سلام به دوستان خوب همدردی.
من از سال 1387 که عقد کردم تا به حال عضو همدردی هستم و ریزمشکلاتم توی این دوتاپیک هست.
1- من حساسم یا او بی معرفته ؟
2- من حساس نیستم او بی مسئولیت است
به طور خلاصه مشکلات گذشته ام رو می گم: من و شوهرم زمانی که ایشون سرباز بود عقد کردم. من خیلی به خانوادش احترام گذاشتم ولی متاسفانه اونها ظرفیت نداشتند و رفتارشون با من بدتر می شد. در نتیجه یک ماه بعد از عقد من رابطه ام رو قطع کردم و اونها هم هیچ تلاشی برای برقراری رابطه نکردن! من و شوهرم خانه خریدیم و تمام حقوق من بابت خانه می رفت و شرایط خیلی خیلی سختی رو گذروندیم و اونها حتی یک 1000 تومانی به ما کمک نکردن. 1 ریال پول عروسی ندادن و ما 2سال پیش عروسی کردیم و رفتیم خانه خودمان. در طی این مدت شوهر من از یک مرد کم تجربه نپخته که 2سال عقد روزی 100 بار دعوا می کردم تبدیل شده به یک مرد فهمیده باتجربه و انگارتازه فهمیده زنش و زندگی یعنی چی خدا رو 100بار شکر
و من همچنان با خانواده شوهرم قطع رابطه ام. مثل یک مهمان اومدن شام عروسی خوردن و رفتن و توی این 2سال هنوز خانه ما نیومدن. اعتقاد دارن اول من باید برم بعد اونها بیان که من اصلا اینکار رو نمی کنم. فکر می کنم بعد اون همه توهین و آزار حالا اونا باید پا پیش جلو بگذارند.
تازه تازه فهمیدن چه اشتباهی کردن و پدرشوهرم حالا هراز گاهی زنگ میزنه حالمو می پرسه. میگه بیا خونمون و ...
ولی من ناراحتم. من تازه عروس بودم و اونها نیومدن خونم. 4 ساله عروسشونم ولی یک شب عید پاشونو خونه پدر من که 13 سال از پدرش بزرگتره نذاشتن. البته برای من دیگه مثل قبل مهم نیست . یعنی دیگه حرص نمی خورم. توی مهمونی یا عروسی ببینمشون فقط سلام و خداحافظی می کنم. شوهرم هم هروقت که دلش بخواد میره و میبینتشون و من اصلا کاری ندارم. ولی جالبه که خونه پسرشون نمی یان !!!! و تا حالا خونه مارو ندیدن. یکی از دوستام میگه : جون می دونند اون خونه زندگی رو تو به پا کردی! عملا اونجا رو خونه تو می دونن نه پسرشون! و چون کاری نکردن الان هم روشون نمیشه پا بذارن!
ولی دوستان من قصد دارم بچه دار بشم. احساس میکنم وقتی باردار شوم و اونها اون موقع پا پیش بذارن دیگه اصلا به دلم نمی چسبه چون اون موقع دیگه به خاطر من نیومدن! به خاطر بچه اومدن! خب؟ اون بچه از دل کی اومده؟ گوربابای مادر بچه؟؟؟؟ فکر می کنم دیگه اون موقع نمی تونم ببخشم ( گرچه الانم نبخشیدم و واگذار کردم به خدا) منو راهنمایی کنید/
آیا حق با منه؟ احساسم درسته؟ فکرم درسته؟ کوتاه بیام؟ اگه پدرشوهرم بازم عید زنگ زد و تبریک گفت چی؟ اگه دیگه زنگ نزد و من باردار شدم اون موقع پا پیش گذاشتن چی؟ چه کنم؟؟؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)