کمک کنید دوستان

[2Saranaz]

دوستان حالا به من کمک کنید لطفا
من 10 ساله که با همسرم زندگی می کنم ولی چون هردوی ما شدیدا درگیر کار هستیم همسرم دوست نداره که صاحب فرزند بشه و منم چون می بینم اون مخالفه دیگه عشقی برای داشتن فرزند ندارم. اخیرا هم بخاطر استفاده بیش از حد الکل توی یه جمع خانوادگی و فحاشی به مادرم و زدن حرفهای رکیک، من به مدت 3 ماه ازش فاصله گرفتم و گفتم می خوام جدا بشم
خلاصه من که برگشتم کلی پیش مشاور و ...رفتیم و الان داریم به سلامتی دوباره ادامه می دیم. منتهی چیزی که هست اینه که توی این مدت 3 ماه همسرم کارهای عجیبی کرد مثلا خونه رو بنام خواهرش زد، تمام اموالش رو انتقال داد و حالا هرچقدر میگم این مسائل رو حل کنه زیر بار نمیره نمی دونم باید چیکار کنم.
لطفا کمک کنید

[keyvan]

با سلام
لطفا" در ارسال بعدی خود عنوان مناسب با محتوای موضوع مطرح شده را برای ما ارسال کنید تا عنوان این تاپیک تغییر یابد،چون عنوان فعلی نامفهوم بوده
در غیر اینصورت تاپیک شما حذف خواهد شد

[چشمک]

سلام دوست عزیز
اگه میشه در مورد خودتون بیشتر بنویسید
مثلا سنتون اختلاف سنتون ، دلیل اینکه بچه نمی خواد ، آیا همسرتان مشکل روحی دارد ، چرا به مادر شما توهین کرده ، و آیا شما خواستید به زندگی با ایشان ادامه دهید یا خودشان هم اصرار داشتند ، آیا قبل از اینکه ادامه دهید با هم توافقی نداشتید که به این کارها ادامه ندهد، و چرا همه اموال را انتقال دادند،واگر دلیل به برگرداندن اموال ندارد به خاطر این است که نسبت به شما اعتمادش را از دست داده است که مبادا دوباره قصد رفتن داشته باشید
لطف کنید بیشتر توضیح دهید چون همه چیز رو سربسته گفتید

[2Saranaz]

سلام دوستان
من 32 سالم هست و همسرم 34 سالشه، همسرم دوست داره آنرمال زندگی کنه دوست نداره مثل همه آدمهای معمولی زندگی کنه به نظرم شاید افسرده هم باشه ولی مسئله این است که خیلی لجوج و یکدنده است. بدجوری به مادر من حسادت میکنه، چون مادر من با برادرم زندگی می کنه و در کودکی من از پدرم جدا شده و از تنهایی آزار می بینه من سعی می کنم که بهش کمک کنم و این باعث حسادت همسرم میشه. علت بی تربیتیشم این بوده که الکل زیاد مصرف کرده بود و بیشتر اوقات وقتی الکل می خوره خیلی جسورتر و بی تربییت تر میشه. آدم فنی و متخصصی هست و من و همسرم با هم کار می کنیم . ولی این خلقیاتش واقعا منو آزار میده بیشتر شبها کار می کنه و روزها خواب است و از زندگیش و اجتماع ناراحته .... دیگه نمی دونم چی بگم . وقتی من ترکش کردم چندین بار خانوادشو فرستاد و یکبار هم که من خونه دوستم رفته بودم و چند روزی اونجا مونده بودم اومد دنبالم ولی من برنگشتم و بسیار ناراحت بودم و فکر می کردم باید جدا بشم بعد از 3 ماه بلاخره با مشاوره هایی که رفتیم به زندگی برگشتم راستش خیلی خسته هستم و نمی دونم چه باید بکنم . کار مشترکمون رو به کمک هم و با دانش اون بیشتر و پشتکار من درست کردیم و سر و سامان دادیم ولی بنده هیچوقت دیگه احساس استقلال کاری ندارم. من در رشته مهندسی برق تحصیل کردم. قبل از برگشتنم بهش گفتم که باید حق طلاق رو به من بدی و دیگه قول بدی مشروب نخوری و گرس نکشی و از مادر و خانواده ام عذرخواهی کنی ولی یه جوری تمام این مسائل را ماس مالی کرد. توی این سه ماه هم پیش وکیل رفت و برعلیه من شکایت عدم تمکین داد ،منو ممنوع الخروج کرد و بجای من برادرشو آورد سر کار و تمام اموالش و بنام خواهرش کرد.
خیلی خوشحال می شم به من کمک کنید فکر می کنم زندگیمو باختم و بیخودی جوونیمو به پاش گذاشتم

