آزادشان کن
پنجره ای دارم از محل کارم مشرف بر ساختمان بزرگ دوبلکسی است که یک پسر نوجوان دارد ... الان 25 روز بیشتر است که چند کبوتر وحشی را در قفسهایی کوچک وتنگ زندانی کرده است طوری که فقط میتوانند بنشینند و آنها را برروی پشت بام بدون سایبان قرار داده است ...
زیر ظل آفتاب...
زیر باران ...
آیا دانه به اندازه کافی دارند ؟!؟...
فرقی برای مادر یا پدر و یا خودش نمیکند و دل بی رحمشان را به رحم نمیآورد...
یکبار هم دیدم یک کلاغ در نزدیکی قفس آنها ایستاده بود و کبوترها همه از جا برخاسته بودند و از وحشت و حرکاتشان معلوم بود دارند سکته میکنند...
اما دریغ از دادرس...
الان هم شاید 25 یا 26 روز باشد که در این قفس تنگ همگی در انتظار یک آزادی هستند... بی قرار و بیتاب... انگار دیوانه شده اند... نوکشان را به این سو و آنسو میبرند بلکه از این حصار تنگ به ظاهر ساده آزاد شوند ..
در عرض این چند روز بارها از خدا خواستم آنها را به طریقی آزاد کند:( ...
در خیالم میپروراندم که ای کاش یک حیوان دست آموز داشتم و او را میفرستادم تا یواشکی روی بام آن خانه برود و درب قفسها را باز کند و آزادشان کند اما ...حیوان دست آموزم ندارم ...
به فکرم افتاد ای کاش قانون حمایت از حیواناتی وجود داشت تا مثل پلیس 110 به آن زنگ میزدم و این بخت برگشته ها را از قفس آزاد میکردند ...
به فکرم رسید یک نوشته بنویسم و آن را داخل خانه شان بیاندازم ولی ترسیدم به جرم مزاحمت مرا بگیرند...
حتی این فکر را هم کردم که یک دوستی در خانه بغلی پیدا کنم تا یک قلاب بیاندازد و قفسها را بالا بکشد و آنان را آزاد کند ولی دوستی ندارم...
من فقط شاهد این اسارتم و زجری را که آنها میکشند ...
با خودم گفتم خدایا اینها دیگر چرا ؟. ...اینها که هیچچچچچچ گناهی نکرده اند !!!...دل و لب و دست و پاهایشان همه خالی است از هر عمل زشت و ناپسندی ...اینها دگر چرا؟!!
اما به من گفت تو هم امیدوار باش شاید(البته شاید) تو هم گناهی نداشته باشی که من گاهی آزارت میدهم تو فقط فکر کن حکمتی دارم ...
با خودم گفتم به دوستانم که ناراحت و غمگین هستند بگویم ناراحت نباشید گاهی خدا بی گناهها را هم به سختی می اندازد ...
ولی ولی ...
وای به روز صاحبان مرفه آن خانه ویلایی که چه بر سرشان خواهد آمد از غصه ی دل این پرندگان بی گناه و بی آزار ...
تعجبم که در دین اسلام چگونه از حمایت از حیوانات حدیث و پیام دارد اما ما به عنوان مسلمان آنها را رعایت نمیکنیم ...
خودم خواندم که پیر زنی یک گربه داشت و آن را در خانه آنقدر زندانی کرد تا مُرد ....حضرت محمد فرمود این زن بدلیل آنکه آن گربه را کشته است به جهنم خواهد رفت.( جهنم در جواب آزار و مرگ یک "گربه" )
در حالی که در امت او اکنون ذره ای از اهمیت و دلسوزی و مهربانی به این موجودات که برای تنوع ما آفریده شده اند وجود ندارد...
آنهم حضرت سلیمان بود که در قرآن آمده است چگونه با زبان حیوانات حرف میزد و همه حیوانات در خدمتش بودند و در زندگی او نقش مثبت داشتند........ هد هد را که بیاد دارید ...؟؟ سفیر حضرت سلیمان بود به سرزمین ملکه صبا .
میگویند آنها که با حیوانات مهربان هستند با انسانها هم مهربانی میکنند.
خلاصه این بیچارگان بی پناه هنوز در اسارت بسر میبرند...
آیا همین گناهکاریها یکی از عوامل آمدن بلاهایی چون زلزله و سیل و...بر مردم روی زمین نمیتواند باشد ؟؟
شاید آنها از ته دل برای همه ما نفرین میکنند و چون بی گناهند نفرینشان میگیرد ...؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)