به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 شهریور 92 [ 20:12]
    تاریخ عضویت
    1390-4-06
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    1,917
    سطح
    26
    Points: 1,917, Level: 26
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    17

    تشکرشده 21 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Red face خیلی خسته و بلاتکلفیم کمکم کنید

    با سلام خدمت همه دوستای خوبم.
    من و شوهرم یک سال و نیم پیش ازدواج کردیم از فامیلای دورمون بودن خانواده ی نسبتا خوبی داره به غیر از یکی از برادرای همسرم که تحصیلات بالایی هم داره و برای خودش تو جامعه کلی وجهه و اعتبار داره ولی توی خونه یک مرد کاملا عقب افتاده با طرز فکری خیلی در سطح پایینه اما به خاطر این که وقتهای ازادش کاملا در اختیار پدر و مادرشه مورد توجه اوناست و همیشه براش دعا میکنن شوهر من هم که انگار شخصیتش هنوز شکل نگفته فقط از برادرش تقلید میکنه و چون میبینه خونوادش ازبرادرش راضی هستن اونم سعی میکنه هروقت که میتونه پیش پدر ومادرش باشه ناگفته نماند که خانم برادرش هم بنده خدا خیلی میسازه و عادت کرده به این موضوع در حالی که خودش چند ماهی یکبار خونودشو میبینه اما من نمیتونم .ای کاش تقلید همسرم فقط همین بود اون توی حرف زدن ،لباس پوشیدن حتی عقیده هاش هم از براردش الگو میگیره کسی که زن رو به عنوان یک موجودی که باید مطیع باشه میشناسه و مثل عربها رانندگی رو برای زنا خیلی بد میدونه باور کنید اگه برادرش توی زندگی خودش هم موفق بود یا مطمئن بودم رفتارش درسته اینقدر از الگو پذیری همسرم ناراحت و کلافه نبودم اما دارم میبینم که خانم برادرش داره تحمل میکنه و با اینکه سن زیادی نداره چقدر شکسته شده با اینکه وضع مالی خوبی داره اما خیلی از کارای عادی رو خرج الکی میدونه قبل از عروسیمون منم مثل خیلی از دخترا آرزو داشتم مراسمم بهترین باهشه اما اینقدر برادر همسرم به گوشش خوند که این سالنی که گرفتین خرج الکیه تا همسرم بدون خبر من سالن رو عوض کرد و بدترین تالار شهر رو برای عروسیمون رزرو کرد الان که فکر میکنم میبینم خیلی کارم اشتباه بود که اونموقع کوتاه اومدم چون عقد بودیم باور کنید مراسم عروسیم اینقدر ساده برگزار شد که همه آرزوهام تبدیل به حسرت شد. پدر و مادرم هم همش میگفتن اشکال نداره و منو دلداری میدادن که خوشبختی به این چیزا نیست اما شب عروسیم میدونم چقدر جلوی فامیل خجالت کشیدن .بعد از ازدواجم شوهرم کمی بهتر شد خیلی باهاش حرف میزدم سعی میکردم بهش بفهمونم که ما زندگی خودمون با عقاید خودمونو داریم و خودمون باید تصمیم بگیریم ولی خواسته یا ناخواسته اون تا الان نتونسته اخلاقش رو عوض کنه و توی مسائل و تصمیماتش منو شریک بدونه و همیشه نه ولی خیلی وقتها مشورتاش با برادر و خونوادشه اگه اونا حرفی رو بزنن محاله رد کنه ولی حرفهای من خیلی راحت رد میشن بارهاحتی کارمون به دعو کشیده من گریه کردم قهر کردم خواهش کردم اما بعدش اومده باهام آشتی کرده چند وقتی هم سعی کرده به نظراتم احترام بذاره اما بعد دوباره روز از نو نمیگم اخلاقش بده بهم محبت میکنه اما تا زمانی که مخالفش کاری نکنم فکر میکنه همین که غذا و پوشاکم رو تامین میکنه کافیه نه گردشی نه سفری .هروقت که سرکاره ماشین رو هم با خودش میبره و هرچی میگم من میرسونمت منم برم کارم رو انجام بدم میگه نمیشه تو پیاده یا با تاکسی برو تا حالا حتی یکبار هم تو این مورد گوش بهحرفم نداده هرجا میخوام برم سرکار یه بهانه میاره و عملا من رو خونه نشین کرده خیلی خسته و افسرده ام از هر راهی رفتم تا شاید باهام راه بیاد بذاره من هم نقشی توی زندگیم داشته باشم هدفی داشته باشم درآمدی داشته باشم اما چون برادرش نذاشته خانومش بره سرکا ر یا خیلی چیزای دیگه همسر من هم فک مینه اون داره کار درستی میکنه من رو هم از خیلی چیزایی که حقم بود محروم کرده ولی من نمیتونم تحمل کنم باور کنید تا الان هر روزبه امید بهتر شدن زندگی کردم به خونوادم زیاد چیزی نگفتم اما دیگه خسته شدم بریدم نمیدونم چطور رفتار کنم تا بفهمه شریکش منم تا بفهمه منم حق دارم ممنون میشم باهام همفکری کنید.

