطه داشتیم بجای اینکه بهش علاقه مند بشم بیشتر ازش دور شدم و حتی بدم اومد. اون تو این چند سال نتونسته کوچکترین حسی رو در من بوجود بوجود بیاره. تا حالا میترسیدم که اگه جدا بشم شرایطم بدتر بشه یا به حرفای تو برسم و بگم زندگی اولم بهتر بود ولی دیگه خسته شدم نمی خوام بیشتر از این عمرم بیهوده بگذره بعدشم میترسم هر لحظه بهش خیانت کنم چون ما با هم متفاوتیم اون سرده ولی من نه!! حالا شما بگید یخصوص شما کبوتر جان که مردید راهنمائیم کنید. مرسی

[tamanaye man]

عزیزم عشق و علاقه که الکی به وجود نمیاد ، باید زمینش رو فراهم کنی ولی از صحبت هات مشخصه که نه تنها زمینش رو فراهم کردی بلکه روز به روز با تلقین به خودت که دوسش ندارم و هیچ حسی بهش ندارم بیشتر ازش فاصله گرفتی .فکر میکنی همه ما همون روز اول عاشق شدیم ؟ نه . در ازدواج های غیر سنتی اکثرا این طوریه که اول 2 طرف عاشق میشن بعد بعضی هاشون به ازدواج ختم میشه(البته همه رو منظورم نیست) و چون منطقی زیاد در کار نبوده باید خیلی شانس بیاری که زندگیت دوام داشته باشه ولی در ازدواج سنتی یک خوبی داره که اول عاقلانه و منطقی و با چشم و گوش باز همسرت رو انتخاب میکنی و بعد عاشق بشی . که عزیزم شما مرحله اولش رو خیلی خوب عمل کردی ولی در مرحله دوم زیاد تلاش نکردی .
برای اینکه همسرت رو دوست داشته باشی اول باید خودت رو خیلی دوست داشته باشی . و به خاطر خودت هم که شده همه تلاشت رو بکنی که این عشق روز به روز پررنگ تر بشه .
وقتی یک آدم برای یک شخص خاص خیلی کار انجام بده ، بهش محبت کنه ، وقتش رو و عمرش رو برای اون صرف کنه ....دیگه دلش نمیاد که یک روز از دستش بده .
شما وقتی خیلی به همسرت محبت کنی ، قربون صدقه اش بری ، باهاش خاطره های خوب داشته باشی و براش فداکاری های خیلی زیادی در زندگی کنی روز به روز خودت بهش وابسته تر میشی و ترکش برات خیلی سخت میشه . چون کسی میشه که تو زندگیت و وقتت و عمرت رو فداش میکنی .(مثل مادر و پدری که همه زندگیشون رو فداش فرزندشون میکنن حاضر نمیشن یک روز از دستش بدن )

شما شروع کن دست به کار شو و هر کاری رو که فضای خونت رو رمانتیک میکنه انجام بده .همه محبتت رو نثار همسرت کن .روز به روز میبینی که همسرت بیشتر به سمت شما کشیده میشه و خودتون هم بیشتر به همسرتون علاقه مند میشید .
نگی همه کار کردم نشده نمیشه....چون نکردی ، چون اگر کرده بودی الان این حرف رو نمیزدی .همسرت آدم پاکیه قدرش رو بدون و به خاطر خودت برای زندگیت تلاش کن .

عزیزم به تاپیک خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم سر بزن و راهای جالبی که دوستان استفاده کردن رو بخون و سعی کن بعضی هاش رو که متناسب با زندگی شما هست انجام بده .
البته این کار زمان میبره ولی خیلی قشنگ و خوبه .از لحظه لحظه زندگیت استفاده کن تا بهترین روزهارو با همسرت داشته باشی.

