احساس می کنم مادرم حق طبیعی من را برای ازدواج و داشتن نامزد در سن 22تا 26سالگی (دوران دانشجویی)ضایع کرده و این را مثل یک عقده تا آخر عمر در دل من گذاشت (دلیلش این بود که برادر بزرگم موفق نشده ازدواج کنه اگه تو زوتر ازدواج کنی خوب نیست )خودم که پیش قدم شدم دو تا گزینه پیشنهاد دادم هم موافقت نکرد ، بالاخره که من مجبور شدم گزینه پیشنهادی خودش که 10سال از من کوجکتر بود قبول کردم اونجا هم موفق نشدیم هالا من از عشق وعاشقی متنفرم همش احساس می کنم باید با بدن اجازه وشاید بر علیه اون کار کنم واصلا دلم نمی خواد برام به اندازه یه سر سوزن کار انجام بده و همش تو فکر انتقام هستم ،چجوری میشه یه کاری کرد که این کینه مانع پیشرفت وباعث عقب افتادگی ام نشود ؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)