به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 30
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 تیر 92 [ 11:29]
    تاریخ عضویت
    1390-7-28
    نوشته ها
    195
    امتیاز
    2,449
    سطح
    29
    Points: 2,449, Level: 29
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    370

    تشکرشده 371 در 137 پست

    Rep Power
    0
    Array

    ازدواج دوم،مخالفت با بچه دار شدن

    سلام
    من حدوده 1.5 ساله که ازدواج کردم ازدواج دومم هست و همسرم نیز ازدواج دوم هر دوی ما از ازدواج اولمون یه بچه داریم که پیش خودمون نیست حالا من دوست دارم بچه دار شم ولی همسرم با عناوین مختلف اجازه نمیده البته مستقیما نمیگه ولی هر دفعه یه بهونه میاره ولی من میدونم بخاطر اینکه خونوادش دوست ندارن ما بچه دار شیم میگن احساست نسبت به بچه اولت کم میشه خودشم همچین حسی داره یعنی به فکر منافع خودش و بچشه و در آخر من، من نیمتونم این شرایطو تحمل کنم و گفتم اگه من بچه دار نشم ازش جدا میشم و اون هر دفعه ناراحت میشه میگه بزار چند سال دیگه یعنی بطور خلاصه داره منو بازی میده تا سن من از دوره حامله شدن بگذره من الان 35 سالمه
    به نظر شما من چکار کنم لطفا منو راهنمایی کنید
    ممنون

  2. کاربر روبرو از پست مفید taranee تشکرکرده است .

    taranee (شنبه 14 آبان 90)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array

    RE: ازدواج دوم

    ترانه جان به همدردی خوش امدی.

    به نظر من اول باید مطمئن بشید که آیا همسرتون بچه میخواد یا نه؟ واگر نمی خواد چرا؟ این تنها با به وجود آوردن یه جو صمیمی و دوستانه وصحبت راجع به اون به دست می یاد؟
    در مرحله دوم اگه به همین جواب الان رسیدید سعی کنید با رفتار هاتون در ایشون حس اعتماد را ایجاد کنید ونگرانی ها شون را برطرف کنیدکه البته قبل از اون باید مهارت های لازم را کسب کنید.
    البته قبل از این ها لازم هست کمی راجع به گذشته خودتون و گذشته همسر فعلی تون و جایگاه فرزنداتون ونوع رابطه هر کدام با فرزند خودتون و فرزند همسر توضیح دهید تا دوستان بهتر بتونند باهاتون همفکری داشته باشند

  4. 2 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    بی نهایت (یکشنبه 15 آبان 90)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 تیر 92 [ 11:29]
    تاریخ عضویت
    1390-7-28
    نوشته ها
    195
    امتیاز
    2,449
    سطح
    29
    Points: 2,449, Level: 29
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    370

    تشکرشده 371 در 137 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ازدواج دوم

    ممنون از راهنماییتون
    بچه همسرم پیش مادرش هست و هفته ای یکبار میبینش بچه منم پیش من نیست و اصلا ایران نیست و نمیبینمش بچه اون 3ساله هست و تقریبا 2 ماهه بوده که جدا شدن
    من و همسرم رابطه خوبی دارم و زندگیمون خوبه مشکل خاصی نداریم اونم نمیگه من بچه نمیخوام میگه دوست دارم با هم بچه داشته باشیم ولی میگه الان وقتش نیست هر دفعه یه بهونه ای میاره مثلا یه بار میگه بزار من دکترا قبول شم بعد (در حال ادامه واسه دکترا هست) یبار میگه بزار ویزامون بیاد بعد (ما در حال رفتن به استرالیا هستیم) نمیدونم هر دفعه یه چیزی میگه که هردومون میدونیم بهونس یبار میگه من نمیتونم در این شرایط مسئولیت 2تا بچه را به عهده بگیرم یبار میگه پروسه رفتنمون به استرالیا به تاخیر میفته اونجا بچه دار شیم بهتره از طرفیم من احساس میکنم با بچه دار شدن زندگیم محکم تر میشه و اونم کمتر هوای بچشو میکنه و خودمم همینطور گاهیم فکر میکنم اگه تو استرالیا بچم بدنیا بیاد خیلی بهتره

  6. کاربر روبرو از پست مفید taranee تشکرکرده است .

    taranee (شنبه 14 آبان 90)

  7. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 15:49]
    تاریخ عضویت
    1390-2-11
    نوشته ها
    1,002
    امتیاز
    17,617
    سطح
    84
    Points: 17,617, Level: 84
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 18.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    3,189

