به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 21
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 04 اسفند 90 [ 08:23]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    915
    سطح
    16
    Points: 915, Level: 16
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    اسیر شدم (همسرم مرا محدود می کند)

    سلام دوستان خوب
    من تازه عضو این سایت شدم ازتون خواهش میکنم که به من کمک کنید .
    من شش ماه پیش عقد و سه ماه پیش ازدواج کردم ، شوهرم به ظاهر مرد خوبیه اما گاهی اوقات ازدستش خسته می شم . اون معتقده که تمام اختیار زن ها دست شوهرهاشونه و برای هر کاری باید سعی کنم که راضیش کنم . حتی برای سر زدن به مادرم باید باهاش بحث کنم تا راضی بشه حق ندارم تنهایی بیرون برم ، خیلی کم به خانواده من سر میزنه و زمانی که تنها خونه مادرم می رم جلوی همه خجالت می کشم چون همه با شوهرهاشون میان.از طرفی دائما من باهاش به مهمونی فامیل هاشون میرم اما همیشه در مقابل خانواده من جبهه می گیره . خیلی خسته و پشیمونم این شرایط من رو خیلی آزار می ده دو بار هم پیش مشاور رفتم اما فایده نداشته . تو رو خدا به من بگید چکار کنم . کمکم کنید ....

  2. کاربر روبرو از پست مفید عدل تشکرکرده است .

    عدل (جمعه 14 بهمن 90)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 اردیبهشت 92 [ 17:11]
    تاریخ عضویت
    1390-7-17
    نوشته ها
    195
    امتیاز
    1,939
    سطح
    26
    Points: 1,939, Level: 26
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    472

    تشکرشده 475 در 135 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اسیر شدم

    سلام خانمي
    صفر كيلومتري هنوز... خيلي زوده واسه چه كنم چه كنم
    اينهايي كه گفتم واسه اين بود كه بگم صبـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــر بهترين كاره در شرايط فعلي
    شما تازه زندگيتون رو شروع كرديد طبيعي هستش كه بعضي چيزها با پيش فرضهاي ذهنتون مغايرت داره و فقط گذر زمان هستش كه بالانس لازم رو درست ميكنه خواهرم
    تروخدا اول زندگي رو با دعوا شروع نكنيد
    اگر مشكلي هست صحبت كنيد در كمال ارامش!!!
    اگه واسه همسرتون جمله " اجازه ميدهي؟" مهمه ، خوب شما هم اينو بگيد
    در مورد تنهايي جايي رفتن هم مطمئن باش شما فقط اينجوري نيستي ...يك سرچ بكن تو سايت ! نصف بيشتر ما با شوهرامون اين مشكل رو داريم و به اين نتجيه رسيديم كه 60% مردها اينجورين ( بچه آمار درست دادم؟ )
    يك كم از سن خودتو و همسرت و درجه صميمت خودتون هم بگيد بيشتر ميشه صحبت كرد

  4. کاربر روبرو از پست مفید yekta_b تشکرکرده است .

    yekta_b (یکشنبه 09 بهمن 90)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 04 اسفند 90 [ 08:23]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    915
    سطح
    16
    Points: 915, Level: 16
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اسیر شدم

    سلام یکتای عزیز ممنون که سریع جواب دادی ، من 27 سالمه و شوهرم سیو چهار ساله اون بچه بزرگ خونه و نقش پدر خانواده روبرای خواهر برادرهاش داره چون پدر اون ها چند ساله که فوت کرده اما من بچه آخر خانواده هستم و همیشه یک مصرف کننده بودم . خانوادم خیلی موافق ازدواجما نبودن اما من اوایل خیلی دوستش داشتم و با اصرار من اینکار انجام شد اما الان می ترسم با خودم میگم نکنه این وضعیت هر روز بدتر بشه! نکنه حق با خانوادم بوده و من آینده روشنی نداشته باشم خیلی ترسیدم با هم نسبتا صمیمی هستیم اما من خیلی چیزها رو بهش نمیگم چون خیلی مسائل رو جمع می کنه و توی جمع آدم رو ضایع می کنه به همین خاطر من هم بعضی چیزها رو ازش پنهون می کنم. وقتی عصبانی می شه داد میزنه و اگه من خیلی جواب بدم بعید نیست یه چیزی بهم پرت کنه و یا کتک..... از اون روزهایی که نیومده می ترسم .

  6. کاربر روبرو از پست مفید عدل تشکرکرده است .

    عدل (جمعه 14 بهمن 90)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 بهمن 92 [ 18:58]
    تاریخ عضویت
    1390-2-30
    محل سکونت
    کرج
    نوشته ها
    620
    امتیاز
    4,643
    سطح
    43
    Points: 4,643, Level: 43
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 107
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Social1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    3,824

    تشکرشده 3,762 در 695 پست

    Rep Power
    75
    Array

    RE: اسیر شدم

    سلام دوست خوبم
    به تالار خوش اومدی


    امیدوارم که مشکلت به زودی حل شود.....

