سلام
من یک زن 30 ساله هستم با تحصیلات و ظاهری خوب. 6 ساله که ازدواج کرده ام و بچه هم ندارم یعتی خودمون نخواستیم. با شوهرم مشکلی نداشتم به غیر از مشکلات مالی خانواده اون که همیشه توی زندگی ما بود و یه خاطر این موضوع میخواستیم از ایران بریم تا اینکه 5 ماه پیش فهمیدم که شوهرم به من خیانت کرده و من این موضوع را به بدترین نحو ممکن فهمیدم با تمام جزئیاتش و بعد از اینکه با سند و مدرک به اون گفتم اون هیچ راهی تداشت جز اعتراف... با خاتوادم موضوع را در میان گذاشتم و اونها گقتند به خاطر آبرو باید ببخشی و باهاش زندگی کنی!!! بعد از اون روز یه روز خوش نداشتم و کارم شده گریه... بعضی شبا انقدر بغضمو میخورم که دبگه نمیتونم نفس بکشم! حتی کارم را به خاطر این موضوع رها کردم... دچار اقسردگی شدید شدم و اعتمادم را به همه مردم از دست دادم. توی این مدت دیگه نتونستم باهاش رابطه جنسی داشته باشم... دیگه احساس میکنم دوسش ندارم و وقتی پیشم نیست خوشحال ترم... اون میگه هنوز مثل گذشته دوسم داره اما دیگه از چشم من افتاده و دیوار اعتماد بین ما فروریخته... اون میگه که لیافت زندگی کردن با من را نداشته... خودش میدونه چقدر دلم را شکسته! من دیگه فقط میخوام تنها باشم... روزی چند بار ازش میخوام که متو تنها بذاره... میخوام ازش جدا بشم اما نمیدونم درسته یا نه؟ 5 ماه صبر کردم به امید اینکه عشق من نسبت به اون برگرده اما نشد شاید حتی بخشیدمش اما نمی تونم فراموش کنم و تا آخر عمر دلم چرکینه چون اون تنها مردی بود که من بهش اعتماد کردم و اینجوری دلم را شکست... من همه زندگیم به خاطرش گذشت کردم و خانواده ام هم با این ازدواج مخالف بود اما من خوذم اصرار کردم .... پدرم حالا به من اجازه نمیده جدا بشم به خاطر آبروش. چون حواهرم هم یک بار جدا شد اما ازدواج دومش موفق بود... به این خاطر من میخوام با شوهرم ار ایران برم و توی یه کشور آزاد بدون فشار خانواده و مردم برای زندگیم تصمیم بگیرم آیا این تصمیم درستیه؟ دارم دیوانه میشم از غصه تو رو خدا راهنماییم کنین
علاقه مندی ها (Bookmarks)