به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 10 12345678910 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 91
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 99 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,339
    امتیاز
    22,823
    سطح
    93
    Points: 22,823, Level: 93
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 527
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger First ClassOverdrive
    تشکرها
    3,264

    تشکرشده 3,442 در 1,036 پست

    Rep Power
    148
    Array

    دوباره من با مشکلات همیشگیم......

    سلام به همه دوستان عزیز
    دوباره من با مشکلاتم اومدم
    دو تا مشکل دارم که خودم نتونستم راه حلی براش پیدا کنم
    اولیش توقع زیاد و تصمیم گیریهای گاه بی گاه پدر شوهرمه واقعا دیگه از این رفتاراشون خسته شدم
    عادت داره همیشه برای روزای تعطیل ما برنامه ریزی کنه انگار خود ما آدم نیستیم
    اون از تابستونا که باید بریم امامزاده پیشششون اینم از زمستونا که هر هفته جمعه یه جور برامون برنامه ریزی میکنه
    مثلا دیروز که هم تعطیلی بود ههمم تولد من دلم می خواست با همسرم بریم بیرون و بریم بگردیم ولی قرار بود ما آکواریوممونو بدیم به پدر شوهرم اینا اونم دیروز از وقتی که از خواب بلند شدیم زنگ زد که ما میریم فلان جا شما هر موقع برگشتیم آکواریومو بیارید دوباره 1 ساعت بعدش زنگ زدن که ما داریم میریم
    دوباره ساعت 3 زنگ زدن که ما اومدیم می تونید آکواریومو بیارید در صورتی که ما اصلا نگفته بودیم که ما امروز می خو.ایم آکواریومو بیاریم منم اون موقع که زنگ زد گفتم می خوایم بریم بیرون، خرید داریم هر موقع برگشتیم به همسرم میگم ببینیم چی میشه
    وقتی شب رفتیم اونجا و همه برنامه های ما رو بهم زد شروع کرد برای جمعمون هم برنامه ریزی کردن که جمعه از ناهار بیاین اینجا و آکواریومو راه بندازیدو زودم بیاین منم هیچی نگفتم همسرمم منو کشیده کنار میگه می خوام برم بگم که تو میگی واسه زندگیمون تصمیم میگیره بعدشم میگه واسه چی میگی میخندی اینجا وقتی دوست نداری بیای اینجا
    به همسرم میگم میگه به من ربطی نداره خودت بگو بهش میگم من نمی تونم بهش بگم فقط از این ناراحتم که تو برنامه هامونو همیشه با برنامه ریزی های بابات بهم می زنی
    اونم آخرش گفت اصلا کی گفته باید به حرف تو یا بابام گوش بدم مگه خودم آدم نیستم برنامه ریزی خودم چی میشه
    به نظرتون من باید چی کار کنم
    این یه نمونشه که گفتم ........
    مشکل دومم هم میگم بعد اینکه فهمیدم این مشکلمو چی کار باید بکنم.........


    به همسرم میگم چرا نباید حد و حدود زندگیمون مشخص باشه ولی اون همه چیزو پای این میذاره که من دوست ندارم برم اونجا و حرف منو هر جور که خودش می خواد برداشت میکنه
    [align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
    بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]

  2. کاربر روبرو از پست مفید eghlima تشکرکرده است .

    eghlima (چهارشنبه 25 آبان 90)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array

    RE: دوباره من با مشکلات همیشگیم......

    نقل قول نوشته اصلی توسط eghlima

    به همسرم میگم میگه به من ربطی نداره خودت بگو بهش میگم من نمی تونم بهش بگم فقط از این ناراحتم که تو برنامه هامونو همیشه با برنامه ریزی های بابات بهم می زنی
    اونم آخرش گفت اصلا کی گفته باید به حرف تو یا بابام گوش بدم مگه خودم آدم نیستم برنامه ریزی خودم چی میشه
    به نظرتون من باید چی کار کنم
    این یه نمونشه که گفتم ........
    مشکل دومم هم میگم بعد اینکه فهمیدم این مشکلمو چی کار باید بکنم.........
    اول از همه سلام
    به جاهايي كه قرمزش كردم دقت كن! اشكال ما خانمها اينه كه وقتي يكي رو به عنوان همسر مي پذيريم انقدر باهاش قاتي ميشيم كه ديگه حتي به ادبيات بيان مطالب هم بي توجه ميشيم. دلخوري رو حق طرف نمي دونيم چون فكر مي كنيم خيلي بهش نزديكيم درست عين خودمون و قاعدتا نبايد دلخوري پيش بياد.
    براي جمله قرمز اول:
    حق داره! خودت بودي چنين حرفي به پدرت مي زدي؟ مي خواي پدر و پسر رو تو روي هم بگذاري؟ كه چي بشه؟
    براي جمله قرمز دوم:
    چرا بخاطر كار پدر همسر، همسرت رو سرزنش مي كني؟ كاري كه واقعا دستش نيست! يكم فكر كن!
    براي جمله قرمز سوم:
    راست ميگه! جاي خودش اين وسط كجاست؟ ازش پرسيدي آقاي شوهر نظر تو چيه؟ بنظرت امروز به حرف پدرت گوش كنيم يا محترمانه بهش بگيم نمي تونيم؟ اين آزادي رو بهش دادي؟

