به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 49
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 12 آبان 91 [ 23:04]
    تاریخ عضویت
    1390-12-03
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    972
    سطح
    16
    Points: 972, Level: 16
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 19 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array

    دور بودن از همسرم و احساس تنهایی شدید

    سلام دوستان

    من 23 سالمه و همسرم 33
    ما 10 ماهه که ازدواج کردیم قبل از اونم 1سال نامزد بودیم.
    ما به خاطر کار همسرم دور از هم زندگی میکنیم یعنی اون جنوبه و من شهر خودمون و خونه پدرم .و تو ماه 1هفته همدیگرو میبینیم اونم یا خونه اوناییم یا خونه ما و فقط شبا میریم خونه ای که اجاره کردیم.
    وقتی عقد کردیم قرار بود تا ازدواجمون بیاد شهر خودمون
    ولی بعد ازدواج حدودا 5 ماه کلا بیکار بود و بدترین دعوا ها رو داشتیم که دوباره راضی شدیم بره جنوب.

    ولی دیگه نمی تونم تحمل کنم این وضعیت رو.خیلی سخته.
    البته از وقتی سخت تر شده که دیگه مثل قبل بهم توجه نمیکنه.این چند ماه اخیر هی دارم التماسش میکنم که یا منو ببره اونجا یا خودش بیاد .میگه باشه ولی هیچ خبری نیست.یا میگه تو الان بهترین موقعیت رو داری پیش خانوادت.کتاب بخون tv ببین.مطالعه کن. میگم از اینا وقتی لذت میبردم که شما تو زندگیم نبودی.این در حالی که نمیذاره ادامه تحصیل بدم یا مثلا برم کلاس ورزش یا هر فعالیتی که بالاخره مشغولم کنه.
    خیلی احساس تنهایی میکنم.کارم شده گریه البته بدور از چشم خانوادم
    انگار تو عالم برزخم نمیدونم تکلیفم چیه؟
    نه مثل قبل ازادی عمل دارم
    نه مثل کسایی که ازدواج کردن زندگی میکنم
    و نه ارامش

    بخدا دلم شکسته
    حتی اون چند تا دوستیم که داشتمو نمیذاره ببینم
    هفته قبل یکی از دوستای صمیمیم که از بچگی دوستیمو دعوت کردم و زنگ زدم بهش اطلاع دادم.دیدم داره یه جوری حرف میزنه
    2روز بعدش گفت دیگه حق نداری ببینیش
    اونقدری که اونو دوس داری منو نداری
    بهش میگم تو که نیستی بیتابم دعوتش کردم تا یکم حرف بزنیم میگه مگه اون کیه که بتونه جای منو بگیره
    خییییییییییییییلیییییییی حسوده
    البته ما مشکلات خیلی زیادی داریم ولی فکر کنم 50 درصدشو همین دور بودنمون ایجاد میکنه
    ببخشید طولانی شد
    حالا
    سوالات من
    چیکار کنم که واقعا برا با هم بودنمون کاری کنه؟بدون اینکه تحقیر شم
    لطفا راهکارایی بهم بدین که اینقدر وابستش نباشم؟دارم داغون میشم و اون راحت زندگیشو میکنه
    از هیچی لذت نمیبرم
    [/size][/code]

    راستی یادم رفت بگم من خودم شاغلم و همسرم معتقده چون کار میکنم نیازی نیست بهم پولی بده
    پس با این اوصاف به نظرتون ازدواج چه معنی داره؟
    که من با خانوادم زندگی کنم و خودم خرج کنم و ماهی یه بار همدیگه رو ببینیم
    تازه ارامشم نداشته باشم

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 تیر 95 [ 16:53]
    تاریخ عضویت
    1390-8-28
    نوشته ها
    744
    امتیاز
    8,604
    سطح
    62
    Points: 8,604, Level: 62
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,594

    تشکرشده 1,946 در 612 پست

    Rep Power
    88
    Array

    RE: دور بودن از همسرم و احساس تنهایی شدید

    نقل قول نوشته اصلی توسط Anis!!!!
    سلام دوستان

    من 23 سالمه و همسرم 33
    ما 10 ماهه که ازدواج کردیم قبل از اونم 1سال نامزد بودیم.

    مبارکه عروس خانووم... هنوز تازه عروسی زوده که درگیر مشکلات شی .. البته اوایلش همیشه سخته تا آدم یاد بگیره درست رفتار کنه تو موقعیت جدید

    ما به خاطر کار همسرم دور از هم زندگی میکنیم یعنی اون جنوبه و من شهر خودمون و خونه پدرم .و تو ماه 1هفته همدیگرو میبینیم اونم یا خونه اوناییم یا خونه ما و فقط شبا میریم خونه ای که اجاره کردیم.
    وقتی عقد کردیم قرار بود تا ازدواجمون بیاد شهر خودمون

    فکر میکنم زمان زیادی با همین ... ما 6 ماهه نامزدیم و اصلا همدیگه رو ندیدیم ...میتونی از این فرصت استفاده کنی برای رشد خودت و عدم وابستگی به همسرت که تو گفته هات موج میزنه...
    ولی بعد ازدواج حدودا 5 ماه کلا بیکار بود و بدترین دعوا ها رو داشتیم که دوباره راضی شدیم بره جنوب.