  2. 2 کاربر از پست مفید ania تشکرکرده اند .

    ania (چهارشنبه 25 آبان 90)

  3. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 شهریور 92 [ 20:12]
    تاریخ عضویت
    1390-4-06
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    1,917
    سطح
    26
    Points: 1,917, Level: 26
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    17

    تشکرشده 21 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خیلی خسته و بلاتکلفیم کمکم کنید

    سلام ممنون که خوندین.منظورم اینه از عنوانم که از کارای شوهرم خسته ام از این که هر راهی رو رفتم تا بپذیره با من مشورت کنه به حرفام اهمیت بده اینقدر از خونوادش الگو نگیره ولی هیچ نتیجه ای نداشت اون دوباره کاراشو تکرار میکنه.و بلاتکلیف برای اینکه نمیدونم آیا موضوع رو با خونوادم در میون بذارم یا نه اخیرا توی دعواها بهم توهین میکنه هرچی میخواد میگه و تا چند ساعتی من گریه نکنم دلش آروم نمیشه خسته شدم از اینهمه شبایی که تا صبح گریه کردم و لی اون هیچ تلاشی برای تغیییر خودش نکرده از این ک درددلمو به هیچکس نگفتم به نظرتون برم بگم؟یا به طلاق فکر بکنم؟

  4. کاربر روبرو از پست مفید ania تشکرکرده است .

    ania (یکشنبه 22 آبان 90)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 01 بهمن 90 [ 20:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-31
    نوشته ها
    261
    امتیاز
    1,614
    سطح
    23
    Points: 1,614, Level: 23
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    694

    تشکرشده 707 در 218 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خیلی خسته و بلاتکلفیم کمکم کنید

    عزيز من در كل نوشتار شما چند مورد وجود داره. الگو پذيري همسرتون از برادرش.و قهر ها و آشتي ها.موالردي هست كه بايد با قاطعيت مودبانه همراته باشه نه قهر و آشتي. مواردي هست كه فعلا بهتره از همسرتون بپذيريد وبتدريج. توقع داريد همسرتون چطور رفتار كنه؟ اينا رو از ابتدا بگيد و روش مصر باشيد .قهر و گريه نه.در ضمن به نظر مياد همسرتون براشون مهمه كه ناراحتتون نكنه از اين نكته استفاده كنين. بهشون بفهمونيد وقتي احترام شما بهشون بيشتر ميشه كه استقلال راي خودشونو نشون بدن..

  6. کاربر روبرو از پست مفید ملاحت1 تشکرکرده است .

