RE: همسرم خیلی اخلاق های بدی داره که منو دو دل کرده
سلام دوست عزیزم
امیدوارم با درایت و سیاست زنانه اوضاع زندگیت هم مثل اسمت بشه خانومی
چیزی که در حرفهات به نظر من مثل چراغ بود و توجه جلب میکرد این بود که مدام از ضعیف شدن و خسته شدن و داغون شدن گفتی
دوست خوبم فکر نکن زندگی یعنی همش خوشی و خوشبختی
از زمانی سر سفره عقد بله رو میگیم در تازه ای رو به زندگی باز میشه و پر از مشکلات و خوشیهاست
اگر نامزدت ای اخلاق های بد رو داره تنها هدف و هم و غمت رو بذار برای کمک به اون و خودت
اینو بارها به دوستان گفتم
الان تنها چیزی که اکثر مشاورا میگن جداییه
خودشونو راحت میکنن
شما اول از همه تمام تلاشت رو بکن اما نه با گفتن مدام این جملات ضعیف شدم..اعصابم ضعیف شده و ...
شمایی که ازدواج کردی باید محکم قدم بداری و با توکل به خدا و تلاش خودت موانع رو از سر راه برداری
هنر شما در اینه که تلاشت رو برای حفظ زندگی انجام بدی
البته همونطور که دوستان گفتن فعلا زیر یک سقف نرین
نیروی دوست داشتن معجزه میکنه و مشکلات رو حل میکنه.پس برای علاقه ای که به همسرت داری ارزش قائل شو و تمام تلاشت رو بکن
همسر من هم مثل همسرشما بود حتی چند درجه بدتر
حالا همسر شما تعهد داده. همسر من که وقتی گفتیم تعهد زمین و زمان رو بهم ریخت!
تازه ما علاوه بر مشکلات خودمون بددهنیا و دل سوزوندن های خانواده همسرم ر و هم داشتیم
واقعا نمیدونستیم مشکلا ت خودمونو حل کنیم یا خانواده همسرم رو
اما الان بعد از گذشت 4 سال(توجه کن 4 سال.توقع نداشته باش مشکلات دو روزه حل بشن ) اروم تر شده
منطقی شده.دیگه شکاک نیست دیگه بد دهنی نمیکنه و به قول خودش جونش به جون من بسته است
عزیزم من هم اوایل مثل شما خیلی کم طاقت شده بودم و هر لحظه دم از جدایی میزدم
تا اینکه مادرم یک جمله بهم گفت که زندگیم زیر و رو شد
جمله اش این بود
فکر نکن اگر طلاق بگیری و با یکی دیگه ازدواج کنی خوشبخت میشی.هر آدمی مشکلات خاص خودش رو داره
من محبتم رو به همسرم زیاد کردم .هرجا میرفتم دقیقا بهش میگفتم.بهش از همونجا زنگ میزدم و خلاصه هر کاری که میتونستم برای جلب اعتمادش انجام میدادم.
حتی یک بار بم زنگ زد گفت کجایی گفتم 4 راه ولیعصرم.وقتی تلفن ر و قطع کردم دیدم من میدون ولیعصرم.
سریع بهش زنگ زدم و گفتم که میدون ولیعصرم.
خندید و گفت حالا مگه چقدر فاصله داره؟ گفتم فاصله اش مهم نیست مهم اینه که من به تو واقیعت رو بگم
ازاین کارا زیاد کردم و خیالش رو راحت کردم.
مثلا میگفت چرا از همین فلان جا خرید نمیکنی و راهت رو دور میکنی؟
بهش میگفتم چون میخوام از جایی خرید کنم که فروشنده اش نگاهای حیز نداشته باشه
الان خیلی بهتر شده و دیگه شکاک نیست چون کاملا الان بم اعتماد داره.
فقط دقت کن این پروسه اعتماد شاید مدتی طول بکشه که باید در این دوران صبور باشی خانومی
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)