سلام ..
از طریق یه دوست خیلی عزیز اومدم این انجمن و مشکلات کسایی که شرایطشون ذره ای شبیه به من بود رو خوندم .. دلم میخواد راهنماییم کنید ..
من الف 21 ساله و همسرم ح 23 ساله حدود 8 ماهه که با هم عقد کردیم .. قبلش هم یک سال با هم دوست بودیم و با وجود مخالفت های خانواده ها عاشقانه به هم رسیدیم و پای همه چیز ایستادیم ..
اما حالا شدیدا به مشکل خوردیم .. ما حتی تاریخ عروسیمون هم مشخص شده بود و تالار هم گرفته بودیم . اما همسرم با خانواده ی من مشکل داره و دائم میگه خانوادت منو به عنوان داماد قبول ندارن . که توی اخرین جر و بحثی که پیش اومد ایشون درگیری لفظی با پدر و مادر من پیدا کرد و الان 3 ماهه که با هم قهرن .. من خیلی سر این موضوع باهاش بحث کردم اما اون تو عصبانیت حتی ملاحظه ی پدر و مادر خودشم نمیکنه و احترام اونها رو هم نگه نمیداره . دائم به من سرکوقت میزنه و تو هر دعوا تحقیرم میکنه و میگه زنها نمیفهمن و هزار و یک چیز دیگه .. بارهای بار توی دعواممون تهدید کرده که طلاقم میده با این که میدونه من دوسش دارم و راضی نیستم ازش جدا بشم ..
خودشو با رقتارای بچه گونه از چشم همه انداخت و الان حاضر نیست قبول کنه اشتباه کرده .. البته یه بار زنگ زد پدرم عذر خواهی کنه که چون تو دعوا خیلی بد باهاش حرف زده بود پدرم باهاش حرف نزد .. حالا ما عروسیمون بهم خورده و خانواده ی من به هیچ وجه حاضر نیستن دیگه بپذیرنش چون میگن ما به این ادم فرصت دادیم و اون استفاده نکرده .. ایشون هم دیگه حاضر نیست پیش قدم بشه برای اشتی .. وضعیت جوری شده که پدرم میگه یا من یا اون و وقتی من میرم دیدنش همه تو خونه باهام سرد برخورد میکنن و طعنه میزنن ! ایشون تو مدت نامزدی هیچ کار رمانتیکی برای من نکرد و ما بیشتر وقتها دعوا داشتیم و خانواده م میفهمیدن با اینکه من بروز نمیدادم .. ایشون دوست داره حرف حرف خودش باشه و به محض اینکه من نظرمو میگم میگه متنفرم از زنی که تو روی شوهرش وایمیسته .. دوست نداره من از خونه بیرون برم یا اینترنت برم یا زیاد با دوستام ارتباط داشته باشم .. و وقتی بهش اعتراض میکنم بیتفاوت میشه و میگه هرکاری میخوای بکن دیگه به من نگو ..
توی دوران عقد که باید قشنگترین دوره ی زندگی هرکسی باشه ما دائم با هم دعوا داشتیم .. اگه خانواده ش اشتباهی کنن حاظر نیست قبول کنه و توجیح میکنه و دلیل میاره .. تو عصبانیت داد میزنه و فحش میده و دیوونه میشه اما چند ساعت بعدش پشیمون میشه و میاد معذرت خواهی ..
در کنار همه ی این بدیا و خیلی چیزای دیگه خوبیای زیادیم داره .. ذاتش مهربونه . توی جمع رفتارش باهام خوبه . خیلی چشم و دل پاکه و اصلا ندیدم تا حالا به زن دیگه ای حتی نگاه کنه .. با تمام وجودش کار میکنه و زحمت میکشه .. اما اون پولو خرج چیزایی که خودش دوست داره میکنه ! مثلا تو عید رفت یه ضبط برای ماشینش خرید و برای من نه عیدی نه لباس نه ... یا حلقه شو فروخت و رفت باند خرید ! احساس میکنم سرد شده و دیگه دوستم نداره .. وقتی بهش اعتراض میکنم میگه تو بچه ای و منطق نداری و زندگی همه ش عشق نیست و نباید توقع بیجا داشته باشی .. اینکه دلم میخواد با یه کار عاشقانه با یه گذشت از خودش یا یه کادوی کوچیک حتی ارزون منو غافلگیر کنه اشتباهه ؟ این که من تو دوران نامزدی یه شاخه گل هدیه نگرفتم و همیشه هر چی کار کردم حقوقم رو دادم به ایشون و الان توقع یه گل کوچیک دارم اشتباهه ؟
من توی خونه با کامپیوتر برای پدرم کار میکنم و از نظر کاری پدرم به من تکیه کردن .. اگر بخوام با ح زندگی کنم منو طرد میکنن و کارشون هم خراب میشه .. شاید بچه گانه باشه ولی من حتی به این چیزام فکر میکنم .. برخورد و تحقیرای ح با من کاری کرده که کلا اعتماد به نفسمو از دست دادم . توی جمع ساکت میمونم و اگر با دوستای ح یا خانوادش جایی بریم میترسم حرفی بزنم که اشتباه باشه و مسخرم کنن ! رابطه ی سرد و دورمون داره منو دیوونه میکنه با توجه به کارایی که تو دوران دوستی از ایشون دیدم و سابقه ی دوست دخترای قبلیش که حتی شهرستان بودن و ایشون به خاطرشون میرفته شهرستان و شب تو پارک میخوابیده اما الان حاضر نیست برای من کاری کنه که خوشحال بشم ..
نمیدونم .. سوال من اینه که نقش من برای بهبود این رفتارا و این کارا میتونه موثر باشه؟ ؟ چقدر؟ و ایا این رفتارها به خاطر سن و خانواده هست و ممکنه بهتر بشه یا اینکه با گذشت زمان و سکوت من بدتر میشه ؟! چیکار میتونم کنم برای بهتر شدن رابطه مون ؟! چه کارهایی میتونه روش تاثیر بذاره و زندگیمونو گرم کنه ؟
ممنون میشم اگه نظراتتون رو بهم بگید .
علاقه مندی ها (Bookmarks)