نوشته اصلی توسط
بهار66
ببخشید من پست جدیدتون رو ندیده بودم.ازاین پست جدید اینطور بر میاد که شما خیلی ایراد گیری و به جزئیات دقت میکنی.اصلا اینایی که گفتی در حدی نیستن که بخوای حتی به عنوان مشکل کوچیک هم مطرحش کنی.من فکر کنم اون مطالعات زیادت تو رو زیادی حساس و ایده ال گرا کرده.اما تو زندگی واقعی ادم بخاطر چیزای مهمتر خواب و زنگ زدن که بهم زنگ بزنی و مسائلی شبیه این رو نمبینه و به چشمش نمیاد که بخواد بگه .خوب در مورد هر چیزی اظهار نظر کنه.بده اطلاعاتش بالا باش؟.این اظهار نظر معنیش عدم اعتماد به تو نیست همونطور که خودت گفتی عادت خونوادگیشونه.شاید محدود کردنش تو اظهار نظر باعث بشه فکر کنه تو به حرفاش اعتماد نداری و اعتماد به نفسش ازبین بره .سعی کن دفعه های مشورت باهاشو بالا بری و اگه حرفش درسته استفاده کنی تا سود کنی.من فکر میکنم بهتره رو خودت بیشتر کار کنی.(البته این تا حدیه که خودت تعریف کردی از زندگیت)
میتونین تقسیم وظایف هم کنید.مثلا بگو مدیریت همه مسائل داخل خونه با تو مدیریت بیرون با من تصمیمات مهم هم با نظر هر دو مون
مشکل لاینحلی نیست
علاقه مندی ها (Bookmarks)