--------------------------------------------------------------------------------
خدایا من از بدبخت بودن خسته شدم !
با سلام ، من علي جلالي هستم ،وسالها اعتیاد داشتم ..
با سلام ، من مسافر علي جلالي هستم ، متولد 24/4/1358 تهران . در يك خانواده متوسط به دنيا آمدم و به همراه پدر و مادر و برادرم در تهران زندگي مي كنيم ، البته يك خواهر دارم كه با هم دو قلو هستيم و ايشان در حال حاضر براي گرفتن مدرك دكتراي عمران در خارج از كشور مشغول تحصيل مي باشند .
پدرم ساليان درازي مصرف كننده مواد مخدر ( ترياك ) بود و من از همان سنين كودكي با مواد مخدر آشنا شدم . هميشه از بوي ترياكي كه پدرم مي كشيد خوشم ميآمد ، سر انجام همين اشتياق و علاقه باعث شد تا به علت عدم آگاهي خود ، وارد بازي اعتياد شوم . از سن 15 سالگي مصرف ترياك را به صورت تفريحي شروع كردم . آن زمان طريقه استفاده از ترياك را بلد نبودم ، به همين خاطر ترياك را پس داغ كردن و پف دادن به دور سيگار ميماليدم و مي كشيدم . بعد از ترياك مدتها با اين تفكر كه قرص اعتياد ندارد و چون اعصاب من خراب است و من بايد آرامش داشته باشم ، شروع به مصرف قرصهاي ديازپام ، اگزازپام ، لورازپام و ... كردم .مصرف اين قرصها آنقدر روي من تاثير بد گذاشته بود كه اصلاً هيچي از زندگي نمي فهميدم و در بي خبري كامل به سر مي بردم . بعد از يك مدت مصرف قرص را كنار گذاشتم و به طور حرفه اي شروع كردم به مصرف ترياك ، هم به صورت خوراكي و هم به صورت كشيدني ، مصرف حشيش هم كه شده بود نقل مجلس و مكمل ترياك ! مدتي گذشت ، يك روز نشئه ، يك روز خمار . تا اينكه يك روز مامورين محترم نيروي انتظامي منو با 9 گرم ترياك گرفتند . تا صبح از خماري به خودم مي پيچيدم ، فرداي آن روز منو بهمراه عده اي ديگر به دادسراي انقلاب فرستادند و و بعد از خوردن 30 ضربه شلاق ، از آنجا روانه زندان قزل حصار شدم . يكماه در زندان به طرز فجيعي خماري ، گرسنگي ، بي خوابي ، درد و ... را تحمل كردم . چشمتان روز بد نبيند ، شپش تمام وجودم را تسخير كرده بود . شلوغي و ازدحام جمعيت در زندان و پر بودن اتاقها باعث شد تا شبها در راهروي بند جوانان ، در كنار دستشوئي بخوابم . البته منظورم اين است كه تا صبح از شدت خماري به خود مي پيچيدم ، چون براي آدمي كه درگير بيماري اعتياد است در هنگام خماري اصلاً خواب مفهومي ندارد . در زندان كساني كه قديمي بودند و مي توانستند مواد مصرف كنند تا صبح به آنچه علاقه داشتند مشغول بودند و چرت مي زدند و آنهائي هم كه چيزي براي مصرف نداشتند از خماري تا صبح ...