    ملاحت1 (دوشنبه 23 آبان 90)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 11 شهریور 95 [ 04:50]
    تاریخ عضویت
    1387-7-19
    نوشته ها
    466
    امتیاز
    9,840
    سطح
    66
    Points: 9,840, Level: 66
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 210
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    880

    تشکرشده 885 در 224 پست

    Rep Power
    62
    Array

    RE: خیلی خسته و بلاتکلفیم کمکم کنید

    خانمی خیلی زود جا می زنی !!
    زود پریدی سر مساله طلاق!! این مشکلات هیچکدوم غیر قابل حل نیستن که بخوای به راه حل فرار از حل مشکلات فکر کنی ..همه اینا با کمی انعطاف و نرمش زنونه حل میشه .مشکلت اینه که هنوز قلق رفتار با شوهرت دستت نیومده و اون هنوز اعتمادی رو که باید باشه بهت پیدا نکرده .روشت رو باهاش عوض کن .کاری کن بهت بعنوان یه دوست نگاه کنه بعد کم کم به کارات عقیده پیدا می کنه .مثلا یه مساله ای مثل تالار عروسی مخصوصا زمانی که دیگه گذشته و نمی شه عوضش کرد نباید مدام باعث دلخوری بین شما باشه .این مسایل جزیی و بی اهمیت گذشته رو سعی کن از ذهنت دور بریزی که ذهنت آروم شه ..اینا جزییات هستن اما واقعا کم اهمیت نیستن .اگه به شوهرت شخصیت بدی و به انتخاباش احترام بذاری و بدون ناراحتی و دلخوری بهش تکیه کنی کم کم بهت اطمینان پیدا می کنه و اداره زندگی رو با هم دستتون می گیرین .

  8. 2 کاربر از پست مفید f_z تشکرکرده اند .

    f_z (پنجشنبه 26 آبان 90)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 شهریور 92 [ 20:12]
    تاریخ عضویت
    1390-4-06
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    1,917
    سطح
    26
    Points: 1,917, Level: 26
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    17

    تشکرشده 21 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خیلی خسته و بلاتکلفیم کمکم کنید

    f-zعزیز سلام ممنون که راهنماییم کردی اما من نمیدونم چکار کنم تا به چشم دوست بهم نگاه کنه حرف شما درسته بهم اعتماد کافی رو نداره من هم به اون و تصمیماش اعتماد ندارم .میخوام بهم اعتماد پیدا کنه شما راهی بلدی؟؟؟؟؟

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 01 بهمن 90 [ 20:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-31
    نوشته ها
    261
    امتیاز
    1,614
    سطح
    23
    Points: 1,614, Level: 23
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    694

    تشکرشده 707 در 218 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خیلی خسته و بلاتکلفیم کمکم کنید

    دخترو قربان !اعتماد يه پديده متقابل و حتي گاهي مسريه عين بي اعتمادي. اعتمادو از چيز هاي كوچك و داراي ريسك كم در زندگي مشترك شروع كنيد .اگر شوهر تون كارايي و صداقت نشون داد اضافه كنيد اگر نه نحدود نگه داريد . در ضمن عزيزم ما گاهي دوست داشتنمون يه جاست .. تلاشمون جاي ديگه..با حرف نه فقط .. بايد با اعمالت هم بهش اعتمادتو نشون بدي و اعتماد اونو جلب كني..هيچوقت در هنگام انجام يه وظيفه كاري رو بهش سپردي و گفتيب.. بهت اعتماد دارم مي دونم موفق ميشي و باعث غرور هر دومون ميشي .. يافقط سرزنش اش ميكني؟

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 شهریور 92 [ 20:12]
    تاریخ عضویت
    1390-4-06
    نوشته ها
    53
    امتیاز
    1,917
    سطح
    26
    Points: 1,917, Level: 26
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    17

    تشکرشده 21 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خیلی خسته و بلاتکلفیم کمکم کنید

