سلام
چهار ماهه که عقد کردم و قبلش دو ماه نامزد بودم همسرم رو هم از قبل می شناختم . شرایط مالی خوبی نداره (کلی بدهکاره) از همون دوران نامزدی مون کاری رو خواست شروع کنه که بیشتر سرمایه اش رو من در اختیارش گذاشتم . دائم حساب کتاباش بهم می خوره و هر بار و تو هر مرحله کار مدام سنگ می افته جلو پاش .چون خودش هیچ منبع مالی نداره و کسی از خونواده اش نیست که کمکش کنه هر بار من مجبور می شدم با توجه به اعتباری که در کارم داشتم واسه کارش پول جور کنم وام بگیرم قرض کنم تا این کار لعنتی پیش بره که متاسفانه نرفت که نرفت.الان دیگه کم اوردم نمی دونم باید چیکار کنم خودش می گه یه مقدار دیگه اگه پول جور کنیم همه چی درست می شه . من از بابام پول گرفتم اما دیگه شک دارم بهش بدم یا نه . هیچ پس اندازی دیگه واسه خودم ندارم از طرفی قسط تمام وام هایی که گرفتم افتاده گردن خودم یه چیزی سه برابر حقوقی که میگیرم باید قسط بپردازیم .دیگه به حرفش اطمینان ندارم چون هر چی گفت برعکس از آب در آمد . البته این رو هم بگم اون همه تلاشش رو داره می کنه اما من واقعا خسته شدم . الانم نمی دونم اون پولی که می خواد رو بهش بدم یا نه .واقعا خسته شدم دو روزه باهاش حرف نزدم .اصلا تحمل انتقاد رو نداره وقتی از کارش ایراد می گیرم قاطی می کنه .واقعا موندم چیکار کنم از صبح دستم به هیچ کاری نمی ره
علاقه مندی ها (Bookmarks)