شبي كه از ميخواستم زندان آزاد بشوم ، بر روي ديوار زندان قزل حصار نوشته بود : يادت مي ره ! من پيش خودم گفتم امكان نداره يادم بره ، همه چيز ديگه تمام شد ! ساعت 4 صبح رسيدم خانه ، مادرم براي زيارت به مشهد مقدس رفته بود ، پدرم هم خواب بود . رفتم بالاي سر پدرم ، با گريه بوسش كردم و گفتم : توبه ، توبه ، توبه ! ساعت 6 صبح همان روز براي امتحان رانندگي رفتم شهرك آزمايش ، آنقدر حالم خراب بود كه اصلاً نتوانستم ماشين را روشن كنم . خماري همچنان ادامه داشت ، سرفه هاي شديد و عطسه هاي پياپي ، امانم را بريده بود . پاكي من 40 روز بيشتر دوام نياورد ، البته در اين 40 روز 2 بار ترياك خوردم ، چند بار حشيش كشيدم و 4 بار هم مشروب خوردم ! اصلاً نمي دانم چي شد و چگونه با هروئين آشنا شدم ، اما وقتي به خودم آمدم ، ديدم سرنگ حاوي هروئين در دستم است و تزريقي شده ام . بازي اعتياد به شكل ديگر و از نوع ديگر آغاز شد . اوايل مصرف هروئين فكر مي كردم وارد بهشت شده ام ، فكر مي كردم زندگي يعني همين . غافل از اينكه فرمانبردار شيطان شده ام و دعوتش را با كمال ميل پذيرفته ام . روزها و هفته ها و ماه ها ، يكنواخت و همواره در حالت خماري ، نشئگي و بي خبري در حال سپري شدن بود . مصرف روزانه من شده بود : يك بست ترياك خوراكي ، 2 وعده هروئين مشامي ، يك يا دو وعده تزريق هروئين و دوباره نصف شب هم يك وعده هروئين مشامي.
در طول اعتيادم مصرف مواد مخدر گوناگون و روشهاي مختلف مصرف از جمله : قرص اكستازي به صورت خوراكي و مشامي ، تزريق كتامين ، تزريق ترياك ، تزريق قرص را نيز امتحان كردم . تب و لرز و تشنج تنها چيزي است كه از مصرف تزريق ترياك و تزريق قرص به ياد دارم . يادمه يك بار براي تزريق سرنگ را برداشتم و به دستشوئي رفتم ، به ديوار دستشوئي تكيه دادم و روسري مادرم را محكم به دور بازوي راستم پيچيدم ، سرنگ را در رگم فرو بردم ، هنگامي كه ميخواستم روسري را باز كنم ، سرنگ از دستم به داخل چاه توالت افتاد ، در آن لحظه از شدت خماري اصلاً نفهميدم چي كار مي كنم ، سرنگ را با كثافت هاي چسبيده بهش از توي چاه بيرون آوردم و همان جوري دوباره تو رگم فرو كردم و هروئين را تزريق كردم .
وقتي به گذشته فكر ميكنم ، اصلاً نميتوانم باور كنم كه اينهمه بدبختي ، تاريكي و جهنم را خودم با دستان خودم ، براي خود رقم زدم . اما به هر حال هر چه بود گذشت و از آن دوران تنها يك درس و تجربه باقيمانده و به خوبي اين موضوع را درك كرده ام كه اعتياد را نمي توان پشت خروارها مدرك تحصيلي و هزاران كيلو پست و عنوان و ميلياردها تومان پول وثروت پنهان كرد ، اعتياد در هر لباسي اعتياد است و اصلاً پير يا جوان ، زن يامرد ، با سواد يا بي سواد ، ثروتمند يا فقير ، زشت يا زيبا ، چاق يا لاغر و غيره نميشناسد و هر كسي ممكن است به راحتي وارد اين بازي شود .
من به نقطه اي رسيدم كه با تمام وجودم فرياد مي زدم : خدايا ، من از بد بخت بودن خسته شدم ، من از نادان بودن خسته شدم ، من از بي هدف بودن خسته شدم ، من از خسته بودن خسته شدم !
يك روز از طريق يكي از دوستان ، براي درمان اعتياد با مكاني به نام كنگره 60 آشنا شدم . البته قبل از آشنايي با كنگره 60 تجربه چندين ترك نا موفق مانند ترك با قرصهاي متادون و دي اچ و گياهان دارويي و كپسول هاي دست ساز عطاري ها و همچنين بهزيستي را نيز داشتم .