    خوب پس دلیل همسرت موجه برای کار ... در ضمن اینکه میتونی از همین دلیل استفاده کنی برای گرفتن خرجی از همسرت اون تو رو تنها گذاشته که خرج زندگیو در بیاره دیگه پس بهتره خرج زندگیو بده پس این یعنی حس مسئولیتش به زندگی و علاقش به تو

    ولی دیگه نمی تونم تحمل کنم این وضعیت رو.خیلی سخته.

    میتونی تحمل کنی هر چند خیلی سخته ... تازه گاهی این تنهایی کمک میکنه به رشد آدم به بزرگ شدنش

    البته از وقتی سخت تر شده که دیگه مثل قبل بهم توجه نمیکنه.
    پس مشکلت توجه همسرته نه دوری ... برای جلب توجهش علایقشو پیدا کن و بهشون توجه کن شا یه هفته با همین کلی برنامه بریز که کل یک هفته رو با هم بگذرونین نه که به طور مستقیم بگی بیا با هم باشیم مثلا یه روز بگو باید بریم فلان جا خرید تنها نمیتونم تو هم بیا یه روز یه غذای خوشمزه درست کن بگو خیلی دوس داری تو خونه خودتو دوتایی غذا بخورین و خیلی ابتکارات دیگه

    این چند ماه اخیر هی دارم التماسش میکنم که یا منو ببره اونجا یا خودش بیاد .میگه باشه ولی هیچ خبری نیست.یا میگه تو الان بهترین موقعیت رو داری پیش خانوادت.کتاب بخون tv ببین.مطالعه کن.

    رفتم به جنوب خیلی خیلی سخته و مطمئنن نمیتونی اونجا راحت زندگی کنی اگه محل کار همسرت عسلویه باشه که همه معمولا اونجا مردن و زندگی خانوادگی خیلی کمه و همسرتم که نمیتونه بیاد یه بار اومده و طعم بیکاریو چشیده و حالا معلومه که نمیاد ...

    میگم از اینا وقتی لذت میبردم که شما تو زندگیم نبودی.این در حالی که نمیذاره ادامه تحصیل بدم یا مثلا برم کلاس ورزش یا هر فعالیتی که بالاخره مشغولم کنه.

    نه!!! تو باید از علایقت همیشه لذت ببری با ازدواج علایق آدم کمرنگ نمیشه عوض نمیشه آدمی که عزت و اعتماد به نفس داره همیشه از وجود کارهای مورد علاقش لذت میبره
    در ضمن اینکه میتونی با سیاست های زنانت شوهرتو راضی کنی که به علایقت اهمیت بده کافیه زمان و مکان درخواستتو درست انتخاب کنی


    خیلی احساس تنهایی میکنم.کارم شده گریه البته بدور از چشم خانوادم
    انگار تو عالم برزخم نمیدونم تکلیفم چیه؟
    نه مثل قبل ازادی عمل دارم
    نه مثل کسایی که ازدواج کردن زندگی میکنم
    و نه ارامش

    همه اینها چیزهاییه که خودت باید یشون بررسی تنها مشکلی که تو از دوری همسرت داری دلتنگیه

    بخدا دلم شکسته
    حتی اون چند تا دوستیم که داشتمو نمیذاره ببینم
    هفته قبل یکی از دوستای صمیمیم که از بچگی دوستیمو دعوت کردم و زنگ زدم بهش اطلاع دادم.دیدم داره یه جوری حرف میزنه
    2روز بعدش گفت دیگه حق نداری ببینیش
    اونقدری که اونو دوس داری منو نداری
    بهش میگم تو که نیستی بیتابم دعوتش کردم تا یکم حرف بزنیم میگه مگه اون کیه که بتونه جای منو بگیره
    خییییییییییییییلیییییییی حسوده

    احساس همسرت نسبت به دوستت از گفته های توست وگرنه همسرت که اونو ندیده ببین چیا گفتی که همسرتو حساس کرده وگرنه همسرت از همه بیشتر نگران تنهایی توه و از خداشه که زنش شاد باشه و سرش گرم باشه

    البته ما مشکلات خیلی زیادی داریم ولی فکر کنم 50 درصدشو همین دور بودنمون ایجاد میکنه
    ببخشید طولانی شد
    حالا
    سوالات من
    چیکار کنم که واقعا برا با هم بودنمون کاری کنه؟بدون اینکه تحقیر شم
    لطفا راهکارایی بهم بدین که اینقدر وابستش نباشم؟دارم داغون میشم و اون راحت زندگیشو میکنه
    از هیچی لذت نمیبرم

    آفرین !!! دقیقا درسته ... تو باید کاری کنی که وابسته نباشی تو همین تالار سرچ کن به کلی مقاله میرسی
    [/size][/code]

    راستی یادم رفت بگم من خودم شاغلم و همسرم معتقده چون کار میکنم نیازی نیست بهم پولی بده
    پس با این اوصاف به نظرتون ازدواج چه معنی داره؟

    این اشتباهه! درباره مسائل مالی همسرت باید تامینت کنه تو همین تالار راهکارهایی هست که میتونه کمکت کنه کم کم ( نه به طور ناگهانی) از همسرت بخوای و بار مالی زندگیو به دوشش بزاری...