    ببين اقليما! يه نكته! همينجوري كه اينجا پست زدي وقتي گلگي داري يا ناراحتي توي دفترت خط به خط ناراحتيت رو بنويس. بعد عين يك مشاور بي طرف ببين كجا رو حق داري كجارو داري هيجاني برخورد مي كني. آخرسر هم براي هر قسمت يك راه حل پيدا كن. نه دلخوري نه دعوا نه قهر! فقط راه حل...اگرم راه حل نداره باهاش كنار بيا.
    سخت بود؟

  4. 10 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    سرافراز (چهارشنبه 25 آبان 90)

  5. #3
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 99 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,339
    امتیاز
    22,823
    سطح
    93
    Points: 22,823, Level: 93
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 527
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger First ClassOverdrive
    تشکرها
    3,264

    تشکرشده 3,442 در 1,036 پست

    Rep Power
    148
    Array

    RE: دوباره من با مشکلات همیشگیم......

    نقل قول نوشته اصلی توسط ليلا موفق
    سلام اقليما جونم شما و شوهرت چند سالتونه؟
    من دیروز 27 ساله شدم همسر گرامم 30 سالشه

    [align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
    بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]

  6. #4
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 99 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,339
    امتیاز
    22,823
    سطح
    93
    Points: 22,823, Level: 93
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 527
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger First ClassOverdrive
    تشکرها
    3,264

    تشکرشده 3,442 در 1,036 پست

    Rep Power
    148
    Array

    RE: دوباره من با مشکلات همیشگیم......

    سلام سرافراز عزیز خیلی ممنون که سری به تاپیکم زدی
    آره وقتی دیشب بعد از دو روز بحث این حرفو بهم زد خودمم به نتایج شما رسیدم انگار این چند روز تنها کسی که گم شده بود این وسط اون بود
    ولی من چهطوری این چیزا رو به پدرشوهرم بفهمونم
    ولی می دونید من ازش دلخورم خیلی هم زیاد و مشکل دومم هم همینه که نمیدونم اگه بگم مشکلاتم باهم قاطی نمی شه!!!
    مشکل دوم اینه:
    هفته پیش سالگرد ازدواجم بود 4 اومین سالگرد ازدواجمون از یک ماه پیش براش برنامه ریزی کرده بودم دو شب قبلش باهم دعوامون شد حتی روز سالگرد ازدواجمنم یکم باهم بحث کردیم ولی بلاخره شبش من کوتاه اومدم و یه کارایی کردم اونم حتی یه شاخه گلم دستش نبود اومد خونه حالا بماند از صبحش یه تبریکم بهم نگفته بود ولی شبش از کار خودش پشیمون شد
    روز تولدمم که دیروز بود همین طوری بود که فقط دیروز صبح خیلی سرد گفت راستی تولدت مبارک و شب قبلشم رفتیم باهم یه بوت گرفتم که بعدا فهمیدم همونو به پای کادوی تولدم نوشته
    همه شما می دونید که روز تولد و سالکرد ازدواج چقدر واسه ما خانوما مهمه شاید اون اگه یه تبریک همراه با بوسه و قربون صدقه رفتنو و یه شاخه گل بهم می داد بسم بود ولی با من همون طوری رفتار کرد که با همه حتی با دوستش رفتار میکنه
    اینم شده یه کینه واسم خیلی هم بد اخلاق و قرقرو شدم
    دست خودم نیست کینه دارم ازش دلم می خواد اذیتش کنم و باهاش مخالفت کنم و یه جوری تلافی کنم چون واقعا این حق من نبود
    دیروز هر کی بهم زنگ می زئ تولدمو تبریک می گفت دوست داشتم خفش کنم.....