حرف زدن در مورد كنگره 60 برايم خيلي سخت است ، چون واقعاً نمي دانم چي بايد بگويم . خانواده ، شرافت ، آبرو ، زندگي و حتي زنده بودنم را مديون كنگره 60 هستم . چند روز پيش فرد كارتن خوابي را زير پل سيد خندان ديدم ، وقتي جلو تر رفتم ، ديدم كه اين فرد يكي از دوستان زمان مصرف من است ومن با اين شخص بارها هروئين مصرف كرده بودم . يك لحظه خشكم زد و گفتم خدايا شكرت ، اگر كنگره نبود و اگر من هم مصرف مواد را ادامه بودم يا ميمردم يا به سرنوشت اين دوست دچار ميشدم .
روش درماني كنگره 60 ( تدريجي ) يك روش بي نظير ، معقول ، علمي و تجربي است كه در آن صورت مسئله اعتياد و تخريب هاي مواد مخدر در قسمت جسم ، روان و جهان بيني ( كه شامل انهدام سيستمهاي توليد كننده مواد شبه افيوني و همچنين سيستمهاي ضد درد بدن مي باشد ) بصورت كامل شكافته شده و بطور كلي بر روي شناخت انسان در صور آشكار و پنهان كار مي كند .
قبل از آشنايي با كنگره 60 مانند اكثر انسانها فكر ميكردم آخر خط اعتياد ، كارتن خوابي و كنار جوي است . اما پس از مدتي حضور در كنگره باورم نسبت به آخر خط اعتياد عوض شد و به اين نتيجه رسيدم كه آخر خط اعتياد نقطه اي است كه انسان به اين آگاهي برسد كه بدون مواد مخدر هم ميتوان زندگي كرد و از زندگي لذت برد و انسان بايد باور كند كه مصرف مواد مخدر هيچ دردي را دوا نميكند و مصرف مواد ، خود هزاران درد به همراه دارد . اعتياد انفجاريست كه تخريب آن شايد كمتر از بمب اتم نباشد ! شايد يك فرد با 2 سال مصرف مواد به اين باور و آگاهي برسد ، شايد يكي بعد از سي سال ، شايد يكي با مصرف ترياك و هروئين و يا شخص ديگري با مصرف كراك و شيشه ، شايد يكي كارتن خواب بشود و به اين آگاهي برسد و در خيلي از موارد هم ديده ايم كه بسياري از انسانها تمام زندگي شان را پاي اعتياد ميدهند اما باز به آخر خط نميرسند و دست از مصرف مواد مخدر بر نمي دارند و اين قصه تا گور و حتي بعد از مرگ هم ادامه دارد !
اگر بخواهم از زمان اعتياد و تخريبهاي مصرف مواد مخدر بگويم ، ساعتها وقت و ده ها قلم و كاغذ لازم است تا بتوانم ذره اي از سياهي ها و بدبختي هاي اعتياد را يرايتان شرح دهم . قبل از ورود به كنگره 60 ، در شهرك غرب كلي براي خودم بچه معروف بودم و همه منو به اسم علي مايكل مي شناختند ! در مهر ماه سال 82 هنگامي كه 9 ماه از قطع مواد من ميگذشت ، به لطف خداوند به سفر حج عمره مشرف شدم و از علي مايكل شهرك غرب تبديل شدم به حاج علي كنگره 60 . يادمه در اولين طواف كعبه با صداي بلند گريه ميكردم و در دلم به خداوند ميگفتم : خدايا ، من كجا و اينجا كجا ؟ خدايا ، تزريق هروئين كجا و اينجا كجا ؟ خدايا ، من الان بايد مرده باشم ، اينجا چي كار ميكنم ؟ خدايا ، كي هستي ، كجا هستي ؟ آيا من لياقت اين همه لطف و رحمت را دارم ؟ آنوقت بود كه فهميدم صفت گذشته در انسان صادق نيست ، چون جاري است . آنوقت بود كه فهميدم با ايمان به خداوند ، سعي و تلاش و استقامت ميتوان از پائين ترين نقطه به بالاترين نقطه صعود كرد . اگر تا ديروز بد بودم و در عمق تاريكي بسر ميبردم ، هيچ دليلي ندارد كه امروز و فردا هم بد باشم و در جهنم اعتياد به سر برم . آنوقت بود كه فهميدم اگر انسان بخواهد ، به خود كرده را تدبير هست ، آنوقت بود كه فهميدم هميشه توبه گرگ مرگ نيست ، ميتوان از ضد ارزشها بازگشت و زندگي كرد . آنوقت بود كه فهميدم من ميتوانم همه آنچه كه هست با نيروي عقل خويش تبديل به بهترين كنم و بسوي نقطه اي بيايم كه آغاز نموده ام !