    که من با خانوادم زندگی کنم و خودم خرج کنم و ماهی یه بار همدیگه رو ببینیم
    تازه ارامشم نداشته باشم

    انشالله که بتونی آرامشتو به دست بیاری و خوشبخت باشی

    با اجازه مدیرا این وبلاگو بخون ( جز تو تموم دنیا پر )دختریه که وضعیت تو رو داره یعنی همسرش تو ماه یک هفته هست اما عشق هیجان لذت تو نوشته هاش موج میزنه خیلی کارها هست که میتونی ازش یاد بگیری به عنوان یه نمونه واقعی در نظرش بگیر ...

    منم از نامزدم دورم رابطمون خیلی افتضاح بود تا مرز جداییم رفت اما کم کم یاد گرفتم درست رفتار کنم و سر و سامونش بدم میدونی چرا چون منم مثل تو فکر میکردم فقط ماییم که دووریم و چرا ما؟؟؟ اما خیلی زود فهمیدم که نه فقط ما نیستیم خیلیا هستن دوستایی پیدا کردم که شرایطشون بدتر از ما بوده( از نظر فاصله) اما بازم عاشقانه بودن با همه مشکلات شعله عشقشونو روشن نگه داشتن چون هر دوشون بزرگ بودن چون نگاهشون به زندگی رشد یافته بود

    ببخشید اگه کم و کاستی داشت چون من مشاور نیستم و فقط خواستم همدلی کرده باشم


    اعتماد به نفس http://www.hamdardi.net/forum-28.html
    آرامش http://www.hamdardi.net/forum-20.html
    موفقیت و شادی http://www.hamdardi.net/forum-93.html


  3. 6 کاربر از پست مفید جوانه؟؟؟ تشکرکرده اند .

    جوانه؟؟؟ (یکشنبه 17 اردیبهشت 91)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 18 آذر 91 [ 23:21]
    تاریخ عضویت
    1391-1-17
    نوشته ها
    38
    امتیاز
    942
    سطح
    16
    Points: 942, Level: 16
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 31 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دور بودن از همسرم و احساس تنهایی شدید

    عزیزدلم ناراحت شدم راست میگی سخته ما دخترا با هزار امید و آرزو میریم بعدش میبینیم که چه مشکلاتی هست.
    عزیز دلم اگه واقعا تو شهرتون برای شوهرت کار نیست یه جوری بگو دلم برات تنگ شده بگو میخوام اول زندگی با تو باشم بگو همه ی سختی و دوری از خانواده رو تحمل میکنم برای تو و حاضرم بیام پیشت اگه میگی حسوده شاید اینجوری بتونی بری یکم سخت هست ولی در عوض کنار شوهرتی .
    شاید برای اونم دوری سخته ولی عزیزم یا عادت کرده یا اینکه ابراز احساسات زیاد نمیکنه ولی شاید پیش خودش دوست داره پیشش باشی فقط لازم که بهش محبت کنی و یکم هولش بدی.
    موفق باشی گلم نگران نباش.

  5. کاربر روبرو از پست مفید مژگان 2 تشکرکرده است .

    مژگان 2 (یکشنبه 17 اردیبهشت 91)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 12 آبان 91 [ 23:04]
    تاریخ عضویت
    1390-12-03
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    972
    سطح
    16
    Points: 972, Level: 16
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 19 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دور بودن از همسرم و احساس تنهایی شدید

    جوانه ی عزیز ممنونم که برام وقت گذاشتی
    و امیدوارم به زودی در کنار نامزدت باشی.اره درک میکنم ما هم تا مرز جدایی رفتیم.

    مشکل اینه که من خیلی احساساتی هستم و خیلی خلاق
    تا حالا خیلی سعی کردم با اینکه از هم دوریم روزای خوبی داشته باشیم ولی وقتی بی ذوقی و بی توجهی اونو میبینم دیگه نمیتونم حتی به زندگی عادی خودم ادامه بدم.و افسرده میشم


    در مورد خرجی زیاد حرف زدیم و زیاد دعوا کردیم اخر سر تسلیم شدم که برای خودم ازش پولی نخوام

    نه اون از خداش نیست که زنش شاد باشه.چون هر وقت ببینه من شادم یه کاری میکنه که گریه کنم
    اینم تازه فهمیدم که این از حس حسادت شدیدی که داره ناشی میشه
    حتی اگه خونشون مهمون برم و پشت تلفن حس کنه بهم خوش گذشته یه حالت خاصی به خودش میگیره که اکثرا منجر به دعوا میشه
    اون بیشتر به چشم یه رقیب بهم نگا میکنه تا همسر
    مثلا من امسال یه گوشی جدید گرفتم چون گوشیم خراب شده بود البته با پول خودم
    باور کن مثل بچه ها رفتار میکرد .برگشت گفت ای کاش از دستت بیفته خراب شه
    منم ماهه دیگه میرم یکی بهتر از این میگیرم چرا گوشی تو بهتر از ماله من باشه
    بعضی وقتا فکر میکنم به شاد بودنم راضی نیست


