به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 21
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 16 تیر 91 [ 20:37]
    تاریخ عضویت
    1391-1-05
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    737
    سطح
    14
    Points: 737, Level: 14
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم

    عاشقانه شروع کردیم زندگیمون رو. به زور خانواده هامون قبول کردند با هم ازدواج کنیم یعنی خانواده من بیشتر سختگیری می کرد.
    دوران نامزدی نداشتیم سر دوماه عروسی کردیم و سر یک هفته هم بچه دار شدیم. الان دو بچه دارم دختر 11 ساله و پسر 6 ساله.
    شوهرم فردی مذهبی بود و من کلی خوشحال از اینکه شوهرم مذهبی هست چون خانواده خودم خیلی معتقد نبودند. اون موقع ها زیاد با خانواده ام رفت و امد نمی کرد چون می گفت حجاب رو رعایت نمی کنند.
    اما الان یکسالی میشه که همه چیز عوض شده. بی اعتقاد شده حتی به نماز. به فال و فال گیری روی اورده
    دو سال پیش موقعیت کاری بالاتری توی شهر خودمون براش پیش اومد و یک سال اول خوب بود اگه دیر می اومد می گفتم داره کار می کنه اما یواش یواش غرور خودش و اطرافیانی که خواستن خرابش کنن کار خودش رو کرد و شد یه ادم دیگه
    تا ساعت 2 شب با دوستاش بیرونه ، سیگار می کشه
    اوضاع وقتی بدتر شد که توی محل کارش به طور اتفاقی با خانمی که همسن مادرشوهرم هست و با پدرشوهر مرحومم دوست بوده اشنا میشه و خانمه هم چون خیلی ثروتمند هست تونسته اون رو توی مشت خودش بگیره. خانمه با اینکه ازدواج کرده ظاهرا با شوهرش مشکل داره اما به خاطر مسائل مالی هم شده از شوهرش جدا نمی شه هر روز با شوهرم تماس داره اون هم میدونه شوهرم از نظر مالی تو مضیقه هست خیلی کمکش می کنه و یکجورهایی وابسته اش کرده به پولش.
    جدیدا یک حرفهایی می زنه که شک ندارم صحبتهای اون خانم هست چون من با اون خانم ارتباط دارم و رفت و امد می کنیم. وقتی بهش می گم این حرفهای تو نیست عصبانی میشه و میگه دروغ میگی. ن
    می تونه عیبی ازم بگیره میگرده دنبال عیبهای کوچیک که تا حالا هیچ وقت نمی گفت و معلومه اون زنه میگه
    مثلا میگه به بچه هات نمی رسی در حالی که داماد شوهرم به به خواهرشوهرم میگه بچه داری رو از زن داداشت یاد بگیر ت.
    یا دیشب برگشته وسط دعوا به من گفت تو املی دهاتی هستی هیچ وقت این حرف رو نزده بود تا همین چند وقت پیش لباس هاش رو من براش می خریدم من می گفتم چی رو با چی بپوشه قبل از اینکه من بیام خونش لباس بلد نبود بپوشه انقدر خوش لباس می گشت که همیشه همکارهاش بهش می گفتند و اون هم با افتخار می گفت که همسرم انتخاب می کنه اما الان...
    نمی گم من وسط دعوا چیزی نمی گم می گم مثلا بی شعور ، بهش هم می گم اگه تو این فحش ها رو بدی من ناراحت نمی شم اما...
    با همون خانم رفت و امد که داره خواهرهاش بدون هیچ حجابی پیشش هستن و اون هم اصلا ناراحت نمی شه
    قبلا می گفت نمی بخشمت اگه پیش فالگیر بری اما الان کارش شده این که هی بره فال بگیره
    تو خونه باشه یکسره می خوابه اما بیرون باشه تا دو شب هم بیرون هست اهمیتی نداره که ما تو خونه تنها هستیم
    روابط جنسی هم که اصلا نداریم
    دیشب بعد از دعوای سختی که کردیم از خدا خواستم یا من رو بکشه یا شوهرم رو، فکر می کنم این اخرین راهکار باشه
    تورو خدا کمکم کنید اصلا راه نجاتی هست یا نه؟

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    جمعه 03 فروردین 03 [ 04:10]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array

    RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم

    سلام دوست عزیز

    به همدردی خوش اومدی.

