من از اول شروع زندگی مشترکم با همسرم بهش گفتم که خیلی از دروغ بدم میاد
همه چیزو میتونم تحمل کنم به جز دروغ:
ما هنوز ازدواج نکردیم نامزدیم
میخواستم این بنیاد و از همین الان توی زندگیمون استوار کنم
با هم صحبت کردیم که در هر شرایطی که شده حتی اگه به ضررمونه راستشو بگیم
اونم قبول کرد
اما الان که داریم پیش میریم میبینم گاهی اوقات حتی یه چیزای خیلی بی احمیتی که اصلا ارزش ناراحتی رو ندارن دارم ازش دروغ میشنوم
البته این همیشگی نیست
اما همون گهگداری هم که پیش میاد باعث میشه من حرفای دیگه نامزدمو به راحتی باور نکنم
در مقابل خودش به ظاهر قبول میکنم اما همش دو دلم راست میگه یا نه
گاهی اوقات هم که ازش میخوام یه کاری رو انجام نده قبول میکنه ولی انجام میده و نمیزاره من بفهمم
من نگفتن یه موضوع و برابر میدونم بادروغ گفتن[/color]
مثلا یکی از دوستاش خونه مجردی داره نامزدم بیشتر اوقات میره خونه ی اون دوستش پسره خوبیه اما چون مجرده من دوست ندارم زیاد باهاش برخورد داشته باشه
اما شوهر من دقیقا مثل قبل باهاش رفت و آمد میکنه فقط نمیزاره من بفهمم
گاهی اوقات هم میره خونه ی اون میخابه
نمیدونم باید چیکار کنم
نمیدونم من خیلی حساسم ...
یا...
علاقه مندی ها (Bookmarks)