    و اما در مورد علایقم
    جوانه جان تو بهترین شرایطم ازش درخواست کردم نذاشته
    کلا یه طوری رفتار کرده که میخوام یه کاری بکنم دلهره دارم می ترسم
    با اینکه ادامه تحصیل از شرطام بود زد زیر قولش و نمیذاره
    یه بار تو یه سایت اموزش زبان فرانسه عضو شدم 4روز بعدش بهش گفتم دوس داشتی بیا عضو شو خیلی خوبه
    یه دعوای شدید داشتیم سر اینکه چرا 4روز بعد گفتم و گفت دیگه حق استفاده از نت رو ندارم
    به نضرت حالا علایقم چطور کمرنگ نشه؟؟

    جوانه جان اگه امکان داره از تجربیات خودت بگو که چطور رابطه اتو سرو سامون دادی با این دوری؟
    خیلی ممنون

    مرسی مژگان جان بابت همدردیت
    همه اینا رو هزاران بار گفتم
    حتی گفتم حاضرم از کارم هم که خیلی دوست دارم دل بکنمو بیام پیشت
    ولی...
    بعضی وقتا با خودم فکر میکنم شاید به خاطر سن زیاد واسش مهم نیست دوری و حس وابستگی نداره بهم.نمیدونم؟

  7. کاربر روبرو از پست مفید Anis!!!! تشکرکرده است .

    Anis!!!! (یکشنبه 17 اردیبهشت 91)

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 تیر 95 [ 16:53]
    تاریخ عضویت
    1390-8-28
    نوشته ها
    744
    امتیاز
    8,604
    سطح
    62
    Points: 8,604, Level: 62
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,594

    تشکرشده 1,946 در 612 پست

    Rep Power
    88
    Array

    RE: دور بودن از همسرم و احساس تنهایی شدید

    نوشته هاتو که میخونم ...همشو میفهمم

    میدونی به نظر من مردها خیلی بیشتر از ما زنها دلتنگ میشن خیلی بیشتر به ماها نیاز دارن و بلدم نیستن که چطور دلتنگیو ابراز کنن و اون موقع است که بد اخلاق میشن به همه چی گیر میدن و میخوان برن رو اعصابت و کافیه نقطه ضعف هاتو بفهمن

    اول از همه بدون که همه اخلاق های همسرت به خاطر اینه که تو رو برای خودش میخواد فقط و فقط برای خودش و این عشق بینهایتش به تو رو نشون میده


    نقل قول نوشته اصلی توسط Anis!!!!
    جوانه ی عزیز ممنونم که برام وقت گذاشتی
    و امیدوارم به زودی در کنار نامزدت باشی.اره درک میکنم ما هم تا مرز جدایی رفتیم.

    امیدوارم عزیزم ... شما هم همین طور ... اما یادت باشه چطوری گذروندن این دوره مهمه که بعدا که به هم میرسین خاطراتتون خوب باشه و یک هفته ای که با همین صرف قهر و ناز کشی و توضیح و دعوا نشه

    مشکل اینه که من خیلی احساساتی هستم و خیلی خلاق

    مطمئن باش احساساتت از من بیشتر نیست ...دیگه فکر کنم اینجا منو همه بشناسن به احساسی بودن و هیجانی بودن
    تا حالا خیلی سعی کردم با اینکه از هم دوریم روزای خوبی داشته باشیم ولی وقتی بی ذوقی و بی توجهی اونو میبینم دیگه نمیتونم حتی به زندگی عادی خودم ادامه بدم.و افسرده میشم

    سعی کن خیلی خوبه امابه خاطر خودت سعی کن نه به خاطر اون چون توقع ایجاد نشه تو وجودت که حالا که تو داری سعی میکنی اونم باید سعی کنه یادت باشه تو به خاطر خودت و خدا داری سعی میکنی تو حفظ زندگیت و شوهر داری که جهاد زنه و هر لحظه که شوهرتو شاد کنی خدا بت لبخند میزنه
    باید بتونی به زندگی عادیت ادامه بدی و افسردگیم پاره کن بریز دور ...واقعا یک کاغذ بردار روش بنویس افسردگی بعد پارش کن بریز دوور..اول از همه خودت باید شاد باش و از زندگی راضی تا بتونی این حسو به همسرت منتقل کنی


    در مورد خرجی زیاد حرف زدیم و زیاد دعوا کردیم اخر سر تسلیم شدم که برای خودم ازش پولی نخوام