    ملاحت عزیز ممنون که کمکم کردی.ولی باور کن توی مسائل کوچیک سعی کردم بهش اعتماد کنم و چیزی نگم ولی بعضی کاراش غیر قابل تحمله اصلا منطقی نیست که بخوای بهش اعتماد کنی .مثلا همینکه حرف برادرشو تکرار کنه اینقدر میریزم بهم که نمیخوام حرفاشو بشنوم .الان یک هفته است باهاش قهرم چون من میخواستم یه جایی ثبت نام کنم برای کار برادرش گفته بوده محیطش برای خانوما خوب نیست نمیدونم راست گفته بو یا نه شوهر من هم گفت برادرم اونجا آشنا داره پرسیده نمیخواد بری اینقدر عصبانی شدم که هرچی توی دلم بود از خودشو برادرش بهش گفتم اونم جوابمو میداد و بهم خیلی توهین کرد حرمت بینمون کاملا شکسته شده خیلی ازش ناراحتم که له طلاق هم فکر کردم البته اونم مثلا از حرفای من ناراحت شده و مثل همیشه نمیاد آشتی کنه میگی چکار کنم هنوزم به حرفاش گوش بدم؟

  12. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اسفند 93 [ 14:25]
    تاریخ عضویت
    1390-3-29
    نوشته ها
    1,107
    امتیاز
    8,928
    سطح
    63
    Points: 8,928, Level: 63
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,038

    تشکرشده 2,035 در 738 پست

    Rep Power
    125
    Array

    RE: خیلی خسته و بلاتکلفیم کمکم کنید

    بايد بت برادرش جلوش بشكنه.

  13. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 مهر 91 [ 20:35]
    تاریخ عضویت
    1390-5-12
    نوشته ها
    221
    امتیاز
    1,889
    سطح
    25
    Points: 1,889, Level: 25
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    550

    تشکرشده 554 در 162 پست

    Rep Power
    35
    Array

    RE: خیلی خسته و بلاتکلفیم کمکم کنید

    این مشکل خونواده های سنتیه.مثل خانواده شوهر من که به زودی میشه خونواده ی همسر سابقم.برای من که غبر قابل تحمل بود البته من مشکلات اساسی تری هم داشتم

  14. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 01 بهمن 90 [ 20:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-31
    نوشته ها
    261
    امتیاز
    1,614
    سطح
    23
    Points: 1,614, Level: 23
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    694

    تشکرشده 707 در 218 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خیلی خسته و بلاتکلفیم کمکم کنید

    اول بايد ياد بگيري نسبت به ان آدم حساس نباشي. چه آدم خوبي باشه يا نه.دوم عزيزم تو حق داري خشمگين باشي اما حق نداري به خاطر عصبانيت حرمت بين خودتو همسرتو بشكني.اينجوري مشكلات تو دو برابر ميشه.در مورد اون مكان تحقيق كن ببين واقعا اينطور بوده يانه.
    سوم مي تونستي بگي من دوست داشتم تو بهم نظر خودتو بگي نه نظر برادرتو. مي تونستي بهش بگي من با شما ازدواج كردم و برام نظر شما مهمه نه كس ديگري.
    فعلا كمي صبر كن تا دلخوري فعلي هر دو تون فروكش كنه. با رفتارت نشون بده مايل هستي با هم صحبت كنين نه با كلام اگه خودش پا پيش گذاشت بعد .. اگه نگذاشت به راه بهتر فكر ميكنيم.
    در مورد گوش دادن:
    عزيزم قبل از جبهه گرفتن درباره هر حرفي اول ببين درست هست يانه.اگه درست بود بپذير اگه نه قبول نكن اما محترمانه و حتي گاهي غير مستقيم.درباره برادر ايشون .. اگر هم قرار شد امري رو كه از جانب برادر ايشون تحميل شده بپذيري بگو من مي پذيرم به خاطر تو و اگه دفعه بعد بفهمم اين حرف و انديشه مال ذهن و تصميم مستقل تو نيست قبول نميكنم.
    تو براي من مهمي.اگر كاري رو مستقلا برنامه ريزي كرد و انجام داد تشويقش كن و حمايتش كن.


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:52 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.