سلام
من مدتيه از همسرم بخاطر اعتيادش جدا شدم
اما مشكلي كه تازه متوجهش شدم و بدجور فكرمو مشغول كرد اينه
تو دوراني كه ميخواستم از همسرم جدا بشم يه بار اس ام اساشو با دختراي ديگه ديدم واعتراض كردم اونم گفت همه همينن مثلا فكر ميكني شوهرخواهرت دوست دختر نداره؟ميخواي بهت ثابت كنم داره و خواهرتم ميدونه؟منم فقط گفتم ثابت كردن يا نكردن اين موضوع جبزي از اشغال بودن تو كم نميكنه
همين
شوهر خواهرمن وخواهرم زندگي خيلي خوبي دارن وهمه جا زبانزدن
من چون شوهرخودمو ميشناختم از ترس اينكه مبادا بخاطر كينه اينكه دارم ازش جدا ميشم وبخاطر حسادتي كه بارهانسبت به شوهرخواهرم كرده بود بخواد زندگي اونارو بهم بريزه به خواهرم گفتم حواست باشه شايد حميد ايجاد مزاحمت كنه و حرف حميدو گفتم
اخه ترسيدم مثلا شروع به اس بازي با يكي ازين دوتا بكنه يا يكيو بزاره سر راه شوهرش و با توجه به اينكه همه انسانيم و جايز الخطاگفتم نكنه جداشدن من كينه ايش كنه اخه هميشه ميگفت ازشون بدش مياد يا حتا دوست نداره باهاشون رفت وامد كنه
ميدونم اشتباه كردم و ذهن خواهرمو مشغول كردم لطفا اينو نگين
حالا از شوهرم جدا شدم اما يه مدتيه تو روابط خواهرم وشوهرش همه يه سردي ميبينيم
خودم امروز به چشمم ديدم خواهرم گوشي شوهرشو چك ميكرد
ميدونم جرقه زدم تو ذهن اما ناخواسته بوده
با تمام وجود دارم احساس عذاب وجدان ميكنم
چون خودم يه بار شكست خوردم خيلي از عاقبتش ميترسم
تورو خدا كمكم كنيد
علاقه مندی ها (Bookmarks)