    عنوات تاپیکت نامفهومه.یا عوضش کنید یا بگین براتون یه عنوان دیگه بذارن.مثلا : به دنبال راه حل برای حل مشکلات زندگیم هستم یا هرچیز دیگه ای که خودتون صلاح میدونید.فقط گویا و واضح باشه

    یه خلاصه از حرفاتون:

    1.الان همسرتون با یه خانوم دیگه در ارتباطه

    2.از لحاظ مالی در فشاره

    3.اهمیتش به شما و زندگی کم شده

    4.دنبال فال و ...اینجور چیزاست


    اول از همه به اخرین خط متنتون جواب میدم.
    بله معلومه که هست.مگه میشه نباشه.به قول معروف تنها مرگه که راه حل نداره

    قبل از هرچیزی به داشته هاتون توجه کنید و قدرشون رو بدونید.

    تن سالم و دو فرزند سالم.اینها کم نعمتهایی نیست و خیلیها در نداشتن این چیزها میسوزن.
    شما باید بدونید یک مادر هستید و مقاومت و صبر و تحملتون در حل این مشکل فوق العاده تاثیر گذاره.

    چرا که اگر شما خسته بشید و پا پس بکشید اولین ضربه رو فرزندانتون میخورن.

    میدونم به این راحتی نمیشه گفت صبور باش و ....اما باید مقاوم باشید.چون با ایجاد ضعف در شما کارها خیلی پیچیده تر از این میشه.

    برای حل شدن مشکلاتتون چند تا راه به ذهنم میرسه.که علاوه بر راهکارها و نصایح مفیدی که دوستان انشالله میان و میدن مطمئنا موثره

    یکی از این راه ها خوندن سوره مزمل به مدت 40 روزه.
    و راه بعدی خواندن نماز غفیله

    دوست عزیز این دو تا کار معجزه میکنه.این از نظر معنوی

    گفتید اون خانوم خودش شوهر داره.پس نگران این نباشید که همسرتون باهاش باشه.چون غیر ممکنه و این هم یه برگ برنده دست شماست.(با توجه به اینکه گفتید مذهبی بوده و بالاخره ریشه هایی از مذهب حتما در ایشون هنوز هست)

    قبل از این ماجراها رابطه شما با همسرتون چطور بود؟از ارتباطاتتون ایشون راضی بودن؟تنوع داشتین؟

    سطح توقعات شما از لحاظ مالی از همسرتون چه طوری بود؟بالا بود یا پایین؟

    قبلا اختلاف خاصی باهم داشتین؟

    خوب توجه کنید اگر ایشون بی احترامی و حرمت شکنی میکنن شما اصلا نباید مقابله کنید.
    فکر میکنید با گفتن کلمه بی شعور به همسرتون چه چیزی عوض میشه؟اوضاع بهتر میشه؟

    شاید بگید خوب دلم خنک میشه.اما دود این کار فقط به چشم خودتون میره

    پس در دعواهاتون فقط سکوت کنید و کاری نکنید که بیشتر عصبانی بشه وسر خودتون رو گرم کنید و بذارید تخلیه بشه.

    برای روابط جنسی شما پیش قدم بشید.
    لطفا به سوالاتم جواب بدید

    موفق باشید



    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  3. 5 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    maryam123 (یکشنبه 06 فروردین 91)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 شهریور 00 [ 12:26]
    تاریخ عضویت
    1390-1-14
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    12,728
    سطح
    73
    Points: 12,728, Level: 73
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    640

    تشکرشده 935 در 291 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    70
    Array

    RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم

    احتمالا شوهرتون نسبت به مسائل زندگی بی علاقه شده و دنبال تجربیات جدید خارج از عرف کنجکاوی میکنه .. مخصوصا اینکه هم از نظر مالی مشکل داره و از طرفی هم به یک منبع مالی و احساسی جدید برخورد داشته.
    .
    خب هر طوری که شده شما بیشتر از 11 سال باهم زندگی کردین ... مطمئنا از همدیگه شناخت کافی دارین، سعی کنین تو زندگیتون تنوع داشته باشین، تو روابطتون، اگه تواناییش رو داره پیشنهاد بدین شغل جدیدی بگیره و ...
    .
    به قول دوستمون شما مادر 2 تا بچه هستین. هر تصمیمی بگیرین سرنوشت دو تا آدم دیگه دخیله ... پس حتما با درایت رفتار کنین.

    موفق و پیروز باشین.

