به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 91 [ 17:20]
    تاریخ عضویت
    1391-2-22
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    592
    سطح
    11
    Points: 592, Level: 11
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    به طور جدي به طلاق فكر مي كنم

    با سلام خدمت دوستان همدرد

    من احسان 36 سالمه و 3 سال است ازدواج كردم. خانمم 32 ساله هست و به طور سنتي ازدواج كرديم. بين من و همسرم و همچنين خانواده ها اختلاف فرهنگي، مالي و طبقاتي وجود ندارد و از همه نظر همسطح هستيم.

    هر دو شاغل هستيم و هر دو دانشجو و مشغول ادامه تحصيل. بعد از ازدواج تصميم به ادامه تحصيل گرفتيم. دوران نامزدي، عقد و اوايل عروسيمان به خوبي و آرامش طي شد.

    ما تقريبا سه سال است كه ازدواج كرديم و سه سال است كه سر يك مسئله دائم دعوا مي كنيم از هر هفته گرفته تا ماهي حداقل يك بار اون هم مسائل مالي هستش

    با توجه به اينكه همسم شاغل هست، درآمد اون تاثير به سزايي در زندگيمون گذاشته و اين را من هيچوقت نه كتمان كردم و ناسپاسي اما همسرم مرتب اين را به روي من مياره كه مثلا فرض كن من اگه شاغل نبودم فلان و بمان.....

    مرتب همسر دوستانش كه اكثرا وضع مالي خوبي هم دارند را به رخ من مي كشه و كم تواني مالي من را به رخم... ناگفته نمونه كه بعد از دانشجو شدنمان من خيلي تحت فشار مالي قرار گرفتم. اما در كل زندگيمون مشكل آنچنان مالي نداره، مشكل من توقع و طرز فكر همسرم هست.

    مثلا الان مرتب دعوا داريم كه ما بايد خونه بخريم.( در حال حاضر مستاجر هستيم) در صورتيكه به هيچ عنوان امكانش نيست. بعد ميگه كه پدرت بايد كمكت كنه! در صورتيكه پدر من فقط يه بازنشسته هست كه هيچ دارايي خاصي هم نداره. اين موضوع و همچنين شرايط مالي خانواده ام را به طور شفاف در دوران نامزدي و عقدم براشون روشن كردم. و اون موقع هم هيچ صحبتي نبود.

    اما اون مرتب تو اين سه سال اين را تكرار ميكنه و طرز فكرش هم اينه كه همه همين طوري هستند مثلا فلان دوستم يا فلان كس تو فاميل! يكي دو بار موضوع دعواهايمان را به مادرش گفتم اما او هم حرف همسرم را تائيد ميكنه و مگه همه همين كار را ميكنند! خانواده تو هم بايد بكنند. بكبار بهش گفتم چرا اينها را تو دوران نامزدي و عقد نگفتيد!! شما كه همه چيز را واضح اون موقع داشتيد مي ديديد!

    چندين بار تا حالا به همسرم گفتم كه اولا من قدر زحمت هاي شما را مي دونم و هيچوقت ناسپاسي نكردم دوما من تمام وضعيت مالي خودم و خانواده ام را قبل از عقد ونامزدي به طور كامل تشريح كردم . سوما ما الان مشكل خيلي خاصي نداريم با اينكه دانشجو هستيم. خوب بعضي وقت ها يه كم تحت فشار قرار ميگيريم مثلا به خاطر شهريه هامون يا وام ها اما بعد جاي هم ميندازيم و درست ميشه، اما همسرم ميگه نه اصلا نبايد اين اتفاق بيفته.

    جداي از اين مسئله كه من دارم تمام تلاشم را براي پيشرفت مالي زندگيمون مي كنم و هيچوفت بدون مشورت با اون تصميم مالي خاصي نگرفتم. هيچ هزينه اضافه و خودسرانه نكردم اما همسرم تقريبا توقع معجزه از من داره

    همسرم توي يه خونواده كاملا معمولي و متوسط مثل خود من بزرگ شده و كاملا معمولي و ساده زندگي كرده و خورده و پوشيده اما الان واقعا مثل يك دختر مرفه از من توقع داره و بهم فشار مياره مرتب باجناقم را به رخ من ميشكه كه ببين مثلا طبقه دوم خونه پدرش زندگي ميكنه و چقدر جلو افتاده و ...

    ببخشيد كه داستانم طولاني شد.. اين روزها خيلي خسته ام، خسته از دعواهاي هر هفته و ديگه تقريبا حوصله دعوا كردن هم ندارم، الان رابطمون خيلي نسبت به گذشته سرد شده، تقريبا رابطه جسني را باهاش تعطيل كردم و برنامه كارم را طوري تنظيم كردم كه كمترين زمان را توي خونه باهاش باشم.

