سلام
من 27 سالمه و همسرم 32 ساله ست .یک سال و نیمه ست عقد کردیم. از طریق معرفی آشنا شدیم. اون آدم اجتماعی و خوش صحبت و گرم و مثبتیه و خانواده ای مذهبی تر از ما داره . من ظاهرا یک دختر اروم و متین و منطقی و مهربون هستم. ولی در درونم کمی متلاطم و جدی و محکم هستم. اوال فکر میکردم از این اخلاق همسرم که متفاوت با منه خوشم میاد ولی الان خیلی مشکل دارم باهاش. من دختر آزادی بودم . الان همش می خواد منو کنترل کنه. باهام لجبازی میکنه(وقتی من با تحکم باهاش حرف می زنم اینطوریه . حتما باید نازشو بکشم تا درست جوابمو بده) . منم حوصله لوس بازی ندارم همش دعوامون میشه. اوایل من خیلی گذشت میکردم. ولی دیدوم اون نمی کنه منم دیگه نکردم و روز به روز همه چی بدتر یم شه. به نظر اون همه چ خوبه و ما خیلی خوبیم. ولی من خیلی ناراضیم. امروز برای اولین بار بهم فحش دادیم و من بهش گفتم نامردی اگه با بابات نیای خونمون تکلیفمو روشن کنی و تنها اومد و خیلی بد شد. خانوادم در جریان قرار گرفتن. حس میکنم می تونستم رابطمونو بهتر نگه دارم. همشو خراب کردم. بهش گفتم هیچوقت با تو بهم خوش نمی گذره و علاقه ای بوجود نیومده و خیلی حرفای دیگه که خودم الان دارم دیوونه می شو از زدنشون. می دونم اونم الان بیداره و داره به همه اینا فکر می کنه. انقدر خراب کردم که فکر میکنم تنها راه مونده طلاقه. از خودم بدم اومده همش حرف طلاقو من پیش می کشم. همسرم از این دست آدماییه که اگه بهش انرژی مثبت بدی واسه ت کوه رو جابجا میکنه ولی من فقط می زنم تو برجکش. همش تخریب شخصیتیش می کنم که تو پررویی و حرف حرف خودته و متحجری و ... . الان که پشیمونم تا چند ماه خوبم دوباره رگ دیوونگیم می گیره همه چیو خراب میکنم. قبلا هم دوست پسر داشتم خیلی دوستم داشت ولی سر همین کارام ولم کرد. دلم می خواد بک فرمول اصلی پیدا کنم که هر دفعه که یم زنه به سرم سریع اون فرمول آدمم کنه خراب کاری نکنم. واقعا کمک می خوام. بنظرتون نیاز به درمان ندارم؟
یادم رفت بکم دو ماه دیگه عروسیمونه ولی من فکر می کنم اگه می خواهیم جدا شیم زودتر این کارو بکنیم. آخه پدرم و همه میگن خصوصیات هیچ کسی تغییر نیم کنه . درست تصمیمتو بگیر نمی تونی اونو عوض کنی خودتم عوض نخواهی شد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)