سلام خدمت دوستان همدردی
من 19 سال دارم و همسرم25 سال 2 سال عقد بودیم و 2 سال هم هست که عروسی کردم.
ازدواجمان هم کاملاً سنتی بوده البته زیاد راضی به این ازدواج نبودم و بیشتر با اسرار مادرم تن به این ازدواج دادم ولی العاً خیلی پشیمونم خسته شدم نمیتونم مشکلات زندگی را تحمل کنم
شوهرم آدم سختگیری خیلی اذیتم میکنه با خانواده شوهرم زندگی میکنم و مشکلاتمان همیشه سر خانواده شوهرم است میخواد که من خدمت گزار خانوادش باشم برایشان هر کاری بکنم. همیشه به خاطرشان دارم کتک میخورم میگه تو در قبال اونا وظیفه داری هر کاری هم میکنم باز میگه کم کاری کردی مادرشوهر و پدر شوهرم در روستا هستند و ما در شهر با خواهر و برادر مجردش که از من و شوهرم بزرگتر هستند زندگی میکنیم
مادر و پدرش در روستا کشاورزی میکنند و اون ازمن میخواد در کشاورزی هم کنارشان باشم ولی من کشاورزی بلد نیستم و نمیخوام هم یاد بگیرم
اون بزرگ شده روستاست و من شهر ،کاملاً فرهنگ هامون باهم فرق میکنه از شما دوستان میخوام راهنمایی کنید که در برابر زورگویی های همسرم باید چه کنم اگر سوالی بود بپرسید با تشکر از شما دوستان همدردی
علاقه مندی ها (Bookmarks)