[کبوتر]

عزیزم عشق و علاقه که الکی به وجود نمیاد ، باید زمینش رو فراهم کنی ولی از صحبت هات مشخصه که نه تنها زمینش رو فراهم کردی بلکه روز به روز با تلقین به خودت که دوسش ندارم و هیچ حسی بهش ندارم بیشتر ازش فاصله گرفتی .فکر میکنی همه ما همون روز اول عاشق شدیم ؟ نه . در ازدواج های غیر سنتی اکثرا این طوریه که اول 2 طرف عاشق میشن بعد بعضی هاشون به ازدواج ختم میشه(البته همه رو منظورم نیست) و چون منطقی زیاد در کار نبوده باید خیلی شانس بیاری که زندگیت دوام داشته باشه ولی در ازدواج سنتی یک خوبی داره که اول عاقلانه و منطقی و با چشم و گوش باز همسرت رو انتخاب میکنی و بعد عاشق بشی . که عزیزم شما مرحله اولش رو خیلی خوب عمل کردی ولی در مرحله دوم زیاد تلاش نکردی .
برای اینکه همسرت رو دوست داشته باشی اول باید خودت رو خیلی دوست داشته باشی . و به خاطر خودت هم که شده همه تلاشت رو بکنی که این عشق روز به روز پررنگ تر بشه .
وقتی یک آدم برای یک شخص خاص خیلی کار انجام بده ، بهش محبت کنه ، وقتش رو و عمرش رو برای اون صرف کنه ....دیگه دلش نمیاد که یک روز از دستش بده .
شما وقتی خیلی به همسرت محبت کنی ، قربون صدقه اش بری ، باهاش خاطره های خوب داشته باشی و براش فداکاری های خیلی زیادی در زندگی کنی روز به روز خودت بهش وابسته تر میشی و ترکش برات خیلی سخت میشه . چون کسی میشه که تو زندگیت و وقتت و عمرت رو فداش میکنی .(مثل مادر و پدری که همه زندگیشون رو فداش فرزندشون میکنن حاضر نمیشن یک روز از دستش بدن )

شما شروع کن دست به کار شو و هر کاری رو که فضای خونت رو رمانتیک میکنه انجام بده .همه محبتت رو نثار همسرت کن .روز به روز میبینی که همسرت بیشتر به سمت شما کشیده میشه و خودتون هم بیشتر به همسرتون علاقه مند میشید .
نگی همه کار کردم نشده نمیشه....چون نکردی ، چون اگر کرده بودی الان این حرف رو نمیزدی .همسرت آدم پاکیه قدرش رو بدون و به خاطر خودت برای زندگیت تلاش کن .

عزیزم به تاپیک خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم سر بزن و راهای جالبی که دوستان استفاده کردن رو بخون و سعی کن بعضی هاش رو که متناسب با زندگی شما هست انجام بده .
البته این کار زمان میبره ولی خیلی قشنگ و خوبه .از لحظه لحظه زندگیت استفاده کن تا بهترین روزهارو با همسرت داشته باشی.

منم حرفهایی که میخواستم بگم رو دوست عزیزمون زحمتشو کشیدن.

فقط یک سوال دارم.{کسی جدیدن وارده زندگیت شده؟؟؟ که بهش علاقه داشته باشی}

خود شما گفتید میترسید کاربه خیانت بکشه.

به نظر شما هرکسی در زندگیش به مشکل بر خورد باید بره باکس دیگه باشه.

پس اون قرانی که درروز عقد در دست گرفتی وخطبه عقد جاری شد چی.شما وما همه متحلها به اون قرآن قسم خوردیم در بدترین شرایت خیانت نکنیم. وتا دم مرگ با همسرمون باشیم.

شما با این حرفت داری هم به این قران بی احترامی میکنی وهم زیره قولت میزنی. و راه خیانت کردن رو با این بهانه باز میکنی.

اصلا کسی که حرف از خیانت میزنه میگه میترسم کارم به خیانت بکشه .خودش توفکر این کار هست وبوده .