    نقل قول نوشته اصلی توسط ليلا موفق
    چند ساله عقد و عروسي كرديد؟

    راستي اقليما جونم تولدت مبارك عزيزم.
    ممنون لیلا جونم
    5 ساله عقد کردیم
    4 سال و 9 روزم هست عروسی کردیم

    همسر من یه مشکل بزرگی که داره و من خیلی ازش دارم رنج می کشم اینه که به هیچ عنوان تو کلام بلد نیست بهم ابراز احساسات کنه اگه صد بار بهش بگم دوستت دارم یا قربون صدقه اش برم یا بهش sms بدم که دوستت دارم یه بار برنمی گرده بگه منم همین طورم
    حتی تو رابطمونم همین طوریه و معمولا سکوته بینمون و یا من مثلا میگم دوستت دارم یا قربون صدقه اش میره و اون سکوت میکنه و یا تایید میکنه و من آخر رابطمون خیلی وقتا گریه ام میگیره و اشک میریزم ولی نمی ذارم اون بفهمه که چهقدر حالم بده و گرفته است
    [align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
    بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]

  7. 2 کاربر از پست مفید eghlima تشکرکرده اند .

    eghlima (چهارشنبه 25 آبان 90)

  8. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اسفند 93 [ 14:25]
    تاریخ عضویت
    1390-3-29
    نوشته ها
    1,107
    امتیاز
    8,928
    سطح
    63
    Points: 8,928, Level: 63
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,038

    تشکرشده 2,035 در 738 پست

    Rep Power
    125
    Array

    RE: دوباره من با مشکلات همیشگیم......

    خوب بهش بگو كه تو هم به ابراز احساسات كلامي اون احتياج داري و ازش بخواه.

  9. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array

    RE: دوباره من با مشکلات همیشگیم......

    اقليما جان! دو تا اشكال كه نه دو تا "نقطه قابل بهبود" در تو هست كه يه بازنگري روش انجام بدي بد نيست.
    1- دوست داري فوري نتيجه بگيري. صبرت در رابطه زناشويي كمه.
    2- همسرت رو همونجوري كه هست هوز نپذيرفتيش و هي سعي داري به زور هم شده عوضش كني.

    من توي تاپيك گفتگوي بيتا براش نوشتم كه اگر مي خواهي كه مرد تغيير كنه بايد بگذاري كه خودش بخواهد و اين پيش نمياد مگر ضرورتش رو حس كنه، بهت احترام بگذاره و نظراتت براش مهم باشه. اصلا بطور كلي خيالتو راحت كنم! مرد از زن حرف شنوي نداره مگر به حرفاش اعتماد داشته باشه و بهش احترام بگذاره. سعي كن در رابطه زناشويي روي دو مقوله اعتماد و احترام خيلي كار كني. اعتماد وقتي بوجود مياد كه همسرت نتايج درستي تصميمات تورو در زندگي شخصيت ببينه و احترام هم وقتي بوجود مياد كه تو در بيان مسائلت جرأت مند باشي.
    .
    .
    .
    فكر كن به زور و ضرب بخواي همسرتو عوض كني! فكرشو بكن؟ يكي همينكارو با تو انجام بده! بزور از تو بخواد جلوي خانوادش خم و راست شي يا اصلا چرا اين؟ بزور ازت بخواد غذايي كه دوست نداري با لذت بجوي!
    ببين اقليما! اكثر قريب به اتفاق مردها در بيان كلامي احساسات مشكل دارن و اين اصلا و اصلا مخصوص شوهر تو نيست. شايد نمونه هاي اتفاقي ديده باشي كه به همسرانشون ابراز علاقه كلامي مي كنند اما انگشت شمار هستند. من كه هركي رو ديدم بلد نبود با حرف احساسش رو بيان كنه مگر قصد فريب داشته باشه!!
    شايد اين حرف تكراري باشه اما يك دور ديگه بشين و خصوصيات همسرت رو چه خوب و چه بد بنويس. تهش بنويس همسر من همينه و من همينجوري كه هست مي خوامش و دوستش دارم. براي هر قسمتي كه فكر مي كني با اعتماد و احترام ميشه به تغيير اميدوار بود تيك بزن و براش برنامه بريز.
    مثلا
    شوهرم خيلي تابع پدرشه:
    اول از همه به پدرشوهرم احترام ميگذارم تا همسرم فكر نكنه من با پدرش مشكل دارم(اعتمادسازي)...و اين اعتمادسازي رو تا مدت طولاني بدون گلايه و شكايت ادامه مي دم.
    مرحله بعد، درخواست محترمانه:
    همسر جان! مي دونم حرف پدرت روي تخم چشمامونه اما من دوست دارم امروزمون كه برام روز مهميه مال خودمون باشه. ميخوام امروز فقط و فقط توي بغل شوهرم باشم... اگه امكانش هست قرار اونارو كنسل كن اگه نه كه هيچي! شايد واقعا با اين هيچي گفتن دلت واقعا آتيش بگيره ها! شايد دلت بخواد حتما حتما اين اتفاق بيفته اما اگر به آزادي همسرت در تصميم گيري احترام بگذاري مطمئن باش از چشمش پنهان نمي مونه و دفعه بعد خودشو به آب و آتيش مي زنه كه خواسته تو برآورده بشه.
    اقليما! همه اينها پروسه زمانبري هست و درموقعيتها و چالشهاي مختلف زندگي بدست مياد و ريشه زندگيتو تثبيت ميكنه. عجله نكن.خودخوري نكن و هميشه با سياست رفتار كن.