    تشکرشده 3,297 در 818 پست

    Rep Power
    113
    Array

    RE: ازدواج دوم

    سلام عزیزم .به تالار مدردی خوش اومدی.لطفا ارامشتو حفظ کن.فکرای منفی رو دور بریز.احتمالا دوری از بچت آزردت کرده.می دونی الزاما یه خانواده وجود بچه نیست.پس آرامش خودت و شوهرتو از بین نبر.سعی کن همین الان که بچه ای از همسرت نداری احساس خوشبختی کنی.نه اینکه به سوی تخریبش پیش بری.یه بچه که به دنیا می یاد باید هر دو نفرتون آمادگیشو داشته باشین.حالا به هر دلیلی همسرت این آمادگی رو نداره.شما باید همراهش باشی.تو همسرشی.بلای جونش که نیستی.خوب اولین کار اینکه دیگه روش فشار نیار.یه مدت حتی از فکر خوت هم بنداز بیرون.بعد سعی کن به بچه اون محبت کنی.خیلی زیاد.چرا به عنوان یه غریبه نگاش می کنی؟اون بچست.3 سالشه.اگه محبت کنی خودت هم به آرامش می رسی.اصلا چرا پیش مادر شوهرتونه؟.چرا سعی نکردید واسش مادری کنید.من نمی گم برای اینکه ثابت کنید مادر خوبی می شید به فرزندش محبت کنید.فقط به خاطر خودتون .شما هم نیاز دارین.مطمئنم بعد مدتها حتی خودتونم نیاز چندانی به بچه نمی بینید.اگه هم احساس نیاز کنید مثل همه پدر و مادرها که برای فرزندای بعدی برنامه می ریزن خواهید بود.

  8. 2 کاربر از پست مفید رایحه عشق تشکرکرده اند .

    رایحه عشق (دوشنبه 16 آبان 90)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 تیر 92 [ 11:29]
    تاریخ عضویت
    1390-7-28
    نوشته ها
    195
    امتیاز
    2,449
    سطح
    29
    Points: 2,449, Level: 29
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    370

    تشکرشده 371 در 137 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ازدواج دوم

    از راهنماییت متشکرم رایحه عشق
    ولی بچه همسرم پیش مادر خودشه نه پیش مارد شوهرم قرار شده تا 9 سالگی پیش ماردش بمونه و مسلما بعد از 9 سالگی یه بچه هرگز از مادر خودش دور نمیشه بیاد پیش یه زن دیگه و پدرش که ما تا اون وقت دیگه ایران نیستیم و چهره ما خیلی کمرنگ شده براش ولی من چون ازدواج اولم تو سن 17 سالگی بوده و شاهده رشد بچم نبودم حس مادر بودنو تجربه نکردم و دلم نمیخواد این حس از بین بره تو وجودم از طرفی چون از خوانواده خودم هم دورم و هم از بچم دورم خیلی احساس تنهایی میکنم البته چند ماهه که همسرم پذیرفته بچه دار شیم ولی من حامله نشدم رفتم دکتر گفت چون فاصله بین زایمان اولت تا حالا طولانی شده به زمان نیاز داری ولی دیروز یه نامه از اداره مهاجرت استرالیا دریافت کردیم مبنی بر اینکه تا بهمن سال 91 ما استرالیا خواهیم بود و همین باعث شد که شوهرم تصمیم نهاییشو بگیره و میگه باید بریم اونجا بعد بچه دار شیم البته اصرار من برای بچه دار شدن فقط بخاطر خودم نیست این نیازو در همسرم نیز حس میکنم چون اون یه مرد خیلی خانواده دوسته و بچه خیلی دوست داره و از اینکه بچش پیش خودش نیست و ممکنه هرگز بچش باهاش زندگی نکنه ناراحته و میگه دلم میخواد ما با هم یه بچه داشته باشیم از طرفی تا من اصرار میکنم بهونه تراشی میکنه هر دفعه یه تصمیمیم میگیره دیگه من هنگ کردم نمیدونم چکار کنم

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 خرداد 93 [ 23:52]
    تاریخ عضویت
    1390-5-12
    نوشته ها
    124
    امتیاز
    2,939
    سطح
    33
    Points: 2,939, Level: 33
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    209

    تشکرشده 209 در 78 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ازدواج دوم

    فکر کنم بد برداشت کردین بچه با همسر سابق آقا زندگی می کنه نه مادرشون .

