سلام راستش نمیدونم از کجا بگم...
راستش من و شوهرم بعد از عروسی یک سال خارج از کشور زندگی کردیم...شوهرم در ان کشور دانشجو بود و من هم که در ایران دانشجو بودم یک سال مرخصی گرفتم...در آن مدت یک سال پدر شوهر و مادر شوهر هم با ما در ان کشور زندگی می کردند...
پدر شوهرم اعتقاد داشت چون شوهرم دانشچو هست و خرج ما را او می دهد باید در تمام چند و چون تصمیمات و کارهایمان چه درس خواندن...چه ادامه تجصیل ...چه کار کردن...چه برگشت به ایران یا ماندن قرار بگیرد...
خوب ما هم بر حسب احترام در تمام تصمیمات ایشون را شرکت دادیم...ایشون هم میگفتند به محض اینکه شوهرم کار پیدا کرد دیگه در هیچ کاری دخالت نمی کنند.
<<بگزریم از اینکه برای ما تصمیم هم میگرفت... حتی یک بار گفت:برای اینکه در هزینه ها صرفه جویی بشود من آن کشور را تنها با مادر شوهرم به قصد ایران ترک کنم به مدت 3 ماه از همسرم دور باشم تا پدر شوهرم اجاره خانه ای که ما جدا در آن بودیم را ندهد...یا اینکه برای تحصیل پسرش پولی که برای خرید خانه در ایران کنار گذاشته خرج کند تا پسرش به ایران نیاید و 4 سالی را که از درسش باقی مانده در آن کشور بماند ...با توجه به اینکه موقع حواستگاری قول داده بودند یک سال فقط در خارج از کشور می مانیم.>>
خلاصه.....
من و همسرم تصمیم گرفتیم که به ایران بیاییم اما هم برای اینکه من نزدیک دانشگاهم باشم و هم اینکه با پولی که برای خانه داریم و اندک بود و نمی توانستیم با آن پول در تهران صاحب خانه شویم و هم اینکه خانواده خودم هم در آن شهر بودند به شهر دیگری بیاییم...
همسرم از اینکه در تهران نیستیم بسیار راضی هست ..هم دوری از ترافیک هم کار قراردادی پیدا کرده و هم اینکه دانشگاهش هم اینجا جور شده و خدا شکر صاحب خانه بسیار خوب شدیم...
اما...
پدر شوهرم هنوز دست از دخالت هایش بر نداشته است و شوهرم به دلیل احترام زیادی که برای ان ها قائل هست نمی تواند نظر خودش را به ان ها بفهماند و اینکه زندگی مان را از این مخمسه نجات دهد...
شوهرم اکنون کاری در تهرا پیدا کرده که می تواند قراردادی با انچا کار کند و از شهر خودمان هم و از من دور نباشد و دورادور کار کند.اما پدر شوهرم و مادر شوهرم پایشان را کرده اند در یک کفش که باید استخدام بشوی...اصلا"به جوانب کار اینکه شوهرم اینجا دانشگاه می رود کار دارد زندگی دارد در نظر نمی گیرند...
و شوهرم از انجایی که ادم دمدمی مزاجی هست با اینکه خودش با استخدام موافق نبود جرف های پدرش وسوسه اش میکند و من گیر کردم بین این پدر و پسر
به خدا برای من درور بودن شوهرم سخت است...سخت است که یکی هی دخالت هم بکند
حالا من به شوهرم گفتم هرجور خودت میدانی...چون از پسش بر نبمبام...اما دارم آب میشم...
یکی یک راه حل منطقی بدهد خواهشا"
علاقه مندی ها (Bookmarks)