در حال حاضر كه اين مطلب را مينويسم ، پس از طي 11 ماه و 15 روز سفر تدريجي ، 4 سال و 6 ماه از آزادي من ميگذرد و به عنوان كمك راهنماي درمان اعتياد در كنگره 60 شعبه آكادمي مشغول خدمت هستم و بعنوان كاپيتان تيم فوتسال كنگره 60 در اين تيم فعاليت ميكنم ، تا كنون موفق به كسب 3 عنوان آقاي گلي مسابقات فوتسال كنگره 60 ( جشنواره عقاب طلائي ) كه همه ساله بمناسبت سالروز جهاني مبارزه با مواد مخدر در پارك طالقاني برگزار ميشود شده ام . اين مسابقات 3 سال است كه برگزار ميشود و در هر دوره 18 يا 19 تيم 10 نفره از اعضاي كنگره 60 در آن شركت داشته اند . همچنين به همراه تيم منتخب فوتسال كنگره 60 تا كنون در 9 دوره مسابقات فوتسال جام رمضان ، جام دهه فجر ، جام چمن مصنوعي پارك لاله در مقابل بزرگان فوتسال ايران و آسيا شركت داشته ام . من در سال 75 ترك تحصيل كردم ، اما به دستور آقاي مهندس در سال 82 براي ادامه تحصيل اقدام كردم و موفق شدم پس از گذراندن 60 واحد تحصيلي مدرك ديپلمم را دريافت كنم ، و در حال آماده سازي خود براي ورود به دانشگاه نيز هستم . همچنين علاوه بر اينكه مشغول كار در يك شركت خصوصي هستم ، در تمام جلسات آموزشي كنگره 60 (شعبه آكادمي ) شركت ميكنم ، مدت 17 ماه است كه به كلاس دف نوازي ميروم و 2 ماه است كه در كلاس زبان انگليسي نيز ثبت نام كرده ام .
آري ، من همان كسي هستم كه تا ديروز انگل جامعه بودم ، من همان كسي هستم كه تا ديروز لكه ننگ خانواده ام بودم ، من همان كسي هستم كه تا ديروز مردم برچسب هاي بي غيرت ، بي اراده ، دزد و... را به من نسبت مي دادند ، اما چه اتفاقي افتاد كه امروز .... ؟
من تمام اين تغييرات را مديون رحمت خداوند ، زحمات آقاي مهندس دژاكام و راهنماي عزيزم آقاي بابك مشايقي و استادان ديگري چون آقايان رضا تراب خاني و امين دژاكام هستم .
در پايان از پدرم كه خود نيز حدود 6 سال است در كنگره 60 از دام اعتياد آزاد شده و مشغول انجام وظيفه كمك راهنمايي در شعبه رباط كريم است و همچنين از مادرم كه در تمام اين مدت يار وياور من بوده و ايشان هم در شعبه آكادمي كمك راهنما هستند ، و برادر عزيزم كه از بازيكنان تيم راگبي هستند صميمانه سپاسگزارم و اميدوارم هميشه در مسير صراط مستقيم در حال حركت باشند.
ان شاء الله ، همه آن كنيم كه فرمان است
مسافر -علي جلالي
http://www.congress60.org
http://www.c60.ir
علاقه مندی ها (Bookmarks)