واسه يه موضوعي مجبور شدم واسه اولين بار همسرم و دختر كوچيكم رو تنها بزارم و 2 روزي رو برم سفر نا گفته نمونه بارها و بارها (چند روز در ماه)همسرم به دلايل مختلف مثل ماموريت و غيره مارو تنها گذاشته و من در نبودش جاش رو واسه دخترمون پر كردم و هميشه موقع اومدنش با بهترين لباس و آرايش و غذا انتظارشو كشيم حتي تا دير وقت و اين سفرم با رضايت كامل و هماهنگي خودش بود و تو ترمينالم واسه بدرقه م بغض كرده بود
حالا من امروز بعد از 2 روز نبودن و 19 ساعت اتوبوس سواري خورد و خاكشير رسيدم ترمينال و تو مسيرم چند بار باهاش چك كردم كه مياد دنبالم ولي تو ترمينال دربه در دنبالش مي گشتم و نبود
به گوشيشم جواب نمي داد بعد از 10 دقيقه جواب داد و خيلي سرد و بدون عذر خواهي گفت خودت ماشين بگير بيا خونه!!!
وقتي ديدم ترمينال نيومده گفتم لابد رفته برام گل بگيره از بس دلتنگه!و نرسيده بياد شايدم باز ماشين خرابه نخواسته منو نگران كنه به هر حال گفتم باشه و با دلخوري قطع كردم تو راه باز گفتم شايد چون تولد بچه س جشن گرفته و مي خواد منو قافل گير كنه
ولي از شدت خستگي باز زنگ زدم و تاكيد كردم من كليد ندارم(كليشو گم كرده كليد منو برداشته) خونه باشيد تا من بيام اگه جايي مي خواي بري بعداز اومدن من برو اونم با همون لحن گفت نه ما خونه ايم تا بياي
وقتي رسيدم هرچي زنگ زدم درو باز نكرد با خونه تماس گرفتم جواب نداد به گوشيش زنگ زدم گفت من و بچه رفتيم بيرون!!! بچه دلش مي خواست بره منم بردمش!! گفتم من خيلييييي خسته م 19 ساعته تو ماشين بودم الان مثه گداها بشينم كنار خيابووون! گفت خسته اي كه خسته اي به من...منم قطع كردم بازم مثل خل ها گفتم نه لابد يه قافل گيري تو كاره مگه ميشه اين رفتارو با من بكنه بي هيچ دليلي؟؟!! من كه آزاري بهش نرسوندم ؟!
بعد كلي الافي و تو خيابون نشستن آقا تشريف آوردن و اصلا به من محل نزاشتن فقط سفره صبحونه رو پهن كرد منم سكوت كردم سر سفره بچه شروع كرد به نق نق همسر عزيز فرمودن تا تو نيستي هيچ وقت اين اوضاع رو نداريم!!گريه بچه تقصير توئه!!
من كه توپم پر پر بود به زور خودمو كنترل كردم و گفتم يعني من نباشم بي دردسر صبحونه مي خوره؟ گفت معلومه!
واسه اين كه بحثمون نشه گفتم چه عالي پس من برم دوش بگيرم شما راحت باشيد
بعد ازحموم ديد كه من سر بحثو باز نمي كنم خودش شروع كرد كه تو دروغگويي!!! چرا تو ترمينال گفتي 15 دقيقه الاف شدي من مطمانم دروغ ميگي!!
گفتم خوب 15 نه 10 چه فرقي داره تو به هر حال اونجا نبودي بودي؟؟شروع كرد به بهونه تراشي و متهم كردن من به يه مشت ايراد بني اسراييلي
ميگه پشت در موندي كه موندي آسمون كه به زمين نيومده اصلا به من چه خسته اي
يا تو تنبلي وقتي رفتي لباساي رو بند رخت رو جمع نكردي
يا بچه خييلي آرومه تو دروغگويي كه ميگي در طول روز بهونه مي گيره!
يا من در نبود تو روزي5 بار خونه رو جارو مي زدم معلومه تو تو ي خونه فقط مي خوري و مي خوابي و....
و كلا بهونه هاي كاااملا احمقانه واسه حرص دادن من!
دقيقا به جاي دلتنگي از من متنفر شده الانم كه دارم اينا رو مي نويسم دارم واسه حماقت و خوش خيالي خودم گريه مي كنم
احمقانه تر اينه كه اين بحث بچه گانه به اين ختم شد كه برو قانوني اقدام كن!!!مي دونه حرف طلاق واسه من زشت و سنگينه آخرين حربه ش واسه زجر دادن من اين حرف مسخره س از يه آدم بالغ سي و چند ساله با تحصيلات فلان و ادعايي كه گوش فلك و پر كرده اين حرف منطقيه؟!
حالم از خودم به هم مي خوره كه انقد دلتنگش بودم
حالم از خودم به هم مي خوره كه انقد بهش فكر كردم و واسه ديدن و بغل كردنش نقشه كشيدم
از جفتمون متنفرم
از همه ي از خود گذشته گي هايي كه براش كردم پشيمونم
حق من چنين استقبالي نيست مي خوام چند روز باهاش كاملا قهر كنم
گيج گيجم انگار يكي نا غافل زده تو سرم
مغزم ديگه كار نمي كنه
گاهي ميگم لابد يه غلطي كرده كه دست پيشو گرفته پس نيفته
شايدم فكر مي كنه 2 روز بچه داري كرده كوه كنده
يااااا
ميخوام جفتمونو از رو زمين محو كنم تو رو خدا كمكم كنيد
علاقه مندی ها (Bookmarks)