با سلام به دوستان خوبم ومدیریت محترم تالار
من زنی 28 ساله هستم 6 ساله ازدواج کردم وبچه هم ندارم تحصیلات عالیه دارم وشغل خیلی خوبی
واما مشکلات من
اولیشو الان میگم باقیش رابعدا
1 من وشوهرم از نظر مالی به هم اعتماد چندانی نداریم دائما هر کدوم میترسیم که اون یکی حقشوبخوره...واون میگه من خیلی مادی ام ومن فکر میکنم اون بود شروع کرد این داستانو
اون میخواد من رو پول حساس نباشم ومن میخوام اون نباشه وهمه کارها واهداف مشترکمون لنگ میمونه به خاطر اینکه هر کدوم ته دلمون میترسیم اگه ول کرد رفت چی؟؟؟در مورد بچه نداشتنمون تا پارسال همسرم اصلا نمی خواست (من هم با هاش موافق بودم البته ایده اون بود)وفعلا هم قسمت نشده...در ضمن پدر من هم در این خصوص رو من تاثیر میگذارد که سرم کلاه نره چون معتقده شوهرم خیلی خیلی پولکیه..(والبته پدر من باورهای خیلی منفی وحادی نسبت به شوهرم داره ودائم منو هوشیار میکنه اون ایمان داره که شوهرم معتاد به مواد مخدره ولی من نمیفهمم..)ومادر شوهرم هم همیشه حواسش تو مسائل پولی خیلی جمع هست و ...نمیگذاره سر پسرش کلاه بره.هر چند کلا زن مهربانی است...
خواهش میکنم به من بگویید بالا خره کی کوتاه بیاد واعتماد کنه ؟؟ تا کی باید این قدر مواظب باشم خانواده شوهر سرم را کلاه نگذارند وتلکه ام نکنند؟؟لازم به توضیحه من اصلا علاقه به کارکردن وشاغل بودن در بیرون نداشتم واصرارهای شوهرم وخانواده اش مرا مجبور کرد به کاربیرون
مادر شوهرم دائم میگفت وبه شوهرم هم خط میداد که زن باید کار کنه وگرنه......هزار تا چیز میبافت که حرفشو توجیه کنه ومن را عملا مجبور کردند که بر خلاف میلم کار بکنم وپولش کلا وارد زندگی مشترکمون بشه...فکر کنم موردم بر خلاف خیلی دختراس خواهش میکنم کمکم کنید ای عزیزان
علاقه مندی ها (Bookmarks)