وبرای این کارش دنبال بهانه های میگرده که این کارش رو توجیع کنه.

شما مشکل دارید نه شوهره شما .شما از دوست داشتن همسرتون دوری میکنید. از عشق وعلاقه هاتون کوتاهی میکنید.

بعداز 5 سال به این نتیجه رسیدی که بدرد هم نیخورید .اینجا جای تعجب داره !!!!!!!!!!!!!!!

شما رو به خدا ببرید ایمانتون رو قوی ترکنید. این شیطان در وجود شما رخنه کرده وداره هم زندگیتو هم خودتو نابود میکنه.

روزی رو میبینم که پشیمان شدی وپلهای پشت سرتو خراب کردی. وزندگی داری که هزاربار از خدا طلب بخشش میکنی.

امید وارم تصمیم منطقی بگیری.

ببخشید خیلی تند حرف زدم .باید یه تکانی میخوردی.

موفق باشی.

[alale]

سلام تمنای من عزیز مرسی از توجهت
نمی دونم چرا فکر کردی من هیچ کاری نکردم!!!! من هر کاری به عنوان همسرش واسش کردم ولی حتی من نتونستم تواین چند سال بهش تکیه کنم و اون به من تکیه کرده. من واسه هر مسئله ای باید ساعت ها باهاش صحبت کنم و بهش بگم چیکار کنه آخرشم یا گند میزنه یا میاد و میگه نمیتونم خودت باید بیای یا خودت انجامش بده. جای ما تو زندگی عوض شده من مردم و اون زن. بعدشم مگه مرد نباید احساسات زن رو تحریک کنه و دلش رو بدست بیاره!!
نمیدونم مرد باید حتما معتاد باشه یا دست بزن داشته باشه یا روانی باشه که آدم به طلاق فکر کنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ما دچار طلاق عاطفی شدیم. نمیگم من بی تقصیرم ولی هر دو مقصر بودیم.
من همیشه خواسته هامو و مشکلاتی رو که باهاش داشتم رک بهش گفتم و خودشم قبول داره که مشکل داشته ولی فقط همین بعدش پشت گوش انداخته و هیچ کاری نکرده منم نخواستم خیلی پیلش کنم که لجبازی کنه فقط هراز گاهی یادآوریش کردم. به عنوان مثال بعد چند سال که کلی با هم کلنجار رفتیم و قبول داشته که مشکل داره تازه رفته عمل کرده ولی دارویی که دکتر گفته بخوره رو بعد دو روز گذاشته کنار و مثل همیشه بی خیال شده. اونم واسه من تلاشی نکرده که بهم آرامش بده و قلب منو بدست بیاره.
اون مهربونه ولی با همه و هر کسی بهش هرچی بگه میگه حرف تو درسته و اگه چیزی ازش بخواد نه نمیگه مخصوصا اگه از اعضاء خانوادش باشن مثلا واسه عروسی یکی از فامیلاش رفتم آرایشگاه و بعدش رفتم آتلیه منو دید گفت چقدر خوشگل شدی ولی چند روز بعد که رفتیم آتلیه عکسامو بگیرم خانومه گفت چقدر آرایشگاه بد آرایشتون کرده خیلی بزرگتر از سنتون دیده میشید اونم گفت آره شما راست میگید.
اون واسه بدست آوردن دلم و احساسم هیچ کاری نکرده ما یه همزیستی مسالمت آمیز داشتیم و شرایط حاد نشده و به دعوا نکشیده چون دو نفرمون آرومیم.
مرسی از اینکه یکطرفه قضاوت کردین!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!! ولی شوهر من مشکل جنسی داشته ومن تحمل کردم و حالا که سرد شدم یه حرکتی کرد و اونم نه تا انتها. هیچ وقت دوست داشتن و یه رابطه یکطرفه بوجود نمیاد.

راستی من خودمو چون دوست دارم میخوام تمومش کنم چون نرو میخ آهنین در سنگ. مرسی