    خوب اشتباه اولت این بود که حرف زدی و دعوا کردی!!! در اکثر موارد نباید راجع به پول با مردا حرف زد بلکه باید تو عمل انجام شده قرارشون داد مثلا من الان هر چقدرم بابامو زوور کنم 200 تومن بده نمیده اما اگه برم بیرون زنگ بزنم بگم بابا فلان کارو میخوام کنم پول ندارم میگه چقدر میخوای بریزم به حسابت میگم مثلا 250 یهو 300 تومن میریزه
    اشتباه دوووم وقتی دعوا میکنی راجع به یه چیز( خواهشا کارشناسا نیاین گیر بدین این نظر شخصیمه و گفتم که نباید دعوا کنی اما اگه به دعوا رسید) دیگه نباید کوتاه بیا تا حرفت به کرسی بشینه

    حالا تو دو تا اشتباه کردی و این کارتو سخت میکنه و پول گرفتن از شوهرتو زمان بر و سخت مینه اما یادت باشه دیگه هرگز راجه به پول مستقیم با شوهرتت حرف نزن مثلا برو با همه پولت برای خودت طلا بخر بعد بگو پول ندارم چی کار کنم یه سرویس دیدم خوشم اومد گفتم بخرم برای اینکه تو لذت ببری حالا هیچی پول برام نمونده دفعه بعد که بیای میزارمش اول تو ببینی حتی به مامانمم نشون ندادم اما الان هیچی پول ندارم و به نظرت چی کار کنم از مامانم قرض بگیرم؟؟؟ در حالت عادی و اگه فرصت و حالش خوب باشه خودش پولی که میخوای میریزه به حسابت


    نه اون از خداش نیست که زنش شاد باشه.چون هر وقت ببینه من شادم یه کاری میکنه که گریه کنم

    دقیقا نامزد من انقدر رو اعصاب من رژه میره ... من هق هق گریه که میکنم میگفت آهان حالا دلم خنک شد !!! مطمئنن شوهر تو اینطوری نیست؟؟؟ هست؟؟؟ اما میدونم از بی اعصابیه خودشه و الان دیگه نذاشتم نقطه ضعفهامو بفهمه و نقطه ضعف قبلیامو قوی کردم و دیگه هم هرگز گریه نمیکنم پیشش حتی اگه شده بعد از تلفنهامون یک ساعت گریه کنم پیش اون گریه نمیکنم

    اینم تازه فهمیدم که این از حس حسادت شدیدی که داره ناشی میشه

    حس حسادت نیست علاقه است تو رو مال خودش میخواد نمیخواد چیز دیگه ای جاشو برات پر کنه وقتی نیست باید این اطمینانو بش بدی که اصلا جای خالیشو چیزی پر نمیکنه

    حتی اگه خونشون مهمون برم و پشت تلفن حس کنه بهم خوش گذشته یه حالت خاصی به خودش میگیره که اکثرا منجر به دعوا میشه

    تو نباید بزاری دعوا شه مثلا نامزد من هر وقت زنگ میزنه ما مهمونی هستیم میگه خوش میگذره دیگه من میگم معلومه که نه جای تو همیشه کنارم خالیه یا بدون تو اصلا خوش نمیگذره و واقعا هم همین طوره... مگه به تو بدون شوهرت خوش میگذره؟؟؟

    اون بیشتر به چشم یه رقیب بهم نگا میکنه تا همسر

    تا دلت بخواد رقیب داره تو محل کارش تو باید همسرش باشی و اون به چشم همسر نگاه میکنه مگه با رفتارت رقیبش شده باشی


    مثلا من امسال یه گوشی جدید گرفتم چون گوشیم خراب شده بود البته با پول خودم
    باور کن مثل بچه ها رفتار میکرد .برگشت گفت ای کاش از دستت بیفته خراب شه
    منم ماهه دیگه میرم یکی بهتر از این میگیرم چرا گوشی تو بهتر از ماله من باشه
    بعضی وقتا فکر میکنم به شاد بودنم راضی نیست

    ای وای! معلومه که به شاد بودنت راضیه ..نامزد منم میخواست گوشی بخره برام رفت یه مدل پایین تر از گوشی خودش خرید در حالی که اونی که من میخواستم یه مدل بالاتر بود ...آرزو به دل اون گوشیه موندم اما به خودم میگم ارزش شادی و محبتمون خیلی بیشتره تو باید به همسرت میگفتی اگه تو خوشت میاد بیا گوشیمو تو بگیر من همه چیزهای خوبو برای تو میخوام به همین راحتی تموم میشد مردها دقیقا مثل بچه هان باید باشون مدارا کنیو بشون عشق بورزی ...مثلا یه بچه سه ساله وقتی یه چیزی دستشه هر چقدرم التماسش کنی نمیده تو نگاش کنی ( مثلا اسباب بازی یا خوراکی) اما کافیه به بچه بگی وای چه خوراکی خوشمزه ای منم خیلی گشنمه کاش منم داشتم خودش میاره بت میده یا بگی وای چه ماشی خوشگلی داری میای چرخ هاشو بم نشون بدی میاره بهت میده