  5. 4 کاربر از پست مفید saeeded تشکرکرده اند .

    saeeded (یکشنبه 06 فروردین 91)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 16 تیر 91 [ 20:37]
    تاریخ عضویت
    1391-1-05
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    737
    سطح
    14
    Points: 737, Level: 14
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123
    سلام دوست عزیز

    به همدردی خوش اومدی.

    عنوات تاپیکت نامفهومه.یا عوضش کنید یا بگین براتون یه عنوان دیگه بذارن.مثلا : به دنبال راه حل برای حل مشکلات زندگیم هستم یا هرچیز دیگه ای که خودتون صلاح میدونید.فقط گویا و واضح باشه

    یه خلاصه از حرفاتون:

    1.الان همسرتون با یه خانوم دیگه در ارتباطه

    2.از لحاظ مالی در فشاره

    3.اهمیتش به شما و زندگی کم شده

    4.دنبال فال و ...اینجور چیزاست


    اول از همه به اخرین خط متنتون جواب میدم.
    بله معلومه که هست.مگه میشه نباشه.به قول معروف تنها مرگه که راه حل نداره

    قبل از هرچیزی به داشته هاتون توجه کنید و قدرشون رو بدونید.

    تن سالم و دو فرزند سالم.اینها کم نعمتهایی نیست و خیلیها در نداشتن این چیزها میسوزن.
    شما باید بدونید یک مادر هستید و مقاومت و صبر و تحملتون در حل این مشکل فوق العاده تاثیر گذاره.

    چرا که اگر شما خسته بشید و پا پس بکشید اولین ضربه رو فرزندانتون میخورن.

    میدونم به این راحتی نمیشه گفت صبور باش و ....اما باید مقاوم باشید.چون با ایجاد ضعف در شما کارها خیلی پیچیده تر از این میشه.

    برای حل شدن مشکلاتتون چند تا راه به ذهنم میرسه.که علاوه بر راهکارها و نصایح مفیدی که دوستان انشالله میان و میدن مطمئنا موثره

    یکی از این راه ها خوندن سوره مزمل به مدت 40 روزه.
    و راه بعدی خواندن نماز غفیله

    دوست عزیز این دو تا کار معجزه میکنه.این از نظر معنوی

    گفتید اون خانوم خودش شوهر داره.پس نگران این نباشید که همسرتون باهاش باشه.چون غیر ممکنه و این هم یه برگ برنده دست شماست.(با توجه به اینکه گفتید مذهبی بوده و بالاخره ریشه هایی از مذهب حتما در ایشون هنوز هست)

    قبل از این ماجراها رابطه شما با همسرتون چطور بود؟از ارتباطاتتون ایشون راضی بودن؟تنوع داشتین؟

    سطح توقعات شما از لحاظ مالی از همسرتون چه طوری بود؟بالا بود یا پایین؟

    قبلا اختلاف خاصی باهم داشتین؟

    خوب توجه کنید اگر ایشون بی احترامی و حرمت شکنی میکنن شما اصلا نباید مقابله کنید.
    فکر میکنید با گفتن کلمه بی شعور به همسرتون چه چیزی عوض میشه؟اوضاع بهتر میشه؟

    شاید بگید خوب دلم خنک میشه.اما دود این کار فقط به چشم خودتون میره

    پس در دعواهاتون فقط سکوت کنید و کاری نکنید که بیشتر عصبانی بشه وسر خودتون رو گرم کنید و بذارید تخلیه بشه.

    برای روابط جنسی شما پیش قدم بشید.
    لطفا به سوالاتم جواب بدید

    موفق باشید



    ممنونم از توضیحاتتون اما چه طوری باید بگم عنوان رو عوض کنن؟

  7. #5
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    جمعه 03 فروردین 03 [ 04:10]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array

    RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم

    همینجا بگید عنوانتون رو.براتون عوض میکنن
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  8. 3 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    maryam123 (یکشنبه 06 فروردین 91)

  9. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 بهمن 92 [ 18:58]
    تاریخ عضویت
    1390-2-30
    محل سکونت
    کرج
    نوشته ها
    620
    امتیاز
    4,643
    سطح
    43
    Points: 4,643, Level: 43
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 107
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Social1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    3,824

    تشکرشده 3,762 در 695 پست

    Rep Power
    75
    Array

    RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم

    سلام
    می تونی توی پست بعدی یک عنوان مناسب را انتخاب کنی و ارسال کنی.