    خيلي باهاش حرف زدم اما فايده نداره، بعد از هر دعوايي اون اخلاقش عوض ميشه و ميگه كه من را واقعا دوست داره اما دوباره هفته بعد يا چند وقت بعد از نو شروع ميشه به طوري كه ما اصلا نمي تونيم سر مسائل مالي با هم حرف بزنيم بعد از چند دقيقه دعوامون ميشه

    به مشاوره و اينطور كارها اعتقادي نداره. زندگي دوستانش الگو و سرمشقش هست
    من ديگه از اين همه مقايسه شدن خسته شدم، خيلي سعي كردم زنگيمون مبتني بر دوستي و عشق باشه اما اون فقط اين جور چيزها براش مهمه

    الان به طور جدي دارم به جدا شدن ازش فكر ميكنم. ترجيح ميدم به خاطر مهريه برم زندان تا اينقدر تحقير بشم

    لطفا راهنمايي كنيد... متشكرم

  2. کاربر روبرو از پست مفید ehsan2012 تشکرکرده است .

    ehsan2012 (جمعه 22 اردیبهشت 91)

  3. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array

    RE: به طور جدي به طلاق فكر مي كنم

    سلام برادر گرامی

    خوش امدید به همدردی

    آروم باشید..همه در زندگیاشون ازین مشکلات دارن....
    چرا خودتون به تنهایی پیش یه مشاور نمیرید؟

    مشاور حضوری میتونه به شما کمک کنه تا در مقابل رفتارهای همسرتون بهترین عکس العمل رو داشته باشید.
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  4. 2 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    maryam123 (شنبه 30 اردیبهشت 91)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array

    RE: به طور جدي به طلاق فكر مي كنم

    سلام. به همدردی خوش آمدید.

    علیرغم اینکه تا حدودی حق با همسر شماست که دلش می خواد در رفاه باشه و نمی خواد عین زمان مجردیش در سختی زندگی کنه اما بنظر میرسه شیوه برخورد و طرح کردن خواسته هاش از شما درست نیست. درواقع بین شخصیت یک زن امروزی و مدرن که در همه کارها با همسرش مشارکت می کنه و یک زن آفتاب مهتاب ندیده قدیم که توی خونه می نشست تا آقا خرجی خونه رو بیاره گیر کرده. احتمال خیلی زیاد تحت تاثیر حرف دوستان هست که میگن باید به شوهرت فشار بیاری تا واسه زندگی تلاش بیشتری بکنه. با اینکه عملا می بینه فعلا ممکن نیست اما قبول نمی کنه و از ایده آل هاش کوتاه نمیاد.

    ضمن توصیه به شما برای رفتن پیش مشاور، درک می کنم که خسته شدن از جروبحث های توی خونه چقدر بد و فرسایشی هست.
    پیشنهاد می کنم موضعتون را در مقابل همسرتون تغییر بدید و این بار از در مهر و محبت وارد بشید. یک کاغذ بردارید و روی اون بنویسید خرید منزل. بعد تمام راههایی که میشه پول خرید یک خونه رو جور کرد توش بنویسید. حتی گزینه گرفتن پول از پدرتون هم بنویسید و اگر لازم شد با پدرتون مطرحش کنید حتی اگر جواب منفی بود. عوامل منفی مثل وامها و خرج های دانشجویی هم توش بنویسید اما از مجموع این منابع و مخارج به جواب آره یا نه برای خرید منزل نرسید!از خودش بخواهید بهتون ایده بده تا بتونید اینکار رو سریعتر انجام بدید. اینجوری همسر شما باور می کنه که دارید به خواسته هاش اهمیت می دید و تلاش می کنید.
    اگر تونستید از این راه مشارکتش بدید و این مسأله رو از مشکل شما به مشکل هردوتون تغییر بدید موفق میشید این جروبحث ها رو به مشارکت و همکاری تغییر بدید در غیر اینصورت اگر دیدید بازم کوتاه نمیاد و به روش قبلی عمل می کنه یک روز با حالت ناراحت و غمگین پیشش برید و بگید که هرچقدر فکر می کنید نمیتونید ببنید اون انقدر آشفته و در عذابه و چون دوستش دارید به خودتون اجازه نمی دید که اونو از یک آینده بهتر مالی محروم کنید و ترجیح می دید از زندگیش بیرون برید...همسر شما هم به شما خیلی علاقه داره و حتما این مساله براش گرون تموم میشه و مسلما زندگیش رو فدای خرید یک خونه نمی کنه و حتی ممکنه به این خاطر در مقابل فشارهای دیگران بایسته و یادش بیاد که شما اولویت اول زندگیش هستید نه دیگران.یادتون نره که شما اول از همه باید تلاش کنید و نشون بدید به خواستش اهمیت میدید. یدفعه به مرحله دوم نپرید! چون به احتمال زیاد همون مرحله اول با اون کاغذ موفق میشید و نیاز به مطرح کردن مساله طلاق نیست. البته مسلما شما قصد طلاق دادنش رو ندارید چونکه مسائل شما انقدر پیچیده نیستند که بخاطرش طلاق بگیرید فقط کمی درایت برخورد لازم داره.