    و اما در مورد علایقم
    جوانه جان تو بهترین شرایطم ازش درخواست کردم نذاشته
    کلا یه طوری رفتار کرده که میخوام یه کاری بکنم دلهره دارم می ترسم
    با اینکه ادامه تحصیل از شرطام بود زد زیر قولش و نمیذاره
    یه بار تو یه سایت اموزش زبان فرانسه عضو شدم 4روز بعدش بهش گفتم دوس داشتی بیا عضو شو خیلی خوبه
    یه دعوای شدید داشتیم سر اینکه چرا 4روز بعد گفتم و گفت دیگه حق استفاده از نت رو ندارم
    به نضرت حالا علایقم چطور کمرنگ نشه؟؟

    به همسرت توجه کن بزار بدونه الویت زندگیشی مطمئن باش حل میشه این چیزا

    جوانه جان اگه امکان داره از تجربیات خودت بگو که چطور رابطه اتو سرو سامون دادی با این دوری؟
    خیلی ممنون

    هر چقدر ازم بر میاد کمکت میکنم در ضمن اینکه تو ازدواج کردی تلاشت باید خیلی بیشتر از من باشه ...تو چیزایی که تعریف کردم دقت کنی میفهمی چرا...بازم هر سوالی داری بپرس خوشحال میشم جواب بدم

    از همه مهتر توکل به خدا از خدابخواه حالا که یه صیغه آسمونی بینتون خونده شده خودش محبت بینتونو زیاد کنه و این جمله رو زیاد بگو
    لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم
    هیچ نیرویی بالاتر از نیروی خدا نیست هیچ نیرویی....
    با اطمینان این جمله رو بگو


  9. کاربر روبرو از پست مفید جوانه؟؟؟ تشکرکرده است .

    جوانه؟؟؟ (یکشنبه 17 اردیبهشت 91)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 12 آبان 91 [ 23:04]
    تاریخ عضویت
    1390-12-03
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    972
    سطح
    16
    Points: 972, Level: 16
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 19 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دور بودن از همسرم و احساس تنهایی شدید

    ییییییییییییه عالمممه ممنون جوانه جان

    شنیدن این حرفا از شما که تقریبا تو شرایط منی بهم ارامش میده

    من اصلا این حسو بهش القا نمیکنم که کسی میتونه جاشو پر کنه ولی انگار اون دلش میخواد اون که رفت منم با هیشکی ارتباط نداشته باشم و تو خونه بپوسمو تازه از این حس دلتنگی و تنهایی ناله نکنم


    وقتی زوجایی رو میبینم که شوهراشون بهشون وابستن و بدون زناشون نمیتونن ادامه بدن تو دلم میگم کاش اونم همونقدری که من دوسش دارمو وابستشم .دوسم داشتو وابستم بود
    یا واقعا اونا چیکار میکنن که اینجوریه؟
    میدونی احساس میکنم خیلی راحت میتونه حتی از زندگیش حذفم کنه
    چون تو دعوا هامون راحت میگه دوس نداری میتونی بری
    یا همینه که هست خواستی تمومش میکنیم

    اون هیچ وقت بهم حس شریک زندگی بودنو نداده

    میگم شاید اگه با هم باشیم و تو شرایط عادی زندگی کنیم(نه مثل الان که 3هفته دوریم و 1 هفته از صبح تا شب با هم اونم مهمون که باعث خیلی از بحث ها میشه) بهتر بشه
    ولی فعلا که نمیدونم چطوری راضیش کنم؟احساس میکنم غرورم از بین میره اینهمه من میگم و اون فقط میگه باشه حالا صبر کن
    بازم ممنون

  11. کاربر روبرو از پست مفید Anis!!!! تشکرکرده است .

    Anis!!!! (یکشنبه 17 اردیبهشت 91)

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 تیر 95 [ 16:53]
    تاریخ عضویت
    1390-8-28
    نوشته ها
    744
    امتیاز
    8,604
    سطح
    62
    Points: 8,604, Level: 62
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 146
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,594

    تشکرشده 1,946 در 612 پست

    Rep Power
    88
    Array

    RE: دور بودن از همسرم و احساس تنهایی شدید

    وابستگی اصلا خوب نیس انیس جان
    این نشانه رشد و بلوغ همسرته که به تو وابسته نیست و تو باید خوشحال باشی و یاد بگیری که تو هم وابسته نباشی
    اون دلش نمیخواد تو توی خونه بپوسی اون از خداشه تو کارایی کنی که وقتی یک هفته میاد خونه کلی شاد باشی و خوشحالش کنی اون وبلاگو که گفتم حتما بخون ازش ایده بگیر برای حرف زدن رفتار کردن و سورپرایز کردن شوهرت
    قسمت های که منتظر شوهرشه رو بخون تو اصلا میدونی شوهرت تا حالا چند بار رفته و برگشته؟؟؟ تو اون وبلاگ دختره روز شمار داره که شوهرش بیاد و دفعات رفت و آمدشو میدنه و هر دفعه مینویسه

    تو دعوا که حلوا تقسیم نمیکنن ... نذار به دعوا بکشه و مهارتهای گفتگو رو حتما حتما یاد بگیر
    نذار چند تا سو تفاهم باعث شه آرامشتون به هم بخوره

    حسرت زندگی بقیه رو نخور تو فقط ظاهرشونو میبینی و هر وقت این فکرا اومد تو ذهنت بلند به خودت بگو مقایسه مممنوع شوهر من بهترینه

    آره راست میگی غرورت از بین میره اگه این همه بگی و اون فقط بگه صبر کن میدونی باید چی کار کنی؟ باید این همه نگی
    تو نمیتونی همسرتو مجبور کنی... همه زندگی ها سختی داره ...صبور باش

    مقالات اعتماد به نفس آرامش و مهارت گفتگو رو بخون خیلی خیلی کمکت میکنه
    وابسته نباش
    توکل کن به خدا
    همه چی درست میشه


  13. کاربر روبرو از پست مفید جوانه؟؟؟ تشکرکرده است .

