سلام دوستان خوب همدردی
منو حتما یادتون هست که یه تاپیک زدم وخیلی دوست داشتم بچه دار شم بالاخره بعد از اینکه با همسرم منطقی صحبت کردم و اونم گفت که خیلی علاقمنده به اینکه بچه دار شیم تصمیم گرفتیم که واقعا بچه دار شیم البته اون همش میگفت من از مسائل اقتصادیش میترسم والا بچه دوست دارم خلاصه بگذریم من از اردیبهشت اقدام کردم ولی خبری نشد منم دیگه بی خیال شدم گفتم یا من یه مشکلی دارم یا خدا نمیخواد و مصلحت نیست تا اینکه این ماه فهمیدم باردارم حالا متاسفانه میخوام بگم خیلی پشیمونم تورخدا دعوام نکنید بهم نخندید ولی من خیلی احساسی تصمیم گرفتم واسه بچه دار شدنم من همین ماه،قبل اینکه بفهمم باردارم یه دعوای مفصل با شوهرم داشتم و برا اولین بار از خونه قهر کردم رفتم و میخواستم دیگه برنگردم واقعیت اینه که من با شوهرم سر مسائل مالی خیلی مشکل داریم من اول ازدواجمون یه وام واسش گرفتم که قول داد قستاشو خودش بده ولی هرگز نداد و هر ماه داره از حقوق من کم میشه البته اینم بگم چون دارم قست میدم همه مخارج زندگی با شوهرمه و پول روزانمم حتی ازش میگیرم که البته وظیفشه و باید بده ولی از وقتی که یه همچین نامردی در حقم کرده همش در فکر انتقامم ازش از طرفیم میترسم اگه این بچه بدنیا بیاد مسئولیت و هزینه هاشو بندازه سر من چون همین چند روزه که رفتم سونو و دکتر, هزینه هاشو خودم دادم دیروز میگم 18000 تومن ویزیت دادم میگه تو که گفتی من بیمه ام و هزینه ندارم واسه بچه دار شدن خوب برو یه دکتر که بیمه قبول کنه گفتم هیچ دکتر ویزیتو با بیمه قبول نمیکنه میدونین از چی تاراحتم از اینکه در ماه کلی هزینه به بچش میده (بچه ای که از همسز اولش داره و حضانتشم همسر اولش گرفته) باورتون نمیشه پولی که به اون بچه میده از پول تو جیبی که به من میده خیلی بیشتره که خودشم اعتراف کرد این مبلغی که من دارم واسه اون بچه میدم خیلی زیاده ولی چون نمیخوام با اون خونواده درگیر شم و بخاطر بچم تقبل میکنم .
در ماه کلی خرج خودش میکنه شامپو گرون میخره ورزش میکنه کلی مواد تقویتی میخوره ولی وقتی میخواد به من پول بده زورش میاد تازه پول خودمه، بارها بهش گفتم بیا قسطاطو خودت بده منم دیگه هیچ پولی ازت نمیگیرم ولی اصلا زیر بار نمیره چون به ضررشه تازه جدیدن فهمیدم که خیلی خیلی مستبده و دیکتاتوره البته اوائل بهتر بود ولی جدیدن حرف حرف خودشه مثلا اگه من بگم بریم خرید یا بریم پارک یا بریم همین سر کوچه میگه کار دارم حوصله ندارم خسته ام ترافیکه اعصاب ترافیکو ندارم خلاصه یه بهونه ای میاره ولی اگه خودش بخواد بره ورزش یا بره خونه پدر مادرش یا هر جایی که خودش بخواد بره اصلا نه ترافیکه نه خستس نه بی حوصلس دیگه خسته شدم از دستش اگه یه بارم بخاطر من یه جایی بیاد کاری میکنه که از دماغم دربیاد بسکه غر میزنه بد و بیراه میگه که چرا خیابون شلوغه چرا مردم اینقدر بیرونن
حالا تو این اوضاع احوال بچه دارم شدم شبها از غصه نمیخوابم اینقدر فکر و خیال میکنم گاهی تو خواب گریه میکنم چون نمیتونم مشکلاتمو باهاش درمیون بزارم میریزم تو خودم و گریه میکنم
خواهش میکنم کمکم کنید من میخوام بچه رو سقط کنم و بعد از اینکه به اندازه قسطهایی که براش دادم ازش پول گرفتم ازش جدا شم
علاقه مندی ها (Bookmarks)