    * نکته مهم: رابطه جنسی تون رو به حالت اول برگردونید و کناره گیری نکنید. این روش خوبی برای تنبیه نیست.



  6. 8 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    سرافراز (شنبه 30 اردیبهشت 91)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 91 [ 17:20]
    تاریخ عضویت
    1391-2-22
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    592
    سطح
    11
    Points: 592, Level: 11
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    به طور جدي به طلاق فكر مي كنم- به خاطر مسائل مالي

    خيلي ممونون از راهنماييها تون
    چقدر خوبه كه اينجا آدم ميتونه حرفش را بزنه

    سرافراز عزيز من راه حلي را كه گفته بوديد را قبلا امتحان كردم اولش خوبه موضوع به مشاركت و بحث و پيدا كردن راه حل تبديل ميشه صحبت مي كنيم و به يه توافقي هم ميرسيم اما دوباره بعد از يه هفته يا بيشتر موضوع از سر گرفته ميشه ،مورد ديگه اي هم كه هست من از اين جر بحث هاي تكراري و فرسايشي و از همه بدتر بي نتيجه خسته شده ام.

    باورتون نميشه من فوق العاده آدم اكتيو و سر زنده اي هستم يعني بهتره بگم كه بودم و لي الان به شدت احساس سر خوردگي شكست و نا اميدي مي كنم همين الان كه دارم اين مطالب را مي نويسم دو روز از آخرين دعوامون گذشته. همسرم خيلي به من توجه مي كنه و مهربوني ميكنه، ميدونه خيلي دل و دماغ ندارم سعي مي كنه من و از اين حال در بياره. اوايلش زود فراموش مي كردم در مورد مسئله صحبت مي كرديم و به توافق هم مي رسيديم بعد ميره سركار، به قول خودش با دوستاش صحبت ميكنه و دوباره هفته بعد داستان تكرار ميشه و ...

    و الان دوساله كه اين بازي!! بله اين بازي تكرار ميشه. من شغلم يك كار روتين و تكراري روزانه نيست به شكلي هست كه هر وقت روحيه ندارم و تحت فشار هستم فوق العاده كارم بد پيش ميره و اين باز تاثير منفي زيادي روي درآمد زايي من داره. اين موضوع را بارها و بارها به خودش گفتم اما باز اون كار خودش را ميكنه و خيلي راحت ميگه همه زن و شوهر ها دعوا مي كنند

    من قضيه خونه را براي شما مثال زدم، اين يه نمونه از دعواهاي مالي ما هست. تقريبا ما سر اكثر مسائل مالي دعوا داريم كه الان از اين مرحله به بعد ناراحتي به بقيه قسمت هاي زندگيمون كشيده شده. واسه همين برنامه كاري خودم را به شكلي تغيير دادم كه كمترين زمان را توي خونه و باهم باشيم. تقريبا ديگه هيچي برام مهم نيست و فوق العاده بي انگيزه شدم...

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مرداد 91 [ 14:51]
    تاریخ عضویت
    1390-8-19
    نوشته ها
    104
    امتیاز
    1,442
    سطح
    21
    Points: 1,442, Level: 21
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    102

    تشکرشده 94 در 53 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: به طور جدي به طلاق فكر مي كنم

    خب زنها این طوری هستند...فکر میکنند راه رشدکردن تشویق کردنه که حالت مقایسه میگیره...اون زندگی تون را دوست داره ولی روشش غلطه ...بهش اطمینان بدید که واسه شما هم خرید خونه در اولویت هست ..درمسائل جنسی اکثر زنها عادت ندارن پیشقدم شن ومنتظر شوهر می مانند...خجالت می کشن از اینکه پس زده شن وغرورشون میشکنه...

  9. کاربر روبرو از پست مفید مادلین تشکرکرده است .