    جوانه؟؟؟ (یکشنبه 17 اردیبهشت 91)

  14. #8
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array

    RE: دور بودن از همسرم و احساس تنهایی شدید

    سلام

    جوانه جان اینطور که من فهمیدم شما مجردی( زیر یه سقف نرفتی هنوز)

    زندگی مجردی خیلی با زندگی متاهلی فرق میکنه

    میدونی اگر بخواد کوتاه نیاد و بخواد حرفشو به کرسی بنشونه ممکنه چه اتفاقی بیفته؟ یک کلام ! طلاق !

    خودتم میدونی که دیدگاهت غلط و غیر کارشناسییه به خاطر همین از کارشناسا میخوای ازت ایراد نگیرن

    زندگی مشترک بر روی همدلی ..فهم..گذشت..سیاست و درایت بنا شده
    کسی که ازدواج میکنه دیگه حق نداره حرفی از لج و لجبازی بزنه

    60-70 درصد طلاقها الان از روی لج و لجبازیه..از همون تیپا که میخوان حرفشونو به کرسی بنشونن...

    مشکل انیس فقط یه راه حل داره اونم پیش بردن حرفاش با سیاست زنانه

    با عشوه..با ناز..با محبت...با سیاست

    مدام بهش ابراز علاقه کن...
    شرایطش رو درک کن

    زندگی در جنوب کشور خیلی سخت و طاقت فرساست به خصوص اینکه هوا هم داره گرم میشه

    قطعا اون به خاطر علاقه به تو و زندگیتون داره کار میکنه
    اگر غیر ازین بود انگیزه ای برای کار نداشت...


    وقتی زوجایی رو میبینم که شوهراشون بهشون وابستن و بدون زناشون نمیتونن ادامه بدن تو دلم میگم کاش اونم همونقدری که من دوسش دارمو وابستشم .دوسم داشتو وابستم بود
    یا واقعا اونا چیکار میکنن که اینجوریه؟


    در مورد سوالت میدونی جوابش چیه؟

    دقیقا یکی از اساتید ما جوابشو دو هفته پیش گفت:

    گفت این مردای زن ذلیل رو دیدید؟میدونید چرا زنه میگن بمیر میمیره؟

    چون از روز اول کاملا خودشونو مطیع و حرف گوش کن نشون میدن.(همون سیاستی که گفتم)
    به شوهراشون مدام میگن چشم(نه با خاری و خفت..با ناز و ادا)

    و انقدر خودشونو مطیع نشون میدن تا اعتماد مرده کاملا جلب بشه..و بعد از اون بقیه ماجرا...

    دوست خوبم

    مدیریت کن زندگیتو

    اصلا نذار کار به دعوا بکشه
    اگر بخوای میتونی اما نمیخوای

    دعوا کم کم زندگی رو سرد میکنه...

    ضمنا هیچ کس هیچ وقت تو دعوا نمیگه قربونت برم عزیزم !

    شما سعی کن نقشت رو در زندگیش پررنگ کنی

    جملات امیدوار کننده بهش بگی...مدام داری به جونش به خاطر کارش نق میزنی...

    کنارش باش نه مقابلش...بهش بگو من درک میکنم که اونجا چقدر شرایط سختی داری و چقدر برای من زحمت میکشی...

    من همسرم برنامه نویسه کامپیوتره.چند روز پش پای کامپیوتر بود من بهش گفتم الهی فدات بشم که با زدن این موس و کیبورد داری نون حلال برای زندگیمون میاری...
    باورت نمیشه انیس جان به حدی همسرم از حرف من خوشحال شد که الان یک هفته است هر روز که میاد خونه گل میخره.

    میبینی با یه جمله چطور زیر و رو شد؟!

    شرایط همسرتو بپذیر...با جون و دل

    شما زیادی داری پافشاری میکنی

    کمکش کن فکرش آزاد باشه تا بتونه کار بهتری رو پیدا کنه

    اگر مدام ذهنش مشغول شما و خواسته ات باشه هر روز با اعصاب خورد میره سرکار و برمیگرده و کلی هم به زمین و زمان فحش میده.

    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  15. 5 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    maryam123 (یکشنبه 17 اردیبهشت 91)

  16. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array

    RE: دور بودن از همسرم و احساس تنهایی شدید

    با حرف های مریم جان کاملا موافقم ،
    انیس جان همسرت الان راه دور هستش و مطمین باش اون هم دلتنگ می شه تازه اون دلتنگی هاش بیشتره .

