سلام
مریم هستم متولد 64 .متاهل.لیسانس .سال 87 با وجود چند خواستگار خوب با پسری که فقط 10 ماه از خودم بزرگتر بود و کلی با بقیه خواستگارام از لحاظ مالی و خانوادگی خیلی پایین تر بود با وجود مخالفت خانواده و اطرافیان نامزد کردم دلیل انتخابم این بود که احساس میکردم پسر رو راست و پاکیه . چون همیشه میدیدم که میره مسجد آخه هم محله ای بودیم یکی دیگه از دلایلم این بود که خودشو عاشق پیشه نشون می داد .یک ماه بعد عقد کردم قبل از عقد میگفت قراره که کلی پول خانوادم بهم بدن که توی رفاه و آرامش زندگی کنیم چون تک پسر بود و 3 تا خواهر داشت که از اون کوچیک تر بودن .بعد از عقدمون فهمیدم که فقط ماهی 150 تومان حقوقشه و پدر و مادرش نمیتونن بهش کمک کنن .وقتی بهش میگفتم برای بعد از ظهرت دنبال کار باش قهر می کرد سر موضوع های پیش پا افتاده و مسخره بهم دروغ میگفت هر کاری که میخواست بکنه مشورت نمیکرد خیلی با هم جنگ و جدال داشتیم سر بی پولی و بیکاری بعد از ظهرش و دروغاش . هیچ جور ازش راضی نبودم ولی به خاطر اینکه جلوی فامیل و همسایه و خونوادم کم نیارم ازش جدا نشدم و با اصرار زیاد خودم بردمش مشاور خانواده . مشاور گفت از هم باید جدا شید چون هر کدوم توی یه دنیا زندگی می کنید .دو سال بعد یعنی پارسال ازدواج کردم .بعد از ازدواج به دروغاش ادامه دادو دزدی هم به کارش اضافه شد و چند تیکه از طلاهامو دزدید نمیدونستم کار خودشه .مزاحم تلفنیم میشد و حرفای مزخرف و زشت برام میفرستاد از قبل از نامزدیمون توی یه شرکت کار می کردم .مزاحم منزل صاحبکارم شده بود و درباره من حرفای بدی زده بود که اصلا واقعیت نداشت و فقط این کارو کرده بود که دیگه سر کار نرم .الان به بن بست رسیدم . و از شما راهنمایی میخوام .
خواهش میکنم کمکم کنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)