با سلام
لطفا" در ارسال بعدی خود عنوان مناسب با محتوای موضوع مطرح شده را برای ما ارسال کنید تا عنوان این تاپیک تغییر یابد،چون عنوان فعلی نامفهوم بوده
در غیر اینصورت تاپیک شما حذف خواهد شد

سلام
چشم ولی بنده الان نمی تونم عنوان این تاپیک رو تغییر بدم به من اجازه داده نمیشه لطفا خودتان عنوان تاپیک را تغییر دهید.
با سپاس از دست اندرکاران این فروم

[نیلا]

عزیزم شما مهمترین مشکل شما الکلی بودن همسرتان است و بقیه همه ریشه در این مسئله دارند، فرد الکلی تعادل روانی ندارد که زیاد روی حرفها و کارهایش حساب کرد.
در مورد انتقال انواع من یک پیش بینی دارم که شاید بخاطر اینکه شما چند بار ترکش کردید از ترس مهریه این کار را کرده .
خلاصه من درک می کنم شما ناراحت هستید ولی این که حالا این همه را ول کنیم و بچسپیم به مسئله بچه به نظر من وارونه دیدن مسائل هست
شما اولویت های زندگیتان : 1- جدی گرفتن مسئله الکلی بودن همسرتان
2- شناخت کامل از افکار و برنامه هایی که در ذهن دارد با توجه به مسئله انتقال اموال باید بفهمید ایشان چه در ذهن دارند و رویکردشان نسبت به زندگی چطور است ( با توجه به نخواستن بچه )
3- در صورت حل همه این مشکلات که زمان و صبر و توان زیادی را می طلبد و از دست تنها شما ساخته نیست و حتما با کمک یک تیم مشاوره ای و محیط میسر است صحبت بر سر داشتن بچه
مشکل خود را جدی بگیرید

انواع = اموال ( اشتباه لپی )

[چشمک]

واقعا خیلی متاثر شدم
البته باید بگم این بیشتر همسر شماست که عذاب می کشد شاید اگه در حالت عادی و به دور از استرس و تشویش با او صحبت بکنید شاید او هم از این حالات رنج می کشد و احساس می کنم او بیشتر به کمک نیاز دارد تا شما .
اولی اینکه او باید مصارف الکلی را بتواند کنار بگذارد چون نسبت به الکل اعتیاد پیدا کرده و نمی تواند به تنهایی این کار را انجام دهد و شما که همسر او هستی باید بتوانی راههای کمک کردن به او را پیدا کنی وتنهایش نگذاری و اگه تنهایی برایت میسر نیست از کسی بخواه کمکت کند که همسرت او را قبول دارد
دوم اینکه اگر از اجتماع و زندگی ناراحته همش برمی گرده به مصرفی که داره و چون اعتماد به نفسش رو از دست داده نمیتونه توی جمع درست رفتار کنه .
پس باید خیلی زن زرنگی باشی که بتونی شوهرت رو کمکمش کنی نه اینکه تنهاش بزاری و با این کارت اونو نسبت به رفتار خودش حریص تر کنی دختر خوب یه اشتباه دیگه هم که کردید اینه که بچه نیاوردید و شما هم به این خواسته ایشون تن دادید چون بچه می تونه احساس مسیولیت پدر و مادر رو بالا ببر
پس حتما باید با مشاورین هم در مورد این مساله حادت صحبت کنی ولی کار با عصبانیت پیش نمی ره بلکه خیلی باید صبور باشی

[keyvan]

سلام
چشم ولی بنده الان نمی تونم عنوان این تاپیک رو تغییر بدم به من اجازه داده نمیشه لطفا خودتان عنوان تاپیک را تغییر دهید.
با سپاس از دست اندرکاران این فروم

سلام
عنوان تاپیک را شما باید انتخاب کنید،ما تغییر میدهیم