جدیدا با نامزدم یه مشکلی پیدا کردم که خیلی فکرمو مشغول کرده . لطفا منو راهنمایی کنین و بگین نظرتون چیه .
ما یکسال همدیگرو می شناختیم تا اینکه تابستون خانواده ها همدیگرو دیدن و بطور غیر رسمی نامزد شدیم تا درسامون تموم شه و .... هر دو هم فوق لیسانس هستیم و سطح خانواده هامونو اینا یکیه ! فقط ایشون شهرستانیه و من تهرانی
اولین مشکل اینجا شروع شد که نامزدم درسش تموم شد و یه شهر دیگه کار پیدا کرد و رفت . (ایران نیستیم) واقعا یه مدتی تا عادت کنم به شرایط جدید و تنهایی بهم خیلی سخت گذشت
کم کم حس کردم نسبت بهم سرد شده و دیگه مثل قبل نیست اما هی خودمو گول زدم .
جدیدا میگه می تونیم با هم فقط دوست معمولی باشیم ؟ میگه من خیلی دوستت دارم و نمی خوام از دستت بدم . من متاسفانه یهو جوش اوردم که این مهملات چیه؟ چطور می تونیم دوست معمولی باشیم وقتی مثلا نامزدیم و بهم احساس داریم؟ الان هزار فکر و خیال توی سرم افتاده ! اصلا درکش واسم محاله که چشه و چی میخواد !
میگه تو حرف منو نمی فهمی ، میگه می خوام تو خودم باشم و خودمو بالا بکشم ! میگه دوست همیشه می مونه واسه آدم و من می ترسم تورو از دست بدم !؟ میگه برام هیجان داره می خوام ببینم چطور میشه نتیجش وقتی دفعه بعد تو رو به عنوان یه دوست ببینم ؟! نمی دونم شاید می خواد یه سری چیزا رو به خودش ثابت کنه ! جالبه که می خواد بعدش این امکان باشه که همه چیز دوباره مثل قبل بشه ! اخه مگه من موش آزمایشگاهیم ؟
قلبم از شنیدن حرفاش شکسته یعنی می تونه ببینه من با کس دیگه ای ازدواج کنم و برم دنبال زندگیم ؟ به همین راحتی؟ می خواد اینطوری با هم دوست باشیم ؟
البته وقتی دید من ناراحتم و اعصابم خورد شده حرفشو پس گرفت و ازم قول گرفت دیگه به این چرندیات فکر نکنم و اسوده بخوابم اما چه فایده ؟ بلخره ذهن من در اوج کار و درس مشغوله و نگرانم .
یکم هم از می ترسم از حرفاش واسه خودم نتیجه گیری کنم چون همیشه اشتباه نتیجه می گیرم و زود قضاوت می کنم اما حس می کنم شاید این نامزدی برای اون زود بوده . می ترسه ! شاید پشیمونه و از یه طرفم دلش نمیاد از من جدا شه اما از یه طرفم می خواد به هدفای دیگش برسه و می ترسه که وجود من نزاره !
خدایی این حرفها بین دو نفر که مثلا نامزدن احمقانه نیست ؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)