    عزیزم هیچ مشکلی نیست که راه حل نداشته باشه .....
    اگه خدا مشکل رو داده راه حل رو هم داده ......
    بهترین کار اینه که همسرتون رو از اون خانوم [size=large]دور کنید
    البته خیلی با احتیاط و با سیاست تا همسرتان نسبت به شما حساس نشود و به قول آقا سعید یه کار دیگه بره بهتره.
    در ضمن هیچ وقت از زندگی ناامید نشو چون زندگی به این قشنگی درست کردی با وجود دو تا نو گل هم توی زندگیت نباید اینهمه ناامید باشی ..
    باید بتوانی دوباره روی همسرت تاثیر بگذاری و برای او در خانه چیزهایی را که دوست دارد را فراهم کنی و سرگرمش کنی تا ذهنش فقط درگیر شما و بچه ها باشد ..
    و اینکه کمکش کنید تا سیگار را ترک کند چون ریشه مشکلات با سیگار است چون فرد مذهبی بوده یقینا از طریق مذهب باز هم می توانید روی اوتاثیر بگذارید ...
    شاید از اعتقاداتش دست کشیده باشد شاید از این مذهبش احساس خستگی کند ولی اگر شما هم این اعتقادات او را به یادش نیاورید بیشتر فراموش می کند البته یادآوریه شما نباید به صورت لفظی باایشات باشد چون به مراتب بدتر خواهد شد....بلکه شما باید با عملتان به او یادآوری کنید و با خواندن نماز و قرانتان در خانه و در حضور او ، او کم کم دوباره به آرامشی که در گذشته داشته پی خواهد برد .....
    و اینکه شما باید به همسرت کمک کنی ...... و حرفهایی را که می زند وموجب رنجشتان می شود را نادیده بگیرید چون او آرامش خود را از دست داده که این صحبتها را می کند ....می دانم که برای شما سخت است ولی شما سعی کنید صبور باشید و توی شخصیت خود این را ندانید که حرفهای زشت هم از دهان شما بیرون بیاید ...
    بلکه با آرام بودن شما او کم کم به آرامش می رسد....
    هروقت عصبانی شدید بیایید اینجا و دردودل کنید و جتی با خواندن قرآن هم می توانید به آرامش بیشتری برسید که سخن خداوند بیشترین نیرو را دارد!
    ولی یک موضوعی را هم که گفتم این بوده که سعی کنید سیگارش را ترک بدهید چون همین سیگار هم تاثیرات بدی را دارد....
    [/size]

  10. 4 کاربر از پست مفید چشمک تشکرکرده اند .

    چشمک (یکشنبه 06 فروردین 91)

  11. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 30 آذر 91 [ 14:54]
    تاریخ عضویت
    1390-10-19
    نوشته ها
    147
    امتیاز
    1,391
    سطح
    20
    Points: 1,391, Level: 20
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    611

    تشکرشده 614 در 130 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم

    ارتباط همسرتون با خونواده اش چطوره؟
    کسی هست توی خونواده اش که ازش حرف شنوی داشته باشه؟

  12. 3 کاربر از پست مفید hamdardi1390 تشکرکرده اند .

    hamdardi1390 (یکشنبه 06 فروردین 91)

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 16 تیر 91 [ 20:37]
    تاریخ عضویت
    1391-1-05
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    737
    سطح
    14
    Points: 737, Level: 14
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم

