به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 83

Threaded View

  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 اردیبهشت 92 [ 09:40]
    تاریخ عضویت
    1389-7-21
    نوشته ها
    715
    امتیاز
    7,206
    سطح
    56
    Points: 7,206, Level: 56
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 144
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,662

    تشکرشده 1,673 در 522 پست

    Rep Power
    85
    Array

    از مادرشوهرم متنفرم!

    بچه ها خیلی دلم گرفته، هر کدوم از خونه هایی که تا حالا بودیم رو که یادم میاد پراز دعوا بود طوری که تو تمام کوچه های اطرافش من خاطره ای دارم که از خونه زدم بیرون و تو کوچه گریه میکردم و با خدا صحبت میکردم

    اما چند وقتی میشه با کمک شما دوستای خوبم اوضاع خونه تقریبا آروم شده.البته شوهرم بعضی اوقات عصبی میشه اما من حالا دیگه میتونم خودمو کنترل کنم همونجا هیچی نمیگم و بعد با زبون خوش بهش میگم اشتباهاتشو و اون هم خداروشکر خیلی تغییر کرده و خیلی باهام مهربونه.

    پدرشوهرم مرد خوبیه و منو تقریبا دوسم داره اما مادرشوهرم از همون روز اول با من بد بود، اخلاقش یه طوریه که خودش رو خیلی خیلی خیلی تحصیلکرده و بافرهنگ میدونه!از همون روز اول دلمو میشکست، اون اوایل شوهرم پشت سر ازم دفاع میکرد و حتی باعث شده بود که چند بار مادرشوهرم به من زنگ بزنه و از دلم دربیاره اما طبیعتا دعواهای بین من و شوهرم باعث شد که دیگه شوهرم این کارو نکنه و از مامانشم طرفداری کنه.

    خلاصه همیشه مادرشوهرم به من تیکه مینداخت.تو دعواهامون از پسرش پشتیبانی میکرد و آتیش بیار معرکه میشد، پسرشو تشویق میکرد که تو خونه منو تنها بزاره و بره خونه اونا تا به قول خودش منو آدم کنه. فقط پدر شوهرم خونه و مهمونی ها و اسباب کشی های ما تنها میومدبا اینکه من ازش خواهش کرده بودم.همیشه منو مقصر جلوه میداد و پشت سرم بدگویی میکرد.همیشه تو جمع سوال پیچم میکرد(چرا دندونتو کشیدی درد داشتی دیگه یا قطع کن بزار من زنگ بزنم ببینم تو کجایی و....) همیشه دختر و دادمادشو به من و پسرش ترجیح داده، و هزارتا بدی دیگه که من هیچ کاری ازم ساخته نیس جز اینکه به خدا واگذارش کنم.

    من از بعد از سال تحویل دیگه نرفتم خونشون و تو این مدت زندگیمون خیلی آرومتر شده اما
    هفته پیش خیلی اتفاقی مادرشوهر و پدرشوهرم اومدند خونه ما و خیلی هم مامانش با من بدرفتار بود و دوباره منو استیضاحم کرد .
    و باز دوباره دیشب اومدند کسای که شش ماه بو یادشون از ما نمیومد حالا هرهفته!!!
    نفهمیدم واسه احوالپرسی از من (به خاطر جراحی دندونام) اومده بودن و یا به هر دلیل دیگه نمیدونم.
    اما خیلی تعجب کردم و احساس میکنم یه کاسه ای زیر نیم کاسس.
    اما این بین رفتار شوهرم(که چند وقتیه واقعا باهم خوبیم 180درجه عوض میشه!!!!!!!!) بیشتر اذیتم میکنه، به رفتار من ومامانش دقیق شده و بهم گیر میده
    مینا چرا جلو نرفتی؟مامان وایستید همونجا تا مینا بیاد باهاتون احواپرسی کنه!
    واسه مامانم دوباره چایی تعارف کن و ....
    با دوبار اومدن مامانش تو یک هفته صد در صد من هم باید برم خونشون اما حتی فکرش باعث میشه اشکم دربیاد.
    به خدا هیچ کس تودنیا اندازه اون منو اذیت نکرده،خودشو خیلی بالا میبینه و مدام درحال افه گذاشتنه.بهم تیکه میندازه و......

    پسرشم که ماشا... امکان نداره رفتارای مامانشو ببینه فقط رو من کلیک میکنه و میدونم دوباره باز جو خونمون پراز دعوا و کتک کاری میشه
    من چی کارکنم؟ دست خودم نیست ازش متنفرم.میشه راهنماییم کنید تنفرمو ازش کم کنم.

    [align=center]خدايا آن گونه زنده ام بدار كه نشكند دلي از زنده بودنم
    و آن گونه بميران كه كسي به وجد نيايد از نبودنم...
    [/align]

  2. 2 کاربر از پست مفید آفتاب همدرد تشکرکرده اند .

    آفتاب همدرد (دوشنبه 14 فروردین 91)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1402 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:11 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.