سلام
من 25 سالمه و شاغل هستم . 3 ماهه که عقد کردم شوهرم فوق العاده بدبینه و حساس ، خیلی هم دوستم داره اما نمیدونم چرا دائمآ سر هر مسئله ی کوچیکی با من بحث میکنه نمونه اش : چند شب پیش خواهرم و شوهر خواهرم خونه ما بودن خیلی اتفاقی آستین لباسم رفت بالا بعد از مهمونی شروع کردن به غر زدن و دعوا کردن ....
تا اینکه 3 روز پیش من از طرف ادارمون باید میرفتم ماموریت 1 روزه البته من و همکارم (تنها هم نبودم ) بعد از برگشتمون خسته و کوفته بودم که بلافاصله بعد رسیدنم تلفن زد و کلی بد و بیراه به من گفت و هزار مدل بهونه گرفت که چرا به من زنگ نزدی و ...( در حالیکه یه چیزی حدود 12 پیام کوتاه دادم 1 بارهم زنگ زده بودم ) تو جلسه بیشتر از این نمی تونستم درحالیکه اینو قبلآ هم بهش گفته بودم
آخر سر هم برداشت با صراحت کامل گفت که من بهت اعتماد ندارم و اینه روش زندگیه من میخوای بخواه نمی خوای هم به سلامت ... و منم که دائم سعی میکردم اآرومش کنم دیگه نتونستم این حرفشو تحمل کنم و گفتم آره میرم و دیگه نمی تونم باهات زندگی کنم ، بعد با هم گوشی و گذاشتیم . از اون روز به بعد دیگه هیچ تماسی با هم نداشتیم ... خیلی اذیتم کرده تو این مدت که من این حرفو زدم ولی قلبآ دوستش دارم
راهنمائیم کنید چیکار کنم که بعد پشیمون نشم . کمکم کنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)