    با تشکر از همه شما که راهنماییم کردین فکر نمی کردم به این زودی جوابی دریافت کنم.
    در مورد عوض کردن عنوان می خواستم عنوانی باشه که همه بفهمن من چقدر ناامید شدم از همه چیز اما اگه یک عنوان بهم پیشنهاد بدین حتما استفاده می کنم
    خانم مریم اول اینکه واقعا از اون راه حل های معنوی که دادین متشکرم چون واقعا فکر میکنم فقط خدا میتونه همه چیز رو درست کنه در مورد سوالها هم
    اینکه رابطه چطور بود رابطه خیلی عاشقانه ای نداشتیم یعنی از همون اول هم شوهرم رفیق باز بود نه مثل الان یا اگه دیر می کرد یا کار اشتباهی انجام میداد قبول می کرد کارش اشتباه بود اما الان نه
    شوهرم تو کوچیکی پدرش رو از دست داد و مادرشون هم پدر بود براشون هم مادر و احترام مادرش رو خیلی نگه می داره اون اوایل با مادرشوهر مشکل داشتم یعنی مادرشوهرم انتظار نداشت شوهرم زیاد پیش من باشه یا بیرون بریم ناراحتیش رو نشون میداد وشوهرم هم واسه اینکه مادرش ناراحت نشه به خواسته اون عمل می کرد مثلا امکان نداشت ظهر بخواد پیش من بخوابه پیش مادرش می خوابید. این یک موردش هست یا انتظار نداشت شوهرم تو کار خونه کمکم کنه همه کارها با من بود از خرید گرفته تا کارهای بچه دکتر رفتن و هرکار بیرونی که بود اون موقع ها چیزی نمی گفتم اما الان نه نمی تونم طاقت بیارم چون می بینم خواهرام برادرهام خواهرشوهرم و برادرشوهرم زندگیشون چیجوریه من اولین عروس مادرشوهرم بودم هرچی سیاست بود سر من خالی کرد و سر بقیه نه البته الان با مادرشوهرم دیگه مشکل انچنانی ندارم چون با اومدن بقیه عروس ها قدر من رو حالا میدونه
    اون موقع ها حداقل قبول می کرد این کارهاش اشتباه هست اما الان میگه نه همینه که هست من مشکلی ندارم تو مشکل داری همه زندگیشون همین جوریه میگه تو از اول زندگی از من انتقاد می کردی ایراد می گرفتی اره ایراد می گرفتم اما ایرادی که میگرفتم برای پیشرفت خودش بود مثلا از راه رفتنش نشستنش یا اینکه درسش رو ادامه بده این جور چیزها بود یک چیزهایی که در نظر دیگران هم عیبی براش بود خودش هم قبول داشت اما الان میگه تو هی ازم عیب می گیری
    در مورد اینکه سطح توقعات شما از لحاظ مالی چه طوریه؟ سطح توقعم بالا نیست اما انتظار دارم که بعد از 12 سال زندگی یک خونه از خودم داشته باشم هیچ سرمایه ای نداریم چون شوهرم بی حساب و کتاب خرج میکنه هیچ برنامه ریزی نداره. چون پسر بزرگ خانواده هست فکر می کنه باید به همه اعضای خانواده اش کمک کنه یعنی تا جایی که داره میده این هم عیبی بود که همیشه بهش می گفتم که تو داشته باش و کمک کن یعنی کلی قرض داشته باشه و بدهی اما برادرش چیزی ازش بخواد نمیگه باید قرضم رو بدم به برادرش کمک می کنه حالا نه اینکه احتیاج برادرش فوری بوده باشه نه مثلا برای عید رفته 500 فقط داده براشون لباس خریده البته برای ما هم کم نمی گذاره پول میده اما میگه پول میدم به من کاری نداشته باشین
    اختلاف خاصی نداشتیم
    می دونم با گفتن کلمه بیشعور هیچ چیزی درست نمیشه اما اون وسط دعوا که اون هرچیزی میگه واقعا صبوری کردن و حرف نزدن خیلی هنر میخواد که هرچی میگذره صبر و تحمل من هم کمتر میشه

    اقا سعید شما هم که میگین کارش رو عوض کنه اصلا امکان نداره یعنی قبول نمی کنه
    در مورد تنوع توی زندگی اصلا توی خونه نیست باور نمی کنید وقتی یک روز هم که بیرون نره میگیره می خوابه

    چشمک عزیز از شما هم ممنونم
    اینکه چطوری همسرم رو از اون خانوم دور کنم واقعا هیچ کاری نمی تونم بکنم خیلی به هم نزدیک شدن ارتباط تلفنی هر روز دارن حالا فکر می کنن من نمی دونم شوهرم نسبت به این خانوم خیلی حرف شنوی داره یعنی هرچی بگه قبول می کنه الان ایرادهایی که میگیره دقیقا می دونم دقیقا حرفهای این خانوم هست چون همین حرفها رو قبلش از این خانم یکجورهایی شنیدم
    اصلا توی خونه نیست که من بخوام چیزهایی که دوست داره رو براش فراهم کنم
    در مورد سیگار هم میگه من هر وقت بخوام ترکش میکنم لازم نیست تو چیزی بگی به وقتش ترک می کنم!