    حقیقتش شما در اوایل زندگیتان هستید و این مشکلات خیلی طبیعی هستند چون تا شما با هم مچ شوید زمان می برد
    نگران آینده هم نباشید و اینکه در گذشته چه اتفاقاتی افتاده و دیگران چه طرز تفکراتی داشته اند را رها کنید ... بلکه باید به حال حال حال خود بنگری و تمرکزتان فقط به این باشد که حالا شما دو نفر با هم زندگی می کنید
    عزیزم کل زندگی بستگی به طرز مدیریت شما دارد پس تمرکزت را زیاد بر روی وظایف وظایف وظایف خود قرار بده ....

  8. 2 کاربر از پست مفید چشمک تشکرکرده اند .

    چشمک (یکشنبه 09 بهمن 90)

  9. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 01 آبان 93 [ 17:59]
    تاریخ عضویت
    1390-3-30
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    2,877
    سطح
    32
    Points: 2,877, Level: 32
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    52

    تشکرشده 50 در 31 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اسیر شدم

    سلام دوست عزیز. مبارک باشه خانومی

    درمورد اجازه گرفتن زن از شوهر منم تقریبا مشکل شما رو دارم. شوهر منم ازم میخواد تقریبا هرجایی میخوام برم ازش اجازه بگیرم ولی دوست خوبم سعی کن زیاد روی این موضوع حساسش نکنی. چون اگه خدایی نکرده مردا روی رفت و آمد همسرشون حساس بشن زندگی واقعا جهنم میشه. حداقل واسه آروم کردن شوهرت هم که شده بهش بگو باشه من هر جا بخوام برم اول با شما هماهنگ میکنم.

    راستش من یه تجربه درمورد مشکل تنها مهمونی رفتنت دارم. عزیزم، سعی کن هیچوقت بدون شوهرت خونه کسی مهمونی نری. اینجوری کم کم واسش عادت میشه و هرجا میخوای بری مجبور میشی خودت تنها بری و برگردی. بنظر من این یه نوع سلب مسئولیت از خودشونه. حتی اگه به قیمت کمتر شدن این مهمونی ها باشه ولی با مهربونی و نرمی بهش یاد بده که دوست داری هرجا میری شونه به شونه شوهرت بری و از اینکه همراهت اومده بهش افتخار کنی.

  10. 4 کاربر از پست مفید mahsa_456_2005 تشکرکرده اند .

    mahsa_456_2005 (سه شنبه 11 بهمن 90)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 04 اسفند 90 [ 08:23]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    915
    سطح
    16
    Points: 915, Level: 16
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همسرم مرا محدود می کند.

    سلام دوستان خوبم ،
    من چند روز پیش برای اولین بار موضوعی را مطرح کردم با عنوان "اسیر شدم "که چند نفر از دوستان لطف کردند و مرا راهنمایی کردند . اما الان بیشتر مشکلم رو توضیح می دهم .
    همسر من نسبت به من احساس مسئولیت نمی کنه از نظر مالی در آمد یکسانی داریم و هر دو با هم خرج زندگی رو می دیم ودر واقع اصلا بهش در این مورد نیازی ندارم . اما در مورد مسائل احساسی و یا همراهی من همیشه خانوادش در اولویت هستند براتون چند تا مثال می زنم : - شام مهمان مادرم هستیم خیلی راحت همراهم نمیاد و خودش میره پیش مادرش و من تنها میرم اصلا براش مهم نیست . یا مثلا منو تنها شب توی خونه میذاره میره خونه خواهرش یا انقدر که به اونها محبت داره برای من اصلا هیچ کار خاصی انجام نمیده ، هر وقت باهاش صحبت می کنم می گه من پدر ندارم و خواهر و برادر هام امانت هستند دست من و از طرفی هیچ کس نمی تونه جای اونها رو برام بگیره ، من با وجود مخالفت خانوادم و به امید داشتن یک پشتیبان به این زندگی اومدم اما حالا واقعا تنهام احساس می کنم هم خانوادم رو از دست دادم وهم اینکه شوهر و یاوری به دست نیاوردم واقعا خستم دیشب بیش از دو ساعت برای خودم گریه کردم تو رو خدا کمکم کنید اگه راهی به ذهنتون می رسه به من هم بگید . خواهش می کنم ....

  12. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array

    RE: اسیر شدم (همسرم مرا محدود می کند)

    سلام عدل عزیز

    خب راستش این یه واقیعتیه و هم از لحاظ شرعی و هم از لحاظ عرفی تو باید از همسرت اجازه بگیری
    البته قبول دارم مردها در خیلی موارد شور این قضیه رو در میارن.چندین روایت و حدیث در این مورد داریم.پس هم شما و هم مهسای عزیز روی این مسئله گیر ندین چون به هرکسی بگین حق رو به شوهراتون میده.