    شاید همسرتون با توجه به تجربه ای که دارن بدبینه و ترجیح میده بیشتر صبر کنه تا شناخت بیشتری بدست بیاره !
    خیلی ها بعد مهاجرت بچه دار می شن بخاطر منافعی که داره اینم بستگی به سن شما داره و اینکه کی کارتون درست میشه
    بنظر من یه فشار ناگهانی نیارید رو همسرتون که یا بچه دار بشیم یا طلاق ! نخواهید یه همچین چیزی رو همون آن بدست بیارید چون واقعا هم آوردن یک بچه به یک زندگی خیلی فکر لازم داره ! همیشه اهسته و پیوسته حرکت کردن بهتر جواب میده ! با ایشون صحبت کنید و سعی کنید کم کم نظرشونو عوض کنین ! شایدم بد نباشه یه تایم منطقی که مورد رضایت جفتتون هست انتخاب کنید برای بچه دار شدن و در صورتیکه ایشون اون موقع هم حاضر نشد به فکر چاره باشید .

    ببینین شما باید آمادگی لازمو در همسرتون ایجاد کنین ! اگه دوست نداشته باشن بزور که نمیشه ! بعدا عواقب خوبی هم نخواهد داشت ! مطمئنش کنین که بچه دار شدن هیچ صدمه به عشق و علاقه اون به فرزند اولش نخواهد زد . به فرزند ایشون هم به چشم بچه خودتون نگاه کنین ، بهش محبت کنین که واقعا همسرتون حس کنه که هیچ خطری وجود نخواهد داشت .

  11. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 15:49]
    تاریخ عضویت
    1390-2-11
    نوشته ها
    1,002
    امتیاز
    17,617
    سطح
    84
    Points: 17,617, Level: 84
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 18.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    3,189

    تشکرشده 3,297 در 818 پست

    Rep Power
    113
    Array

    RE: ازدواج دوم

    پس الان قضیه فرق می کنه.اون جمله ای که گفته بودی می ترسن حسش به بچه اولش کم می شه منو به اشتباه انداخت.پس دیگه بهش گیر نده تا ساکن شین.عقل هم اینو قبول می کنه.بد به دلت راه نده.

  12. کاربر روبرو از پست مفید رایحه عشق تشکرکرده است .

    رایحه عشق (شنبه 14 آبان 90)

  13. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 23 اسفند 92 [ 23:20]
    تاریخ عضویت
    1390-4-25
    نوشته ها
    643
    امتیاز
    4,583
    سطح
    43
    Points: 4,583, Level: 43
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 167
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,779

    تشکرشده 2,844 در 585 پست

    Rep Power
    78
    Array

    RE: ازدواج دوم

    باسلام.
    به نظرمن با توجه به این که به نظر میرسه همسرتون با اصل موضوع بچه دار شدن مشکلی نداره و فقط در مورد زمانش تردید داره میتونین ناراحتی و ترستونو در قالب یک گفتگوی هدفمند با همسرتون در میون بزارید.
    باید به شرایط این گفتگو کاملا دقت کنید:بدون سرزنش. بدون تحقیر.بدون مشاجره و در کمال آرامش و با دلایل عقلانی.
    بهش بگین که با توجه به این که ممکنه با گذشت هر ماه با توجه به این که سن شما از دوره ی فعال بارداری میگذره احتمال باردار شدنتون کاهش پیدا میکنه شما نگرانید که با به تعویق انداختنش دیگه نتونید بچه دار شین.و با توجه به این که ایشونم قلبا مایل به این کارن ممکنه دیگه براتون این فرصت پیش نیاد.
    ببینید نظرشون چیه.
    از دلیل اصلی به تعویق انداختن این کار به وسیله ی همسرتون به این ترتیب مطلع میشید.و میتونید راحت تر تصمیم بگیرید.
    فقط بگم که باید از در عاطفه و همدلی و هم حسی با همسرتون وارد شین نه فشار چون نتیجه ی معکوس داره
    موفق باشید

  14. 2 کاربر از پست مفید یک زن امیدوار تشکرکرده اند .

    یک زن امیدوار (دوشنبه 16 آبان 90)

  15. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 تیر 92 [ 11:29]
    تاریخ عضویت
    1390-7-28
    نوشته ها
    195
    امتیاز
    2,449
    سطح
    29
    Points: 2,449, Level: 29
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    370

    تشکرشده 371 در 137 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ازدواج دوم