    در این شرایط نباید با ابراز ناراحتی کردن هات اون رو از خودت دور کنی.

    الان شرایطی است که باید جذب حداکثری داشته باشی.

    محبت کردن به همسرتون واینکه حس قدر دانی تون را به خاطر از خود گذشتگی اش و کار کردن در شرایط بد
    آب و هوایی بیشترین تاثیر رو می تونه روی ایشون داشته باشه.

    به جای اینکه ایشون به شما بگند که تحمل کن و از شرایط فعلی استفاده ببر باید جایگاهتون را باسیاست عوض کنی واین شما باشی که به همسرت بگی عزیزم من تو را می فهمم که چقدر در غربت اذیت می شی و به خاطر من و زندگی ات این همه سختی و دوری را داری تحمل می کنی.

    من حاضرم تمام سختی ها رو تحمل کنم تا شرایط رو به راه بشه.اما بدون از خدامه که هر چه زود تر پیش هم باشیم.

    با چنین جملاتی حس دلتنگی را در ایشون بیدار می کنی که البته می دونم ایشون دلتنگ هستند اما شاید مجال ابراز بهش ندادی چون اون همش مجبور بوده به دلتنگی های شما گوش بده.

    سعی کن آروم باشی تا او هم ابراز دلتنگی کنه.کمی هم تو گوش باش.

    آروم بودن را با بی تفاوت بودن اشتباه نگیری یه موقع.

  17. 4 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    بی نهایت (یکشنبه 17 اردیبهشت 91)

  18. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 12 آبان 91 [ 23:04]
    تاریخ عضویت
    1390-12-03
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    972
    سطح
    16
    Points: 972, Level: 16
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    19

    تشکرشده 19 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دور بودن از همسرم و احساس تنهایی شدید

    سلام دوستان
    جوانه مریم و بی نهایت عزیز ممنون از همتون بابت راهنمایی هاتون

    جوانه جان وبلاگو دیشب کلی خوندم ممنون جالب بود ولی باور کن من تا چند وقت پیش خیلی بیشتر از اون خانمه واسه این کارا انرژی میذاشتم.حتی حساب ساعت هارو هم داشتم.نمذاشتم تو دلش ازین دوری غصه بخوره.از را دور بهش میرسیدم.یه هفته مونده به اومدنش چه کارها که نمیکردم از ارایشگاها بگیر تا خرید لباسای جدید شمع های خوشگل و کلی ایده عاشقانه برای هر روز هفته ای که با هم بودیم
    ولی به مرور زمان دیگه خسته شدم چون واقعا فقط من بودم که تلاش میکردم.الان یه حالتی پیدا کردم نمیدونم چیه؟
    ه روز چند بار گریه میکنم تو دلم همش دلهره دارم اونقدر شدید که نمیتونم تمرکز کنم
    و دائما دعوا ها و دادزدناش و تهدیداش میاد تو ذهنم
    بهش میگم برم پیش روانشناس ولی اصلا راضی نمیشه.میگم ما مشکل داریم چرا نمیذاری حلش کنیم؟
    فکر میکنم میترسه


    مریم جان اخه من یه زمانی زیاد بهش امید میدادم دیدم نتیجه عکس میده
    اون اعتماد به نفس کاذب داره بر عکس من که در حد عادیشم ندارم
    وقتی زیاد بهش امید میدم دیگه هیچ تلاشی نمیکنه که هیچ فکر میکنه بهترین همسر دنیاست و تازه اینا رو به زبون مییاره.یعنی تا من فشار نیارم فکر کنم تا چند سال بعدم وضعیتم این باشه.

    کاش دوستان یه تاپیکی باز میکردن با موضوع "سیاست های زنانه" تا کسایی مثل من ازش استفاذه کنن
    مریم جان من واقعا این یکی رو مشکل دارم.نمیدونم واقعا چطور میتونم با سیاست رفتار کنم؟اگه میشه لطفا کمکم کنید یا اگه کتابی سایتی هست تو این زمینه لطفا بهم معرفی کنید

    بی نهایت عزیز من تمام کارایی که شما گفتینو عملی میکنم ولی به قول شما بعضی وقتا به جای اروم بودن عمدا بی تفاوت میشم .تا حالا به ذهنم نرسیده بود.نکته جالبی بود ممنون

    ممنون از همتون

  19. کاربر روبرو از پست مفید Anis!!!! تشکرکرده است .

    Anis!!!! (یکشنبه 17 اردیبهشت 91)


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 اردیبهشت 96, 00:33
  2. درخواست راهنمایی در خصوصی شدت بالای حساسیت بین فردیی (راه حل پرسشنامه کمالگرایی هیل)
    توسط آقای ام در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 خرداد 95, 19:05
  3. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39
  4. تنهایی - 24 سالمه، نمی خواهم با کسی دوست بشم، تنهایی اذیتم می کنه
    توسط sara19 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 آذر 91, 01:10

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:14 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.