    من که از خدامه تنها خونه مادرم برم.چون اگر اون باشه یا مدام اخم و تخم میکنه یا هرچی میگم به من چشم غره میره.یا شاید بخوام 4 تا حرف راجع به مادرشوهرم به مادرم بزنم و کمک بخوام ازش.پس این انقدر هم بد نیست.

    اینم بدون که خانوادت همیشه پشتیبان تو هستنوشاید حرف دل و زبونشون یکی نباشه ولی تو پاره تن اونایی و همیشه کنارتن.
    کاری نکن که همسرت عصبانی بشه.نذار کار به عصبانیت بکشه.نذار حرمت ها از بین بره.الان اول راهی .من حسرت روزای اول زندگیموئ میخورم.کاش بعضی حرفا رو در عصبانیت به همشرم نگفته بودم.کاش اون در عصبانیت منو نزده بود و هزار تا کاش دیگه......
    از روزای نیومده نترس.محکم باش.ارداه قوی داشته باش.از الان غصه فرداها رو میخوری؟اینجوری که نمیشه زندگی کرد.امروز رو بچسب.امروز خوب باش.خوب بگذرون.
    سوره مزمل رو بخون.اثرش فوق العادست.و ضمنا صبور باش.
    زندگی در این دنیا همینه.سخت.سعی کن بسازی و راهای خوب پیدا کنی.

    با گریه کردن چیزی درست نمیشه.با خدا صحبت کن.از اون بخواه.



    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  13. کاربر روبرو از پست مفید maryam123 تشکرکرده است .

    maryam123 (سه شنبه 11 بهمن 90)

  14. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array

    RE: اسیر شدم (همسرم مرا محدود می کند)

    عزیزم اینکه همسرتون چنین اجازه ای داره یا نه به شرایط زیادی وابسته است و اگر بخواهیم بر اساس حق و حقوق با هم زندگی کنیم سنگ روی سنگ بند نمی شود. بهتر است با زبان و رفتار زنانه بر دل همسرتان نفوذ کنید. البته انتظار هم نداشته باشید زود نتیجه بگیرید چون مخصوصا در مورد شما همسرتون مدت زیادی سرپرستی خانواده دیگری (خواهرها و برادانش) را به عهده داشته و زمان نیاز دارد تا توازن را بر قرار کند.
    از طرفی هم می توانی خوشحال باشی از اینکه با مردی ازدواج کردی که مسولیت پذیر است و خانواده دوست.

    اما باید تلاش بیشتری انجام دهی. فقط برای به نتیجه رسیدن استمرار لازم است.

  15. 2 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (پنجشنبه 13 بهمن 90)

  16. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 04 اسفند 90 [ 08:23]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    915
    سطح
    16
    Points: 915, Level: 16
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اسیر شدم (همسرم مرا محدود می کند)

    سلام دوستان خوبم
    از اینکه وقت گذاشتین و مطالب منو خوندین واقعا متشکرم .

  17. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 04 اسفند 90 [ 08:23]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    915
    سطح
    16
    Points: 915, Level: 16
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 6 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اسیر شدم (همسرم مرا محدود می کند)

    سلام دوستان عزیز
    چند روزی هست که با همسرم سر سنگینم ، دلیلش هم اینه که شوهرم به دلیل قرض های عروسیمون یک ماشین 14 میلیونی رو به برادرش داده 5 میلیون بدون اینکه با من مشورت کنه . بعد بعد که بهش میگم جواب میده به تو اصلا ارتباطی نداره برادرمه احساس کردم باید این کار رو بکنم خلاصه دیشب بعد از کلی بحث کردن ازش خواستم به من هم توجه کنه و بپذیره که من هم عضو خانوادش هستم اما اون در جواب گفت من تا جایی که تونستم برات کارهایی کردم و اگه منظورت اینه که به خانوادم کمک بزرگ نکنم بهت بگم همیشه همینطور خواهد بود چون من جای پدر اونها هستم اگه نمیخوای تحمل نکن . از طرفی من رو محدود میکنه که برای خانوادت زیاد کاری نکن چون تو بچه آخر خونه ای و وظیفه ای نداری ..... تو رو خدا چکار کنم . آیا به نظر شما این اخلاق ها طبیعیه ؟ اگه می تونید راهنماییم کنید. خواهش می کنم

  18. کاربر روبرو از پست مفید عدل تشکرکرده است .

    عدل (جمعه 14 بهمن 90)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. منفی بافی های مادرم به اوج رسیده و من به شدت ضعیف و آسیب پذیر شدم
    توسط tanhaeii در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 تیر 95, 11:28
  2. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 18 خرداد 95, 23:02
  3. پاسخ ها: 53
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 اردیبهشت 94, 23:28

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:52 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.