سلام
اول معذرت میخوام که تاپیک رو توی صفحه اصلی تالار میزنم . چون مشکل یه کم خاص هست درست متوجه نشدم باید تو کدوم زیرتالار بزنم... شرمنده
و اما مشکل من ... یا بهتر بگم ما !
حدود یک و سال نیم پیش توی یک فروم با هم آشنا شدیم . اون اوایل فقط ارتباط کاری (!) با هم داشتیم . ولی کم کم ارتباط مون رنگ و بوی دوستانه تری گرفت
چیزی که تو ارتباط ما همیشه خیلی مهم بود این بود که همیشه مواظب حریم ها بودیم. شاید جالب باشه بگم هنوز بعد از این همه مدت بهم میگیم شما ! و جالب تر اینکه حتی یک بار هم به اسم کوچیک صداش نزدم (و صدام نزده!)
روزها میگذشت . همه چیز عادی بود . ولی کم کم احساس کردم بهش تعلق خاطر پیدا کردم... اونقدری که پروفایلش برام دوست داشتنی بود.. یوزر نیمش برام زیبا بود .. پست هاش برام دلنشین بود..
من دوست های زیادی تو اون فروم داشتم (دختر و پسر) ولی به هیچکدوم چنین احساسی رو نداشتم هیچ موقع
کم کم تونستم با خودم روراست باشم و فکر کردم درباره ش و فهمیدم بهش عادت کردم...
سعی کردم کمتر ببینمش شاید فکرش از سرم بیوفته...
ولی هرچی ازش دورتر شدم بیشتر گرفتار شدم...
باز هم روزا گذشت..
حالا دیگه مسئله رو به یکی دوتا از دوستامم گفتم..
بعد از چندماه یکی از دوستای مشترکمون به گوشش رسوند که من عاشقشم...
اونم بلافاصله گفت نمیشه چون خیلی با هم فرق داریم
لجبازیم گل کرده بود ! نمیخواستم حرفشو قبول کنم . پیش خودم گفتم حالا که حرفش پیش اومد دیگه ولش نمیکنم
اتفاقات زیادی افتاد و یکی دو ماه طول کشید.
هی حرف میزدیم و به توافق نمیرسیدیم
تا اینکه بالاخره رسیدیم!
یه شب اومد گفت استخاره کرده و خیلی هم خوب اومده بود
از اون شب رابطه ی ما شکل تازه ای به خودش گرفت
دیگه در طول روز چند ساعتchat میکردیم (و هنوزم میکنیم)
تازه داره به عشقش نسبت به من اعتراف میکنه
اینو مطمئنم که احساس مون 2طرفه است
و واقعا هر 2تامون میخوایم. اینو کاملا مطمئنم
پسر خیلی خوبیه . نه اینکه چون عاشقشم بخوام ازش تعریف کنم! خوب بودنش برام اثبات شده
مثلا تو این مدت یه حرکت بد ازش ندیدم
با اینکه میدونه همه جوره گرفتارشم ولی اصلا خودشو لوس نمیکنه . هیچوقت حرف عاشقانه ی لوس نمیزنه
حتی از من نخواست عکسمو براش بزارم ببینه ولی خودش همون روزای اول عکسشو گذاشت
هیچ شماره تلفنی هم از هم نداریم
و اما مشکل اصلی
ما از نظر خانواده خیلی متفاوتیم .. ما خیلی پولدار ولی اونا وضع مالی معمولی ... ما هممون تحصیلات بالا داریم ولی اونا ...!
البته خودش قول داده و داره سعی میکنه از نظر تحصیلات ، خودشو به من برسونه (یعنی این شرطی هست که من براش گذاشتم)
قرار گذاشتیم هروقت ارشد قبول شد خانواده هارو در جریان بگذاریم و بیاد خواستگاری (چون شرایط الانش اصلا از نظر خانواده من مساعد نیست!!)
فعلا تا اینجاش خیلی بد نیست
ولی
من دودلم....
چیزای زیادی از به هم خوردن روابط اینترنتی دیدم .. بین دوستای مجازی خودم زیاد مورد دیدم...
میترسم... میترسم رابطه ما هم به سرانجام نرسه.....
با اینکه تمام تلاشمون رو میکنیم . کلی هم نذر و نیاز کردیم و میکنیم . کلی دعا . کلی نماز ولی باز من ته دلم قرص نیست
میترسم از مخالفت خانواده م ... مخصوصا اینکه من تک دخترم و ....!
یه جورایی وسط زمین و آسمون معلقم ! نمیدونم چه کنم .. ادامه بدم یا ...
واقعا ممنون میشم راهنماییم کنید....
علاقه مندی ها (Bookmarks)