  10. 6 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    سرافراز (چهارشنبه 25 آبان 90)

  11. #7
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 99 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,339
    امتیاز
    22,823
    سطح
    93
    Points: 22,823, Level: 93
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 527
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger First ClassOverdrive
    تشکرها
    3,264

    تشکرشده 3,442 در 1,036 پست

    Rep Power
    148
    Array

    RE: دوباره من با مشکلات همیشگیم......

    نقل قول نوشته اصلی توسط ليلا موفق
    خوب بهش بگو كه تو هم به ابراز احساسات كلامي اون احتياج داري و ازش بخواه.
    لیلا جون گفتم
    هزاربار گفتم
    همه جوره گفتم
    حتی همین دیشب بهش گفتم
    بهم گفت اگه من تو رابطمون بهت بگم تو چه فکری در مورد من می کنی
    گفتم هیچ فکری فقط بهترین و بیشترین لذتو می بریم و بهترین احساس دنیا رو خواهم داشت
    گفت تو فکر نمی کنی من به خاطر حرف تو بهت ابراز احساسات کردم
    گفتم نه اصلا
    همیشه اینطوری فکر می کنه فکر میکنه اگه بهم ابراز احساسات کنه من فکر می کنم به خاطر حرف من اینکارو کرده و واقعی نیست
    [align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
    بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]

  12. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array

    RE: دوباره من با مشکلات همیشگیم......

    نقل قول نوشته اصلی توسط سرافراز

    ببين اقليما! اكثر قريب به اتفاق مردها در بيان كلامي احساسات مشكل دارن و اين اصلا و اصلا مخصوص شوهر تو نيست. شايد نمونه هاي اتفاقي ديده باشي كه به همسرانشون ابراز علاقه كلامي مي كنند اما انگشت شمار هستند. من كه هركي رو ديدم بلد نبود با حرف احساسش رو بيان كنه مگر قصد فريب داشته باشه!!

  13. کاربر روبرو از پست مفید سرافراز تشکرکرده است .

    سرافراز (چهارشنبه 25 آبان 90)

  14. #9
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 99 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,339
    امتیاز
    22,823
    سطح
    93
    Points: 22,823, Level: 93
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 527
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger First ClassOverdrive
    تشکرها
    3,264

    تشکرشده 3,442 در 1,036 پست

    Rep Power
    148
    Array

    RE: دوباره من با مشکلات همیشگیم......

    سرافراز عزیزم حق با شماست
    ولی من 4 سال سر کردم و صبر کردم نمی دونم
    شاید بازم باید صبر کنمو ولی نمی دونم چقدر می تونم
    عکس العملم در مقابل پدر شوهرم چه طوری باید باشه وقتی برنامه ریزی می کنه و نظراشو همیشه تحمیل می کنه و جوری هم حرف می زنه که انگار هیچ حرفی بعدش نباید باشه

    نقل قول نوشته اصلی توسط سرافراز
    نقل قول نوشته اصلی توسط سرافراز

    ببين اقليما! اكثر قريب به اتفاق مردها در بيان كلامي احساسات مشكل دارن و اين اصلا و اصلا مخصوص شوهر تو نيست. شايد نمونه هاي اتفاقي ديده باشي كه به همسرانشون ابراز علاقه كلامي مي كنند اما انگشت شمار هستند. من كه هركي رو ديدم بلد نبود با حرف احساسش رو بيان كنه مگر قصد فريب داشته باشه!!

    [align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
    بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]

  15. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array

    RE: دوباره من با مشکلات همیشگیم......

    تو قراره تا آخر عمرت با همسرت زندگي كني! 4 سال تازه اول راهه! افق ديدتو گسترده كن. حرفهاي منو دوباره بخون. هيجاني نشو. موضع حق به جانب يا منفي هم نگير. باشه؟

  16. کاربر روبرو از پست مفید سرافراز تشکرکرده است .

    سرافراز (شنبه 28 آبان 90)


 
صفحه 1 از 10 12345678910 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:23 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.