    hamdardi1390 ارتباط با خانواده اش قبلا هم خیلی خوب بود الان هم هست از مادرش هم حرف شنوی داره اما به هیچ عنوان در مورد این خانوم حرف هیچ کی رو قبول نمی کنه یعنی اگه یکی بگه این خانوم خانوم خوبی نیست عصبانی میشه حالا هرکی باشه حتی مادرش یعنی الان از اون خانم بیشتر حرف شنوی داره تا مادرش تو اخرین سطح زندگی اش من رو در نظر بگیرید مثلا در نظر بگیرین به برادرش گفته من خرج دندونپزشکیت رو میدم بری دندونت رو درست کنی اما من که خیلی وقته بهش گفتم میگه ندارم یعنی می دونم واقعا نداره اما به قرض هم شده جور میکنه که به داداشش بده
    از امشب چله سوره مزمل شروع کردم دعام کنید واقعا فکر می کنم به ته خط رسیدم نمی دونم این زندگی چی میخواد بشه

  14. #9
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    جمعه 03 فروردین 03 [ 04:10]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array

    RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم

    دوست عزیزم
    نگران نباش

    زندگیهای خیلی خیلی بدتر بودن اما با توکل به خدا درست شدن

    عنوانت رو بذار مثلا با همسرم اختلاف دارم و نیازمند راهنمایی دوستان هستم.
    یا بذار به دنبال راه حلی برای حل اختلافات و مشکلات با همسرم هستم

    گل عزیز

    الان تمرکزت رو بذار روی مسائل خودت و همسرت
    فکرت رو درگیر خانوادش نکن...اختلاف با مادر شوهر و فرق بین عروسا و ...همیشه بوده و هست

    خانومی پدر من بعد از 35 سال خدمت الان که بازنشسته شده خونه به دوشه و هرسال داره خونه عوض میکنه.

    خیلی سخت نگیر...زندگی همینه...یکی خونه داره..یکی نداره
    یکی ماشین داره...یکی موتورم نداره...

    دوست عزیزم نکته همینجاست

    صبرت رو ببر بالا و سعی کن برای حفظ زندگیت هنر سکوت و صبوری در اوج عصبانیت رو یاد بگیری....

    حتی شده در دلت جواب بهش بده..براش تو دلت دعا کن که خدا راه درست رو نشون بده بهش

    بازم تو دلت بگو حساب ما باشه قیامت...کلی اروم میشی و ارامش میگیری...

    وقتی میاد خونه...با بچه هاتون مثلا تولدشه... سالگرد ازدواجتونه...حسابی غافلگیرش کنید...بیشتر بهش محبت کنید...وقتی باهمید جذابیتتون رو زیاد کنید براش...

    حرفهای عاشقانه و تغییر در ظاهرتون..رنگ مو...
    مسیجهای عاشقانه فراموش نشود




    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  15. 2 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    maryam123 (یکشنبه 06 فروردین 91)

  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 16 تیر 91 [ 20:37]
    تاریخ عضویت
    1391-1-05
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    737
    سطح
    14
    Points: 737, Level: 14
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دعا کردم یا من بمیرم یا شوهرم

    خب وقتی ساعت 2 میاد خونه دیگه به نظرتون کی تو خونه بیداره؟!
    قراره فردا بریم مسافرت اما از قبل اولتیماتوم داده که اونجا کاری به من نداشته باشین من فقط می خوام بخوابم
    همون خانمی که قبلا گفتم تو اون شهر خونه داره و قراره ما اونجا بریم و خودش هم هست البته
    به من میگه با دوست اون خانم برو بیرون به من کار نداشته باش من هم گفتم یا با تو یا با اون خانم بهش برخورد که تو به من شک داری که مثلا این دو تا رو تنها نمیگذارم خونه ؛ گفتم چه ربطی داره من با دوستش راحت نیستم
    نمی دونم از همین الان تقریبا مطمئنم که سفر خیلی بدی خواهم داشت فقط و فقط به خاطر بچه هام دارم میرم که یک هوایی بخورن
    توی ظاهر هم تا بخوای تغییرات دادم و می دم اما...
    نمیگم چرا خونه نداریم میگم چرا وقتی میتونیم با پس انداز کردن صاحب خونه بشیم نمیشیم البته الان مادرشوهرم در حال ساختن خونه برای خودش و بچه هاش هست اما اعصابم از این بی حساب خرج کردنهای شوهرم خورده
    دعام کنید


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:47 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.