    متشکرم دوستان خوبم
    من از راه محبت و صمیمیت وارد شدم همه این راهها رو رفتم اوایل شوهرم خیلی سر سختی میکرد ولی حالا بهتر شده ولی یه چیزی منو نگران میکنه این که شوهرم هر دفعه یه زمانیو پیشنهاد میده حس میکنم بازیم میده تا یه وقتی که دیکه من نتونم بچه دار شم این خیلی آزارم میده اوایل خیلی امیدوار بود بچش یه وقتی برگرده و با ما زندگی کنه و منم حرفی نداشتم ولی بتدریج که بزرگتر شد و وابستگیش به مادرش بیشتر شد و کار مهاجرت ما نیز قطعی شد دیگه همسرم مطمئن شد که اون بچه هرگز نمیاد پیش ما و از نظر عاطفی هم صلاح نیست از مادرش جداش کنه حالا یه خورده بهتر با قضیه بچه دار شدن من کنار اومده ولی من هنوز نگرانم و از طرفی برام سخته تو یه مملکت غربت تازه برم دنبال دکتر و درمان نازایی ترجیح میدم همینجا بچه دار شم ولی همسرم حرف اول و اخر و دیشب زد و گفت دیگه در موردش صحبت نکن من نمیتونم با زن و یه بچه کوچولو برم یه مملکت غریب اونجا تو باید بشینی از بچه نگهداری کنی و همه مسئولیت زندگی بعهده منه بهتره اونجا اقدام کنی که بچه بعنوان سیتی زن اون کشور یه امکاناتی داشته باشه ولی راستش ایتقدر تو این مدت شوهرم نظرات مختلف داده در مورد زمان بچه دار شدنم و زمانهای مختلفی گفته و بعدش پشیمون شده و گفته نه الان وقتش نیست دیگه به حرفهاش اطمینان ندارم با خودم تصمیم گرفتم دیگه چیزی نگم و زمانی که رسیدیم اونجا بلا فاصله ازش جدا شم که بدونه منم تو زندگیش اهمیت داشتمو بهم اهمیت نداد و من به ظاهر همیشه اولویت اول زندگیش بودم ولی فقط تو حرف در عمل آخرین نفر بودم
    چون مطمئنم بریم اونجا میگه حالا وایسا جا بیفتیم وضعیت خونه و کارمون مشخص شه بعد بچه دار شو و به این ترتیب عمر منم میگذره

  16. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 مهر 91 [ 00:55]
    تاریخ عضویت
    1390-8-08
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    1,123
    سطح
    18
    Points: 1,123, Level: 18
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    63

    تشکرشده 63 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ازدواج دوم

    دوست خوبم ترانه جان سلام
    از اینکه به جمع دوستان همدردی پیوستید خوشحالم البته منم مثل خودت یک عضو عادی این تالارم اما در این چند وقت فقط مقالات و درد دلها و مشکلات را میخونم و دعاگوی هموطنانم هستم و تلاش میکنم در حد خودم راهنمای خوبی باشم
    عزیزم تایپیک شما را که میخوندم متوجه شدم که چقدر مشتاقید که دوباره حس مادری را تجربه کنید حسی که با هیچ حس دیگر جبران نمیشه مخصوصا وقتی میدانی که استعداد مادر شدن را داری
    اما من فکر میکنم وقتی دلتنگ فرزند قبلیت میشی و خاطرات اون زمان را مرور میکنی این نیاز در تو بیشتر احساس میشه
    از طرف دیگه هم همسر تو حرفهای ضدو نقیض میزنه یک وقت میگه میخوام و وقت دیگه بهانه گیری میکنه و همین تزلزل رای او تو را آشفته کرده
    اولا تلاش کن به گذشته چه خوبش و چه بدش فکر نکنی و به خاطر دلتنگی بچه فبل ، خوب نیست اقدام به مادر شدن دوباره کنی
    و اما همسرت ؛ ترانه جان یکی از دلایل این تزلزل ؛ دوست داشتن و علاقه زیاد همسر تو نسبت به توست .
    حتما میپرسی چه ربطی داره ؟ یک کتابیست به نام (( این بچه که اومد زندگی ما به هم ریخت )) نوشته برنارد ژبروویچ - کولت بارو |،؛ حتما مطالعش کن ، در این کتاب نوشته وقتی فرزندی متولد میشود مخصوصا فرزند اول به جهات فیزیولوژیکی زنان مقداری از همسر فاصله میگیرند ، محبتشان تقسیم میشود و مردان از چنین وضعیتی ناخورسندند .
    شاید همسر شما که احتمالا احساسی هم هست و احتمال دیگر اینکه در این خصوص تجربه تلخی دارد دلش نمیخواهد تو را یا بهتر بگویم محبت و شیرین زبانیهای تو را از دست بدهد
    خواهر خوبم نگران سن خودت نباش انکی صبر کن فضایی آرام برای همسرت محیا ساز خیلی بچه بچه نکن او را نگران میکنی ؛ به امید خدا کمتر از سالی خودش - وقتی آمادگی پدر شدن را حس کرد ویقین پیدا کرد که با آمدن بچه نه تنها تو را از دست نخواهد داد بلکه مکمل دیگر را نیز بست می آورد - اصرار خواهد کرد
    موفق باشی

  17. 2 کاربر از پست مفید پویا همت تشکرکرده اند .

    پویا همت (یکشنبه 15 آبان 90)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.