به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 مرداد 91 [ 01:21]
    تاریخ عضویت
    1390-9-16
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    945
    سطح
    16
    Points: 945, Level: 16
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 55
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    کوچک شدن بسمه....

    سلام دوستان عزیز
    من ۲۱سالمه دانشجو هستم و با اقایی ۲۷ساله اشنا شدم.از این اشنایی ۲سال میگذره و از اول هم قصدشون ازدواج بود.ایشون خانوادشون رو در جریان گذاشت اما اونا مخالفتشون رو اعلام کردن.به هر نحوی که بود راضیشون کرد.هرطور که میشد دل پدر و مادر و بدست اورد.
    امدند خاستگاری و این حرف ها...همان شب خاستگاری جوری برخورد کردند و صحبت کردن که واقعا جریان رو تموم شده فرض کردیم.اما چند روز بعد تماس گرفتن و گفتن که با این ازدواج مخالفن.طوری تند با خانوادم صحبت کردند که هنوزم این برخوردشون به من یاداوری میشه.تنها بهانه رو هم این اعلام کردن که کسی از خانواده شما نزدیکتون نیست.چون ما قبلا تهران بودیم و الان جای دیگه هستیم از خانواده پدریم دور هستیم و خانواده مادریم هم کم جمعیت اند.
    اخه اینم شد بهونه.به خدا هر طور که حس میکردم ممکنه یه مادر و پدر از بچشون انتظار داشته باشن این پسر و ترغیب کردم که باهاشون مدارا کنه.
    اخه چرا خانواده ها اینجور میکنن،واقعا از نظر روحی داغون شدم.خیلی بیشتر از اون چیزی که اینجا بشه ابراز کرد ازشون حرف های سنگین شنیدم.به خودم رو در رو نگفتن اما...
    به خدا اگه واقعا عاشق این پسر نبودم اصلا این چیزارو تحمل نمیکردم.بعضی مواقع حس میکنم له شدم خردم کردن...
    چه پیشنهادی به من میکنید؟چطور میتونم رضایتشون جلب کنم.میخوام متوجه شن من اون هیولایی که واسه خودشون ساختن نیستم
    [/size]

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 بهمن 92 [ 23:55]
    تاریخ عضویت
    1389-10-14
    نوشته ها
    2,085
    امتیاز
    11,615
    سطح
    70
    Points: 11,615, Level: 70
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    12,283

    تشکرشده 12,256 در 2,217 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کوچک شدن بسمه....

    سلام دوست عزیز،

    به تالار همدردی خوش آمدی.

    اگر موافق هستی عنوان تاپیکت رو تغییر بدهم به "مخالف پدر مادر پسر بعد از 2 سال دوستی".
    به این خاطر که عنوان فعلی مبهم است. اگر هم خواستی می توانی خودت یک عنوان بهتری پیشنهاد بدهی تا تغییر بدهم.


    در مورد مشکلت، اول می خواهم به شما یاد آوری کنم که این رابطه آغاز صحیحی نداشته و در ادامه هم روند نادرست خودش رو داشته، تا اینکه بعد از 2 سال تازه کاری انجام شد که باید روز اول انجام می شد. یعنی مراسم خواستگاری و آشنایی پدر مادرها و هماهنگ شدن با آنها.

    برای شما وابستگی پیش آمده و حالا اونها با ازدواج مخالفت کردند.
    تا حدودی می توانم درک کنم که این چقدر برای شما سخت است.

    من فکر می کنم که شما کار زیادی نمی توانی انجام بدهی. این پسر است که اگر واقعاً شما رو می خواهد، باید راهی برای راضی کردن پدر مادرش پیدا کند. شما خودت رو کاملاً کنار بکش و عزت نفست رو حفظ کن. به دنبال او نرو و رهایش کن. اگر واقعاً شما رو بخواهد، خودش به دنبال شما خواهد آمد.

    در آخر برای شما قسمتی از یکی از پست های اعضای تالار رو نقل قول می کنم:

    نقل قول نوشته اصلی توسط سارا بانو
    هیچ وقت فراموش نکن که بارانی باید تا که رنگین کمانی برآید و لیموهایی ترش تا که شربتی گوارا فراهم گردد...

    ** برای رسیدن به همه چیز باید از همه چیز گذشت**


    رها کن و به خدا بسپار...

    در زندگی مواردی پیش می آید که لجاجت٬یکدندگی و سر سختی ما باعث رنج و بدبختی بیشتری میشود. در حالیکه می توانستیم از بروز آنها جلو گیری کنیم. بعضی اوقات هر چه بیشتر تقلا میکنیم ٬ اوضاع بدتر می شود.یکی از راههای ما رها کردن است.میتوانیم مشکلات را رها کنیم و آنها را به نیروی برتر بسپاریم. آری٬نیروی برتر من٬ توانائی حل مشکلاتی را دارد که من قادر به حل آنها نیستم.


    ***یا رهاکن ٬ یا درد بکش وتحمل کن... ***


    مثل روز روشن است که وقتی رها می کنیم و به خدا می سپاریم٬ به صلح و آرامش می رسیم.وقتی کنترل امور را به خدا می سپاریم در اکثر موارد نتیجه بهتری به دست می آوریم.

    *بعضی افراد فکر میکنند اگر چیز سنگینی را از زمین بردارند نشان میدهد که قوی هستند ٬ اما گاهی اوقات برای قوی بودن بایستی چیزهای سنگین را زمین بگذارند و رها کنند... ( سیلویا رابینسون))

    اگر میخواهی چیزی را برای همیشه نگه داری ٬ باید آن را رها کنی.
    تنها راه به دست آوردن رها کردن است...
    ما باید انتظارات خود را از اشخاص کاهش دهیم .اگر به اطرافیانمان ،خانواده٬ دوستان و... محبت می کنیم و عشق می ورزیم بایستی عشق و محبتمان بلاعوض باشد
    همانگونه که خداوند مهربان همه مخلوقاتش را دوست دارد و عاشقانه و بدون هیچ انتظاری این همه نعمت به آنها ارزانی داشته است ،
    آن موقع است که تمام کائنات برای تامین نیازها وخواسته ها ی ما تلاش میکنند.

    پس جا دارد که خالصانه و عاشقانه بگوئیم:

    پروردگارا٬ راههای تازه ای برای زندگی شاکرانه به ما نشان بده....

    تو را شکر میگویم به خاطر لحظه لحظه زندگیم... تو را سپاس میگویم به خاطر تمام داشته هایم که نعمت است و به خاطر تمام نداشته هایم که مطمئنا خیر و صلاح من در آن نهفته است...


    ...

    همه عشق های ما..دوست داشتن های ما ...به یاد هم بودن ای ما مهمه ولی تنها راه رهایی از این وابستگی ها گذشتن از همه اون هاست....
    باور داشته باش که تا سنگ بر سر راه رودخانه نباشد هرگز صدای رودخانه دلنشین نیست.....

    این راه رو پیدا کن و درش قدم بردار..اونقته که با گذشت چند وقت تاثیر شگرف اونو در زندگیت می بینی....
    موفق باشید.

  3. 5 کاربر از پست مفید hamed65 تشکرکرده اند .

    hamed65 (چهارشنبه 16 آذر 90)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:24 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.