    مادلین (شنبه 30 اردیبهشت 91)

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array

    RE: به طور جدي به طلاق فكر مي كنم

    آقا احسان... وقتی فکر می کنم می بینم زندگی دو نفری نکات ریز زیادی رو برای خوشبختی می طلبه. اینکه فکر کنیم دو نفری که زیر یک سقف هستند هیچ مدل اصطکاک فکری ایجاد نمی کنن خیلی ایده آله. البته حق دارید.تناوبش اگر کوتاه باشه و مرتب تکرار بشه اذیت کننده میشه. زندگی متاهلی رو مثل یک خونه چهارطبقه مثال می زنند. زن و شوهر با گذشت از سالهای زندگیشون کم کم به طبقات بالاتری میرن و فصل جدیدی از شناخت رو در زندگی پشت سر می گذارند. از ازدواج شما سه سال گذشته که مطمئنا دو سال اول معمولا به کشف همه نادیده ها می گذره و یکجوری ماه عسل زندگی به حساب میاد. اما در سالهای بعد هست که تفاوتها کم کم خودشون رو نشون می دن و زن و شوهر عاقل کسانی هستند که این دوره ها رو بشناسن و بگذارند که طی بشه تا ازدواج به طبقات بعدی برسه که نهایتا طبقه آرامش و تفاهم و درک واقعیه.
    روانشناسان میگن احساسات در مردها مثل کش می مونه و در زنها مثل موج. این موج در همسر شما خودش رو هفته ای یکبار نشون میده و در شما هم با عقب نشینی تون(درست عین کش که بخواد خودشو جمع کنه) نمود پیدا کرده. یعنی در این حالت هر دو در حالت نارضایتی قرار دارید. من فکر می کنم استراحت، تفریح، مسافرت و اوقات خوش دونفره شما کم شده که به چنین حالتی دچار شدید. غرق شدن در حساب کتاب و درس و دانشگاه و کار فکری همگی می تونن باعث خستگی روح و جسم آدم بشن. بهتره از این ببعد بجای تمرکز روی مشکلات مالیتون به جنبه های دیگر زندگی برسید. با هم برید بیرون شام یا اینکه یه مسافرت دور و اطراف جور کنید و خلاصه جو رو از دشمنی به صمیمیت تغییر بدید.
    ازتون می خوام احساسات منفی خودتون رو جدی تلقی نکنید. احساسات مثل ابر می مونند. کی دیدید یک ابر شکلش رو دائم حفظ کنه؟ هیچوقت نگید راه نداره و تمام! بلکه با تغییر مود خودتون مود زندگی و همسر رو هم تغییر بدید. حتی درصورت شروع دوباره بحث، می تونید با شوخی و خنده، بسته به خلاقیتتون موضوع رو عوض کنید و خودتون هم کشش ندید.
    در آخر باید بگم ازدواج قبول یک مسئولیت هست و "تفاهم" در ازدواج متشکل از سه تا "ت" "توانایی تحمل تفاوتها"ست.

  11. 5 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    سرافراز (شنبه 30 اردیبهشت 91)

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 خرداد 91 [ 13:23]
    تاریخ عضویت
    1391-2-27
    نوشته ها
    80
    امتیاز
    904
    سطح
    16
    Points: 904, Level: 16
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 96
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    42

    تشکرشده 53 در 26 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: به طور جدي به طلاق فكر مي كنم

    سلام اقا احسان
    شما چقدر راحت در مورد طلاق صحبت می کنید !!!!یعنی همه مردا اینجوریند؟
    از حرفای همسرتون معلومه که فقط به فکر بیشرفت زندگیتون هستند اما خواستشون رو بد بیان می کنند که یک دلیلش شاید دید بد و جبهه گیرانه خود شما باشه
    متلا در مورد همین موضوع خونه ،کاملا خواسته به جایی هست چون اگه الان تونستی به عنوان یه اولویت از الان به فکرش باشی و واسش برنامه ریزی کنی شاید بتونی صاحب خونه شی وگرنه تا اخر عمر مستاجری
    اگر میگه از بابات کمک بگیر هم حرف بی منطقی نیست اولین شخص و نزدیکترین فردی که می تونید ازش کمک بگیرید(در حد وسعش)بدرتونه ایشون در برابر شما و متولد شدن شما مسئولند البته باز هم می گم در حد وسعش
    اگر هم توانایی کمک کردن ندارند به همسرتون با منطق و مهربونی بفهمونید که خواستش برا شما مهمه و دلتون می خواد از بدرتون کمک بگیرید ولی بدرتون شرایطش رو نداره
    منظورم اینه جبهه نگیرید بگید بابام نداره یا ... چون ایتجوری اون فکر می کنه شما به جا اینکه به فکر زندگیتون و ایندتون باشید دلسوزی بی جا واسه بدرتون می کنید

  13. کاربر روبرو از پست مفید kherse soorati تشکرکرده است .

    kherse soorati (شنبه 30 اردیبهشت 91)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.