با سلام
اميدوارم حال همه ي دوستاي تالار خوب باشه...من 9 ماهه كه ازدواج كردم وبايد بگم به كمك اعضاي اين تالار تونستم به لطف خدا تا امروز بر تنش هاي اوايل ازدواجم تا حد زيادي فايق بيام ولي اعتراف مي كنم هنوز هم گاهي تنش وجود دارد...همسر من تك فرزند پسر بوده و با اينكه 30 سال سن داره هنوز گاهي رفتار هاي بچه گانه اي ازش مي بينم كه منو ناراحت ميكنه...نمي دونم عكس العمل صحيح در برابر اين رفتارها چيه و چطور ميشه به گونه اي رفتار كرد كه اون كم كم نقش خودش رو به عنوان يك مرد بپذيره...من از 11 سالگي بخاطر تحصيل از خونواد م جدا شدم و اين باعث شد كه عليرغم خواسته م خيلي زود بزرگ بشم و بچگي رو كنار بذارم و مستقل و بالغ باشم...اون روزها من مجبور بودم 2 هفته پدر و مادرم رو نبينم و يك مسير طولاني120كيلومتري رو به تنهايي رفت و امد كنم ...رشته تحصيلي من يك رشته كاملا مردانه است و من در اداره اي كار ميكنم كه هيچ همكار زني ندارم...از طرفي در محيط تربيتي من و قوميتي كه دارم بچه بودن يك عيب اخلاقيه و بايد هر چه زودتر بزرگ شد...در كنار همه اين حرفها گاهي همسرم به گونه اي رفتار مي كنه كه منو دلزده و گاهي متعجب ميكنه و اين باعث شده من و ديگران تصور كنيم كه اون يه خورده لوسه...مثلا وقتي جاييش درد مي گيره مثل مردا نيست كه دردش رو كتمان كنه بر عكس مثل زناست كه مي خوان از اين درد براي جلب توجه استفاده كنن و من در اين مواقع كاملا بهش بي محلي ميكنم...تا شايد بفهمه اين رفتار برازنده يه مرد نيست...از ارتفاع مي ترسه و ترسهاش رو عملا در جمع بيان ميكنه در حالي كه مردها از بيان اينكه ميترسند هميشه اكراه دارند...در مورد غذا خوردن اصلا فداكاري نمي كنه و متوجه اين نيست كه گاهي لازمه به خاطر ديگران كمتر خورد يا چيزي نخورد...گاها خيلي به دنبال جلب توجه ديگرانه مخصوصا در فاميل من ...و با بزرگنمايي واقعيت ها داشته ها و توانايي هاشو بيان مي كنه...توي رانندگي عليرغم اين كه بارها بهش تذكر دادم مخصوصا در برابر خانواده من با سرعت بالا و گاز دادن يه جورايي به دنبال گفتن اينه كه من راننده قهاري هستم...وقتي چيزي بر خلاف ميلش باشه حتي توي جمع عصبانيتش رو نشون ميده،روي مبل خودش رو به خواب ميزنه تا برم وپتو روش بكشم...حتي جلوي بقيه... و متاسفانه متا سفانه جديدا متوجه چيزي شدم كه به شدت شوكه ام كرد......احساس مي كنم توي خواب براي جلب توجه حرف ميزنه...مثلا چند وقت پيش خونه خواهرم بوديم كه اون خواب بود و ما بيدار بوديم و اون توي خواب گفت :آچارو بده به من (شوهرم مهندس ناظر يه شركته )و اين باعث شد داماداي ديگه بهش بخندن چون تازه خوابيده بود و يه جورايي تابلو بود كه عمديه...يه بار هم در برابر من همچين كاري كرد و من سريع و جدي بهش گفتم ميدونم بيداري ادا درنيار...به نظرتون ريشه اين رفتارها چي ميتونه باشه و عكس العمل صحيح من چي بايد باشه...
علاقه مندی ها (Bookmarks)